بزرگترین تمایز میان انسان و سایر حیوانات، در تربیت پذیری سطح بالای اوست، هوش انسان به اندازه ای بالاست که داروین دانشمند زیست شناس، تفاوت بین گونهی انسانی با سایر حیوانات را (جهش ژنتیکی) نامید. این جهش ژنتیکی باعث شد، که انسان با گونه های خود فاصلهی شگفت انگیزی بگیرد، طبیعت، حیوانات و حتی کهکشان ها را به زیر فرمان خود بکشد.
آنچه انسان را از یک حیوان بدوی به موجودی متمدن و با فرهنگ تبدیل میکند، موضوعی به نام آموزش پذیری است. گرچه شیوه های آموزش در تاریخ بشریت روند بسیار متفاوت و پیچیده ای داشته است، اما امروزه، پدیدهی آموزش دارای دو مفهوم و شیوهی رسمی و غیر رسمی است. در آموزش غیر رسمی پدر، مادر، همبازی، همکلاسی، همکار، رهگذر، بازاری، روزنامه، رسانه ها، همه و همه، خواسته یا ناخواسته، در نقش آموزش دهنده، کار آموزشی انجام میدهند. از آموزش و پرورش غیر رسمی که بگذریم، در همه ی جوامع نهادی رسمی هست به نام آموزش و پرورش و دانشگاه. ویژگی این نهاد رسمی در این است که همه ی عوامل سازندهی آن مانند: دانش آموز، دانشجو، معلم، کتب درسی، اهداف و بودجه، ابزار ها و تکنولوزی آموزشی و … حتی محل تحصیل و ساعت آن از پیش مشخص، کنترل شده و برنامه ریزی شده است.
در این گفتار کوتاه هدف آن است، که مشخص شود، نظام آموزشی کنونی به چه سمتی کشیده میشود.
در سیستمهای آموزشی دنیا دست اندر کاران آموزشی، افزون بر تربیت انسان های متخصص، مولد، آگاه، خوشبخت و قانونمند، به دنبال کشف روش هایی بهتر و پیشرفته تر برای افزایش میزان یادگیری فراگیران از حیث کمی و کیفی، همچنین به دنبال افزایش سطح بهرهی هوشی آنان، هستند. در این راستا از تازه ترین کشفیات، اختراعات، دستاورد های علمی، فلسفی و هنری در تمام علوم بشری استفاده میکنند، بدون توجه به اینکه این دستاورد ها محصول چه انسان هایی و با چه باورهایی بوده است.
امروزه سیستم آموزشی دنیا به کمک علوم گوناگون به اندازه ای پیشرفت کرده است که به دنبال افزایش سطح بهرهی هوشی حیوانات نیز هست. یعنی بسیاری از روانشناسان و مربیان تربیتی حیوانات به دنبال آموزش حیوانات برای بروز رفتار هایی از آنان در سطح رفتار انسان ها هستند. برخی حیوانات مانند: اسب، موش، سگ، گربه، میمون، طوطی و … را چنان آموزش میدهند، که در مواردی رفتار های انسان گونه از خود نشان میدهند، با انسان ها زیست میکنند، از انسان ها فرمان میبرند، زبان و احساسات آدمی را میفهمند و رفتار های مورد انتظار آدمی را انجام میدهند، در اندوه انسان ها شریک میشوند و با شادی انسان شاد می گردند. تنها ابزار مهمی که انسان برای آموزش حیوان در دست دارد، به گفتهی بی.اف.اسکیز و بسیاری از روانشناسان رفتار گرا مانند کلارک هال، “تقویت کننده ها” هستند. یعنی حیوانات را به کمک برطرف کردن نیاز های اوليه، چنان شرطی میکنند و آموزش میدهند، که رفتار هایی بالاتر از سطح حیوانی، بلکه رفتارهایی نزدیک به رفتار انسان انجام میدهند.
اما ریشهی این پیشرفت علمی چیست؟
به گمان نگارنده ریشهی این پیشرفتها در نظام آموزشی هر کشوری به نوع نگاه حکومتهای آنان به انسان، حیوان و کل هستی برمیگردد. همچنین به ارزشی که حاکمان آن کشورها برای جایگاه علم و دانش قائل هستند و بهایی که حاکمان و جامعه برای ارزشها و دستاورد های علمی میپردازند. در کشورهای توسعه یافته “دانش محور”، برنامه ریزانی که در مسند قدرت قرار دارند، یا خود پژوهشگر و محقق علمی هستند یا در حوزه های تخصصی گوناگون فعالیت داشته و مجریان بی چون و چرای تئوری ها، نظریات و دستاورد های علمی دانشمندان میباشند. این توجه به علم و تخصص نه فقط در حوزهی علوم تربیتی و روانشناسی بلکه در تمام حوزه های علمی وجود دارد و حکومتگران، مجری و پیرو دستورات و دستاورد های اندیشمندان و پژوهشگران هستند.
