یازده فعال حقوق زنان در گیلان، سال گذشته در یورش به خانههایشان بازداشت شدند، یکی از این فعالان فروع سمیع نیا بود که پیشازاین نیز به خاطر فعالیتهایش در حوزه زنان بازداشتشده بود. بازداشت و بازجوییهای او با خشونت زیاد همراه بوده است.او پس از گذراندن روزهایی سخت در بازداشتگاه اطلاعات، پلیس امنیت و زندان لاکان رشت با فرار وثیقه آزاد شد و چندی بعد با حکم سنگین شش سال حبس مواجه شد که بیش از سه سال آن قابلاجراست.حکم فروغ و ده فعال دیگر همگی به اجرای احکام فرستادهشده است و اغلبشان میگویند حکمشان بهزودی اجرا میشود.کانون زنان ایرانی مصاحبه ای با فروغ سمیع نیا در باره آنچه در زمان دستگیری و روزهای بازداشت و بازجویی بر او رفته است، انجام داده است.
خانم سمیع نیا، در آغاز از روز بازداشتتان بگویید؟ دقیقاً چه اتفاقی افتاد؟ چگونه بازداشت شدید؟
نسبتاً اول صبح بود، بدون اینکه در بزنند، بیشتر از هفت-هشت نفر مرد با دیلم درِخانه ام (واحد آپارتمان) را تخریب کردند و وحشیانه وارد خانه شدند. یکی از مأموران زن بود، من حتی لباس مناسب نداشتم. هیچ احضاریهای برای من نیامده بود و هیچ حکمی را هم به من نشان ندادند. یک نفرشان هم دوربین بزرگی داشت و فیلمبرداری میکرد. به من دست بند زدند و از همان اول شروع به کتک زدنم کردند، با خشونت پرتابم کردند گوشه مبل، چشمانم را بسته بودند، صدای فحاشیشان را میشنیدم و همینطور صدای به هم ریختن خانهام را، هر چیزی را به طرفی پرت کردند، خیلی کتک زدند، حتی دستانم خونریزی کرد که به خاطر فشار دست بند و پرت کردنم بود.
چرا فحش میدادند و کتک میزدند؟ از شما چه میخواستند؟
رمز گوشی موبایلم را میخواستند. البته انگار یک عده آدم با عقده شخصی آمده بودند و پر از عقده نسبت به من بودند. فحشهای رکیک جنسی میدادند.
بعد از بازداشت به کجا منتقل شدید؟
بازداشتگاه اطلاعات رشت.
شرایط بازداشتگاه اطلاعات چطور بود؟
بازداشتگاه اطلاعات رشت عبارت از تعدادی سلول انفرادی است. هیچگونه امکانات رفاهی نبود. بعد از چند روز؛ حتی نمیتوانستی خودت را راضی به حمام گرفتن کنی، یک سلول کوچک بسیار کثیف، گوشه سلول یککاسه توالت و دستشویی بسیار کثیف، آب همیشه سرد بود.
حتی برای حمام کردن؟
بله باید با آب سرد حمام میکردیم آنهم در فضایی بسیار غیربهداشتی و کثیف، بعد از چند روز در یک لیوان یکبارمصرف کمی شامپو به ما دادند، آنجا بازداشتگاه مردان بود و نیازهای زنان اصلاً در آن دیده نشده بود. یعنی ما را به بازداشتگاه مردان برده بودند. بهعنوان مثال حتی لباس و یا پد بهداشتی وجود نداشت. با همان لباسی که از خانه آمده بودم، چند روز اول زندان را گذراندم، تا اینکه خانواده موفق شد برایم لباس بیاورد. من مبتلابه دیابت هستم و به همین دلیل باید رژیم غذایی خاصی را رعایت کنم اما آنجا هیچ امکانی برای رعایت کردن این رژیم وجود نداشت.
برخورد مأموران زن با شما چگونه بود؟
بد نبود اما اصلاً امکاناتی نبود که اگر هم میخواستند بتوانند کمکی کنند. پیدا بود برای اولین بار برای زندانبانی به این بازداشتگاه آمدهاند. یک جورایی از ما ناراحت هم بودند، چون نوبتبندی طولانی داشتند.
آیا در بازداشتگاه اطلاعات فعالان دیگر را هم دیدید؟ آیا باخبر بودید دیگران نیز بازداشتشدهاند؟
وقتی به بازداشتگاه اطلاعات منتقل شدم صدای زهرا دادرس و یاسمین را هم شنیدم.
