اگر قرار بر این باشد که نگارنده در همین راستا یک شرط حداقلی را تعیین کند، مایل است به امیدواری اشاره کند. امیدواری نه به دولت، بلکه به این امکان که می توان از طریق سازوکارهای مدنی و مسالمت آمیز به وضعیتی بهتر از امروز راه برد. در غیاب چنین حدی از امیدواری، هیچ نقدی نمی تواند در سطحی بالاتر از غر زدن های سیاسی یا مچ گیری های بی فایده قرار گیرد….
۱ . گفتمان «اعتدال» همان اصلاح طلبی ترس خورده است. همان جریان تحول خواه و دغدغه مند پیشین که گردش ناموزون روزگار چشمانش را ترسانده است. در واقع آن دسته از نخبگان سیاسی و فرهنگی که پیش تر اصلاحات را فرآیندی ضروری و غیر قابل بازگشت می دانستند، امروز به لطف تجربه احمدی نژاد و دولت خدمتگزارش بدین بصیرت دست یافته اند که هیچ امری در این عالم مقدر نیست و هر چیزی در این جهان ممکن است. اینکه نه تنها می توان اصلاح نشد، بلکه می توان خراب تر هم گشت! از همین روست که اگر همه هم و غم جریان اصلاح طلبی پیشین حد و حدود پیش رو در خاکریز اقتدارگرایان و چگونگی ایجاد تغییرات دموکراتیک در ساختارها و نهاد ها بود، یکی از دغدغه های اصلی امروز جریان اعتدال این است که چگونه می توان راههای بازگشت به گذشته را بست. اگر نیروی محرکه جریان اصلاح طلبی پیشین این امید و اشتیاق بود که شرایط می تواند بهتر از آنی باشد که امروز هست، بن مایه اندیشه اعتدال را بیشتر این ترس و واهمه تشکیل می دهد که مبادا به وضعیتی بدتر از این دچار شویم. گرچه تخیلات خوشایندمان به نفع اصلاح طلبی پیشین و تجربه های تلخمان به سود اعتدال گرایی امروز گواهی می دهد، لکن به نظر می رسد که کنار گذاشتن آن امید و اشتیاق و نادیده گرفتن این ترس و واهمه هر دو به یک میزان اشتباه باشد.
۲ . برای نقد عملکرد دولت اعتدال در شرایط فعلی ملاحظات بسیاری وجود دارد. یکی اینکه همگان به خوبی می دانیم که مسئولیت اصلی وضعیت دشوار امروز متوجه نهادهای غیر انتخابی و غیر پاسخگویی است که در اکثر اوقات از نقد آنان واهمه داریم و از همین رو نقد کم هزینه دولت در این میان به نظر رفتاری غیر منصفانه و ناجوانمردانه می رسد. دیگر اینکه می ترسیم که مبادا با نمایاندن نقاط ضعف دولت، پایگاه اجتماعی جریان تحول خواه همسو با آن را تضعیف کنیم و در کارزارهای انتخاباتی نه چندان رقابتی پیش رو بازنده میدان باشیم. از سوی دیگر حقیقت این است که اکثر ما واجد هیچ نوعی از کنش گری در عرصه عمومی نیستیم و همین نکته این احساس را در ما به وجود می آورد که حق اخلاقی نقد دیگر جریان های فعال اگرچه کم اثر را نداریم… به هر روی و علی رغم همه این ملاحظات اما ظاهرا راه گریزی از نقد و بررسی عملکرد دولت وجود ندارد که اگر غیر از این بود سیاست ورزی دیگر معنایی نداشت. شاید در این میان بهتر این باشد که فعالان عرصه عمومی برای نقد دولت چارچوب ها و شروطی برای خویشتن تعیین کنند، تا به واسطه آن نقادی به عمل آمده مفید و موثر واقع شود. اگر قرار بر این باشد که نگارنده در همین راستا یک شرط حداقلی را تعیین کند، مایل است به امیدواری اشاره کند. امیدواری نه به دولت، بلکه به این امکان که می توان از طریق سازوکارهای مدنی و مسالمت آمیز به وضعیتی بهتر از امروز راه برد. در غیاب چنین حدی از امیدواری، هیچ نقدی نمی تواند در سطحی بالاتر از غر زدن های سیاسی یا مچ گیری های بی فایده قرار گیرد.