اما پرسش اینجاست: در کشور ما
اندیشمند و عالم، اندیشه و علم در نزد حاکمان چه جایگاهی دارد؟
با علم و معلم، دانشجو و دانشآموز چگونه برخورد میشود؟
نگاه حاکمان به علوم تربیتی و آموزش چیست؟
بر کسی پوشیده نیست در کشور ما طی ۴۵سال گذشته حاکمان سیاسی، تا کنون به طور دقیق برعکس روند آموزشی جهان و برخلاف اصول منطقی، با علم، به ویژه علوم تربیتی برخورد کرده اند. نهاد آموزشی در کشور ما به دنبال این بوده است، که از انسانهای آزاد و اندیشمند، شهروندانی رام و سر به زیر، مقلدانی کور، افرادی با کمترین وجدان اجتماعی و انسانی، کمترین مسئولیت، کمترین احساسات منطقی، بدون نوآوری و فرمانبردارانی بدون اندیشه و صرفا مقلدانی چشم و گوش بسته بسازد.
پرسش دیگری که مطرح است این است که چرا سیستم حاکمیتی با علم و معلم اینگونه برخورد میکند؟
در این باره باید گفت، نظام آموزشی ما یک نظام ایدئولوژیک است از این رو در نظام های آموزشی ایدئولوژیک مبنا این است که ایدئولوژی مورد نظر، برای همهی مشکلات بشریت، پاسخ ها و راه حل های مطلق و قطعی دارد و نیازی به پژوهش و تحقیق نیست. در سیستم های ایدئولوژیک، پرسشگری و نقد به طور مطلق جایگاهی ندارد بلکه فقط اطلاع و آگاهی، اطاعت و اجراء متون مقدس است که هدف اصلی میباشد. آگاهی، اطاعت و اجراء است که جای نقد و پرسشگری را میگیرد. در نظام های ایدئولوژیک همه چیز حل شده است. پاسخ همهی نیاز های بشر داده شده و راه حل ها از پیش تعیین شده است و سیستم فقط به سربازانی چشم و گوش بسته، چه در حوزه ی اجراء و چه در حوزهی دفاع فیزیکی در برابر سایر اندیشه ها که دشمن تلقی میشوند، نیازمند است.
خلاصه اینکه، کشور های دانش محور در سیستم آموزشی خود به دنبال این هستند که حتی از حیوانات موجوداتی انسان گونه بسازند، در حالیکه نهاد آموزشی کشور ما میخواهد از انسان ها و شهروندان خود حیواناتی شرطی بسازد، حیواناتی که به اندازه ای از امکانات زندگی بهره مند باشند که زنده بمانند و به کار بندگی و بردگی خود بپردازند، تا در دنیای دیگر رستگار شوند. البته با توجه به غریزهی “صیانت نفس” که در سرشت انسان نهفته است، در شرایط خاص تبدیل کردن انسان به موجودی فرمانبردار، مقلدی کور و حیوانی شرطی به کمک نیاز های اولیه( تقویت کننده ها) طبق اصول روانشناسی، شدنی خواهد بود اگرچه برای مدتی کوتاه.
نظام آموزشی ما نیز تا اندازه ای در هدف خود موفق بوده و پیشرفت های مهمی نیز داشته و میتواند در راستای تبدیل انسان به شهروندی خنثی و موجودی صرفا زیستی، الگویی مناسب برای برخی کشورهای همفکر خود در نقاط گوناگون جهان باشد. امروزه حاکمان سیاسی ایران از روش های “تقویت کننده ی اولیه” برای تربیت شهروندان بهره های فراوان برده اند، چه در حوزهی آموزشی یا چه در حوزه های گوناگون اجتماعی، سیاسی و اقتصادی، خواسته یا ناخواسته، آگاهانه یا نا آگانه از روش های گوناگون از جمله محرک و پاسخ و سایر اصول روانشناسی برای پرورش انسان های رام، سر به زیر و دلخواه خود استفاده کرده است.
کلارک هال روانشناس و پژوهشگر روانشناسی آمریکایی بر این باور است، که عامل “نیاز” برای سازگاری با محیط عادی و روانی، دارای اهمیت است، به باور کلارک هال، پاداش هایی مانند (غذا، تحصیل، تشویق) و محرومیت هایی مانند (گرسنگی و شکست) اثری به نام “تقویت” به وجود میآورند. کلارک هال نظام یادگیری بر پایه ی “تقویت نخستین” کاهش نیاز و تسکین محرک، پاسخ استوار میسازد که “عادت” حاصل این فرآیند است. حاکمان ایران به کمک ثروت کلان و منابع طبیعی بیکران، قدرت فراوانی به دست آورده اند. به کمک این قدرت و ثروت، برخی را با ابزاری به نام پاداش (خوراک و پوشاک و مسکن) در حد بخور و نمیر و سهمی اندک راضی نگه داشته اند و بسیاری را به کمک ابزاری به نام محرومیت و ترس از محرومیت (زندان، اعدام، شلاق، شکنجه، قطع نان و …) ساکت نگه داشته اند.
پایان سخن اینکه، هدف سیستم آموزشی کشور های دانش محور انتقال دستاوردهای مادی و ذهنی بشر به آیندگان، پرورش شهروندانی، خوشبخت، شاد، طبیعی، قانونمند، منتقد، با احساس و سازنده است. اما در سیستم آموزشی ایران، هدف تربیت انسان هایی رام، سر به زیر و فرمانبردارانی چشم و گوش بسته، بدون روحیه ای انتقادی و مقلدانی کور است که تولیدات آنان تقدیم حکومتگران شود.
🔹🔹🔹
شورای هماهنگی تشکلهای صنفی فرهنگیان ایران