در روزهای بازداشت، بیش از هر چیز چه موضوعی شما را نگران میکرد؟
چون من دیابت دارم، میدانستم خانوادهام نگران من و بیماریام هستند، میدانستم تابهحال متوجه بازداشتم شدهاند و خانهام را با آن درِ شکسته و بههمریخته دیدهاند و این مساِئل نگرانیشان را بیشتر کرده است، فکر کردن به بیاطلاعی خانواده و رنجهای آنها بیشتر آزارم میداد. تأکید میکنم تا روز ششم حق تماس تلفنی به من ندادند. بعد از شش روز به من اجازه دادند با خانوادهام تماس بگیرم. موقع تلفن چند مأمور کنارم بودند. در حد سلام و احوالپرسی و اینکه بگویم خوبم، اجازه حرف زدن پیدا کردم.
در هنگام بازداشت، بیش از هر چیز چه موضوعی برای شما آزاردهنده بود؟
بیشتر از همه ضرب و شتم، من را آزار داد. شکسته شدن ناگهانی درِخانه مرا دچار تروما کرده است، هنوز هم احساس امنیت نمیکنم و فکر میکنم هر آن ممکن است کسی در را بشکند و وارد خانه شود. آسیب روانی که به من وارد شد خیلی سخت بود.
شما چه موقع تفهیم اتهام شدید و برخورد بازپرس با شما چگونه بود؟
بازپرس سلطانی در همان ساختمان اطلاعات ما را تفهیم اتهام کرد. من شروع کردم به اعتراض به نحوه بازداشت و کتک خوردنم که گفت خودم دستور دادم! گفتم: شکایت میکنم، گفت زنده نمی مونی! روحت باید شکایت کنه و بعد مرا فرستاد به حیاط زندان، وسط ظهر تابستان در آن گرما، نمیدانم چند ساعت آنجا بودم، چون ساعت نداشتم که بفهمم، اما آنقدر آنجا من را نگه داشتند تا هوا تاریک شد. در همان ظهر کسی پشت سرم اسلحه گذاشت که وصیتت را بکن، حکم تو اعدام است، و بعد صدای کشیده شدن ماشه را شنیدم.
فروغ! این اتفاق در حیاط اداره اطلاعات رشت برای شما افتاد؟ حتماً تجربه خیلی عجیب و سختی برایت بوده. در آن لحظهها چه بر تو گذشت و با خودت چه میگفتی؟
با خودم میگفتم نه! نمیتوانند این کار را بکنند، احساس عجیبی بود، از طرفی هم میگفتم شاید هم این کار را بکنند.
بههرحال تنها واکنش من در آن لحظهها فقط سکوت کردم.
درواقع یکجور اعدام مصنوعی بود. آیا این اتفاق فقط برای شما افتاد یا برای دیگر فعالان زن گیلان هم افتاد؟
بله اعدام مصنوعی بود و برای کسان دیگری هم تکرار شد. این اتفاق به من فشار روانی زیادی وارد کرد، مخصوصاً که استرس برای بیماری من دیابت بسیار مضر است.
فکر میکنید این اعدام مصنوعی به دستور بازپرس سلطانی انجام شد؟
مطمئن نیستم.
شرایط بازجویی و رفتار بازجوها با شما چگونه بود؟
بازجوییها همراه با خشونت زیاد بود.
منظورتان از خشونت دقیقاً چیست؟
بازجوییها همراه با دادوفریاد و تهدید زیاد بود. فحشهای رکیک و جنسیت زده میدادند. مثلا می کفتند مگه ما مردیم که تو هرزه و هرجایی انقلاب کنی . بارها با کفش به پایه صندلی میکوبیدند، چهار-پنج نفر بودند و همه باهم داد میزدند، آنقدر در گوش متین یزدانی داد زده بودند که پرده گوشش آسیبدیده بود. تهدید و فشار در بازجویی خیلی زیاد بود، این فقط برای من نبود برای بقیه هم پروندهایهایم هم بود، حتی درباره برخیشان بدتر از من بود.
شنیدم یکی از بازجوهای شما از تهران به رشت آمده بود، او برخوردهایش چگونه بود؟
راستش برخورد بازجوهای گیلانی جلو بازجوی تهران بدتر هم میشد. رفتار خودش هم بد و خشن بود. در روزهای اول بازجویی به خاطر رعایت رژیم دیابتم اصلاً غذایی نبود که بخورم، یکبار در میانه بازجویی باحالت منگی افتادم! بازجو گفت که به درک که حالت بده! در ادامه هم با تمسخر گفت: فمینیستها کجا هستند که ببینند فروغ سمیعیشان به چه حالی افتاده. بارها میکوبید روی دیوار و فریاد میزد: از فمینیستها متنفرم.