۳ . شکی نیست که توافق هسته ای و لغو تحریم های اعمال شده بر ایران در صورت محقق شدن دستاورد بسیار بزرگی است و برای اثبات این مهم نیز می توان استدلال های بسیار محکم و متقّنی با رجوع به تغیرات حاصله در کیفیت زندگی شهروندان ارائه کرد. با این حال اما گاهی دیده می شود برخی حامیان دولت حتی بزرگان و شخصیت های برجسته اصلاح طلب برای نقد مواضع مخالفان توافق هسته ای به هم صدایی آنان با جریانات تندروی خارج از کشور اشاره می کنند و این همراهی را به مثابه سندی در راستای صحت مدعای خویش ارائه می دارند. در واقع به نظر می رسد که ما به صورت ناخودآگاه در حال استفاده از ابزار و ترفندی در سیاست ایرانی هستیم که مدت هاست علیه ما به کار گرفته شده و با چوب آن رانده شده ایم. به واقع مایه تاسف است که ما همه شاخص های مدنی مان برای بهبود شرایط زندگی شهروندان و حفظ کرامت آنها را رها کنیم و به معیار نخ نمای کیهان برای دوری و نزدیکی با اسرائیل متوسل شویم. باور کنیم رجوع به چنین متر و معیاری حتی اگر همیشه نیز به نفع ما شهادت بدهد باز هم ارزش امتحان ندارد …
۴ . این انتظار که دولت به تنهایی بتواند مساله حصر یا زندانیان سیاسی را حل کند از همان ابتدا توقع بیجایی بود و آنها که دوراندیشی سیاسی بیشتری داشتند، حتی پیش از رای دادن به روحانی می دانستند که امکان حل مسائلی از این دست در دولت اصولگرای جلیلی، سهل تر و ممکن تر است تا دولت روحانی که به اصلاح طلبان گرایش دارد. یک محاسبه سیاسی ساده کافی بود تا ما را توجیه کند که اقتدارگرایان پس از شکست در انتخابات و از دست دادن مدیریت اجرایی کشور، در دیگر نهادها و قوا با شدت بیشتری عمل می کنند و اهرم های فشار و برگ های برنده ی خویش را از کف نمی نهند. بنابراین غیرمنطقی است که از دولت بخواهیم بدون توافق با نهادهای قدرتمند غیر انتخابی در حوزه هایی که تحت نفوذ او نیستند گشایشی ایجاد کند یا مساله ای را حل کند. اما خب به همین میزان انتظار بحقی است که از دولت توقع داشته باشیم در حوزه های تحت مدیریت خویش ، حقوق شهروندی را رعایت کند. اصلا شایسته دولت روحانی و وعده های انتخاباتی اش نیست که شهروندی به خاطر گرایش های سیاسی از حق تحصیل محروم شده و ستاره دار شود. متاسفانه فرآیند محرومیت از تحصیل دانشجویان که در دولت آقای احمدی نژاد کلید خورد، در دولت فعلی اگرچه با کاهش بسیار اما همچنان ادامه دارد و این فرآیندی است که باید به تمامی پایان یابد. وزارت های علوم و اطلاعات دولت اعتدال به عنوان متولیان اصلی این امر باید توجیه شوند که حق تحصیل شهروندان غیر قابل سلب است و نمی تواند ابزاری برای تنبیه و مجازات آنها باشد. در ضمن برای رسیدگی به فعالیت های سیاسی شهروندان نهادهای هشیار و همیشه در صحنه بسیاری وجود دارند که به اندازه کافی احساس تکلیف می کنند و نیازی به تعیین مجازات مضاعف از سوی نهادهای دولتی نیست. البته در ابتدای تشکیل دولت تلاش زیادی برای حل مساله دانشجویان ستاره دار شد و بسیاری از آنان نیز به محل تحصیل علم و دانش بازگشتند. اما این تلاش ها به اندازه کافی نبوده است، رییس جمهور باید بداند که برای دولتی با چنین طیفی از پایگاه اجتماعی و مردمی حتی یک دانشجوی ستاره دار و محروم از تحصیل نیز زیاد است…
۵ . اینکه دولت اعتدال به مقوله آزادی های سیاسی و مدنی حداقل در قیاس با مسائل اقتصادی و سیاست خارجی چندان اهمیت نمی دهد و یا اینکه آن را در اولویت های بعدی خود قرار داده، اگرچه امری دردناک، اما قابل درک است. اگر واقع بینانه بنگریم، می بینیم که به راستی خطر فقر و گرسنگی و یا جنگ بسیار ترسناک تر از فقدان آزادی های سیاسی و اجتماعی است. فلذا دولت در اولویت گذاری خود از منطق مسئولیت اجرایی کشور چندان عدول نکرده است. شاید همذات پنداری زیاده از حد ما با دولت سبب شده که توقع داشته باشیم مساله آزادی های سیاسی از اولویت های اصلی کشور قرار بگیرد وگرنه اگر منصفانه بنگریم می بینیم قسمت عظیمی از این بار متوجه خود فعالان عرصه عمومی است، چرا که آنها پیش از هرکسی مسئول تحقق آن چیزی هستند که می خواهند. با همه این احوال اما به نظر می رسد فراموشی یک نکته می تواند به ضرر دولت اعتدال تمام شود و آن اینکه میزان رای آوری جریان همسو با دولت در انتخابات های پیش رو قبل از هر چیز در گرو مشارکت وسیع شهروندان در انتخابات است و فقدان آزادی های اساسی، چه در غالب رد صلاحیت کاندیدا ها و یا امنیتی شدن فضای سیاسی و احیانا اعمال محدودیت برای شخصیت های مرجع اصلاح طلب، به ضرر دولت و حامیان آن است. روحانی به خوبی می داند که دو ستون رای آوری وی در انتخابات ریاست جمهوری ۹۲ آقایان خاتمی و هاشمی بودند که اولی امروز ممنوع التصویر است و دومی به شدت تحت هجمه و فشار اقتدارگرایان قرار دارد. البته شاید نگارنده و برخی از اهل سیاست و فعالان مدنی در گذر زمان به حدی از عملگرایی سیاسی رسیده باشند که در شرایطی بدتر از این هم به کاندیدایی حتی پایین تر از سطح اعتدال رای بدهند، لیکن انتظار چنین حدی از محاسبه گری و مصلحت سنجی برای اکثریت مردم، شاید ساده انگارانه و خوش باورانه باشد.
