محمد حبیبی: حالا که به عقب برمی گردم، سال های سختی بود. برای همه مان. چه آنها که در اقلیت به نظاره نشسته بودند و چه آنها که در اکثریت، به امید کاذبی دل بسته بودند. برای من خلاصه شد در کار صنفی، خلاصه شد در بازداشت و زندان و تحقیر و اخراج. دیگرانی روزگار سخت تری را گذراندند. آن ها که جگر گوشه هایشان را راهی گورستان کردند.
۱ . یازده سال از آن روزی که این متن را در فیسبوک نوشتم می گذرد. حس تلخی بود. سخت تر اینکه چشم اندازی نبود. جماعتی دلبسته امیدی بودند که به کذب بودنش باور داشتم. چاره ای نبود. این حس تنهایی را گره زدم به کار جمعی. با بدبینی مطلق. اما رفته رفته کورسوی امیدی هم هویدا شد. سالها گذشت و بی آنکه بدانم، کنشگری ام شد همه معنای زندگی ام.
حالا که به عقب برمی گردم، سال های سختی بود. برای همه مان. چه آنها که در اقلیت به نظاره نشسته بودند و چه آنها که در اکثریت، به امید کاذبی دل بسته بودند.
برای من خلاصه شد در کار صنفی، خلاصه شد در بازداشت و زندان و تحقیر و اخراج.
دیگرانی روزگار سخت تری را گذراندند. آن ها که جگر گوشه هایشان را راهی گورستان کردند.
برخی دیگر همه زندگیشان را گذاشتند و روانه غربت شدند. برای همه ما چیزهایی از دست رفت که برگشت ناپذیر است. هر کس به گونه ای.
حالا دیگر، این اقلیت به اکثریت مطلق تبدیل شده است، اما من همچنان بدبینم.
۲. وقتی می گویم اکثریت مطلق، مجموع کسانی را می گویم که کنش شان معطوف به رویای آزادی و عدالت و دمکراسی است. حتی آن ها که با چنین سودایی، قرار است در این نمایش حکومتی شرکت کنند.
تجربه همنشینی های مختلف در زندان به من آموخت که کسانی، می توانند رویای مشترکی با من داشته باشند، اما راه متفاوتی را برگزینند. به من یاد داد که که حساب آن ها را از آن سیاست بازان منفعت طلب (اصلاح طلبان حکومتی) جدا کنم.
همچنان باور دارم که مسیر غلطی را برگزیده اند، اما امروز دیگر نگاهم همچون گذشته نیست. نگاهی نه از سر جدایی که سرشار از همدلی. اما همچنان بدبینم.
۳. من یادگرفته ام که در این سرزمین، امید نیازمند حس عمیق بدبینی است. خوب می دانم که اینجا، هر تغییری برگشت پذیر است مگر به مراقبت دائمی.
و نیک می دانم که دل بستن به اکثریتی منفرد، سرابی تو خالی است. اما همچنان کورسوی امیدی دارم.
۴. اینکه رویافروشی سیاست بازان منفعت طلب شکست می خورد، امیدوار کننده است.
اینکه بازی بد و بدتر دیگر رونقی ندارد، امیدوار کننده است. اینکه مردمانی حتی با سکوت شان، نه بزرگی می گویند امیدوار کننده است.
اما بزرگ ترین امیدها، خیلی زود جای خود را به ناامیدی می دهد، اگر رنگ کار جمعی به خود نگیرد. و چنین رنگی نیازمند همبستگی است.
همبستگی میان همه آنها که رویای مشترک دارند، اما مسیری متفاوت را می پیمایند. گام اول برای مراقبت از این امید جمعی پذیرش این تفاوت ها است. حالا دیگر ما اکثریتیم، و من همچنان بدبینم، اما امیدوار.
منبع: کانال صنفی معلمان ایران