خانم سمیع نیا، شما برخلاف بیشتر همبندیهایتان بعد از تمام شدن بازجوییها به زندان لاکان رشت منتقل نشدید. درست است؟
بله من و جلوه جواهری را بعد از نه روز از بازداشتگاه اطلاعات به پلیس امنیت رشت منتقل کردند، همراه با این دستور که پلیس امنیت به مدت پانزده روز باید ما را نگه دارد.
شرایط زندان پلیس امنیت و رفتارهای مأمورانشان چطور بود؟ آیا همچنان بدرفتاریها ادامه پیدا کرد؟
فرستادن ما به پلیس امنیت کاملاً غیرقانونی بود، در حالی در پلیس امنیت بودیم که نام ما در آمار زندان لاکان رشت درجشده بود و آنجا ما را حضوروغیاب میکردند. حتی مقامات پلیس امنیت بسیار نگران بودند، چون میدانستند این کار غیرقانونی است و از پاسخگویی در صورت اتفاقات احتمالی میترسیدند. ما از بازداشتگاه تا پلیس امنیت درمجموع ۲۰ روز انفرادی بودیم، پلیس امنیت اصولاً جایی است برای نگهداری یکروزه بازداشتیها، بنابراین اصلاً آمادگیهای رفاهی وجود نداشت.
فروغ، خودت فکر میکنی چرا تا این حد بازجوها با شما خشن برخورد میکردند و برخوردهای فراقانونی خیلی آشکاری علیه شما انجام دادند؟
به نظرم رفتارهایشان بیشتر شبیه یکجور لجبازی شخصی و حتی غرضورزی شخصی نسبت به فعالان و فمینیستها بود. حتی در پلیس امنیت از من بازجویی هم نشد، یعنی دنبال اطلاعات نبودند، فقط دنبال انتقامگیری بودند و من هنوز تعجب میکنم که دستگاه امنیتی یک کشور چرا باید اینقدر لجبازی کند.
یعنی روند برخوردها بهنوعی انتقامگیری از فمینیستها و جنبش زنان بود؟
بله، بازجو میکوبید روی میز و میگفت: یک شهر را به همریختید و بارها هم گفت از فمینیستها متنفرم.
اتهامات رسمی شما در این مدت در رسانهها منتشرشده است، اتهاماتی که بازجوها به شما نسبت میدادند چه بود؟ هیچوقت فهمیدید از چه چیزی عصبانی بودند؟
بازجوها اتهامهای عجیب و بیاساسی را متوجه من و دیگر دوستان میکردند که حتی در تفهیم اتهام هم مطرح نشده بود.
اتهام هایی که توسط باز پرس در آغاز به من تفهیم شد عبارت بود از:تشکیل گروه، تبلیغ علیه نظام، عضویت در گروه، اجتماع و تبانی. که برای دو اتهام منع تعقیب صادر شد و درنهایت این دو اتهام در پرونده من باقی ماند:عضویت در گروه و اجتماع و تبانی بر ضد امنیت ملی.
خب خانم فروع سمیع نیا! اگر بخواهید خیلی مختصر بگویید فعالیتهای شما در گیلان چه بود که باعث بازداشت و اینهمه آزار شما شد، چه میگویید؟
ما در کنار خانوادههای دادخواه گیلان بودیم، خانوادههایی که عزیزانشان را در جنبش ژینا (مهسا) ازدستدادهاند. ما وظیفه انسانی خود میدانستیم که در کنار این عزیزان باشیم. فعالیتهایی هم برای آگاهی بخشی در خصوص حقوق زنان داشتیم ازجمله مخالفت با کودک همسری و یا فعالیتهایی به مناسبت هشت مارس…به نظرم آقایان خیلی عصبانی شده بودند که ممکن است دوباره زنان متشکل شوند. انگار از جنبش زن-زندگی و آزادی عصبانی بودند و عصبانیتشان را سر ما خالی میکردند.
فروع! آیا برای رفتن به زندان آمادگی داری؟ برنامههایت برای گذراندن سه سال و نیم زندان چیست؟
ما افرادی که تصمیم گرفتیم در ایران بمانیم و فعالیت کنیم انتظار رسیدن چنین روزهایی را داشتیم و حالا آن روزها رسیده است. خوشحالم که میتوانم در زندان قصههای زنان فرودست زندانی را بشنوم. میخواهم از زندان و زندانیهایش یاد بگیرم و وقتی از زندان آزاد میشوم یک فعال زن قویتر شده باشم. اگر امکانش باشد میخواهم در زندان ادامه تحصیل هم بدهم.
کانون زنان ایرانی