۶ . بسیاری از منتقدین داخلی روحانی ادبیات وی را در مواجهه با مخالفان تحقیرآمیز می دانند و معتقدند که رییس جمهور آن احترام لازم را برای منتقدین خویش به جای نمی آورد. نگارنده با اینکه هیچ نقطه اشتراکی با طیف مذکور ندارد ولی مایل است بگوید که در این مورد خاص متاسفانه حق با دلواپسان است. البته مدافعین دولت نیز استدلال هایی برای دفاع از رییس جمهور دارند، از جمله اینکه مخالفین داخلی دولت اصلا شأنیت یک منتقد را ندارند و لایق چنین احترامی نیستند و یا اینکه ادبیات روحانی، عصبانیت موجهی در برابر سیل تهمت ها، کارشکنی ها و توطئه هایی است که رقیب به کار می بندد. برخی نیز این ادبیات را ترفندی آگاهانه برای نشاندن زیاده خواهان داخلی بر سر جای خود می دانند و لیکن با همه این احوال به نظر نمی رسد هیچ کدام از این ادله بتواند عصبانیت کلامی گاه و بیگاه رییس جمهور را توجیه کند. اگرچه شاید همدلی ما را به او بیشتر سازد. حقیقت این است که حتی اگر مخالفین دولت شانیت منتقد را نداشته باشند، شایسته است که روحانی شأنیت رییس جمهور را حفظ کند و با احترام سخن بگوید، حتی اگر کارشکنی های داخلی به اوج رسیده باشد باز هم عصبانیت رییس جمهور در حین سخنرانی و عدم تسلط بر کلام یک نقطه ضعف است و باز هم اگر این ادبیات یک ترفند حمله گرایانه باشد، باز هم زمان ثابت کرده مخالفین دولت از این تشر اصلا جا نخورده اند و تنها مستمسکی موجه برای تخریب دولت پیدا کرده اند. خلاصه اینکه مقاومت روحانی در برابر جریان های مخالف رای مردم و پاسخ دادن مناسب و شایسته به آنها، هیچ رابطه ضروری و الزام آوری با ادبیات بعضا نامتعارف وی ندارد و رییس جمهور می تواند شفاف تر، مستدل تر و قاطعانه تر از این سخن بگوید، بی آنکه عصبانی شود.
۷ . نطق های جسورانه و نابهنگام علی مطهری در مجلس، فارغ از داوری درمورد محتوای آن، یادآور این نکته است که شجاعت سیاسی همچنان فضیلتی برجسته و کمیاب در عالم سیاست است. این منطق ها به یادمان می آورد که ترس همچنان عامل بسیار مهم و تاثیرگذاری در اظهارنظرها و تصمیم گیری های عمومی ماست. عاملی که در اکثر اوقات بدان نظر داریم و تقریبا هیچ گاه از آن کلامی به میان نمی آوریم. البته شجاعت را نیز به مانند هر فضیلت دیگری نباید زیاده از حد جدی گرفت، چرا که مطلق کردن هر ارزش و فضیلتی و تاکید بیش از حد بر آن در نهایت از آن یک رذیلت خواهد ساخت. فی المثل در شرایط خاص پس از انتخابات ۸۸ پررنگ شدن نقش شجاعت سیاسی عرصه را بر دیگر فضیلت های عرصه سیاست مانند تساهل و تسامح، انصاف، صلح جویی و تعامل گرایی تنگ کرده بود و بسیاری رفتارهای غیرمعقول و هزینه افزا در عالم سیاست با پوشش شجاعت توجیه می شد. به همین منوال شرایط امروز نیز این استعداد را دارد که با تاکید زیاد از حد بر فضایلی مانند مصلحت سنجی و عملگرایی، توجیه گر ترس ها و انفعال های ما باشد. البته نداشتن شجاعت سیاسی در چنین وضعیتی اصلا مایه شرم نیست و سرافکندگی ترس های ما برای آن نهادهایی است که سبب شده شهروندان از دوست داشتن آزادی و عدالت بهراسند. اما خب این نکته نباید مانع از این شود که شجاعت سیاسی را در کنار دیگر فضایل این عرصه پاس بداریم و صاحبان این فضیلت را بستاییم… یکی از این افراد شجاع بدون شک علی مطهری است.