منطقه مملو از نیروهای گارد ضدشورش و لباس شخصی بود
بسیاری با موتور و یا پیاده؛ دوربین به دست و آمبولانسی پارک شده در پارک قابل توجه بودند ؛
مخصوصا سن کم لباس شخصیها چشمگیر بود۰
بین لباس شخصیها و نیروی گارد ویژه با همکاران درگیری لفظی شد که آنها آقای دهسری و آقای بایسته از معلمان اسلامشهر و آقای شاندیز را به طرف ون پارک شدهای در خیابان مقابل سازمان و برنامه بردند در حالی که به همکاران تعرض و به صورتشان میزدند، چند نفراز همکاران اعتراض کردند.
از پیاده رو کنار خیابان میگذشتم ؛ در حالی که به نوبت ” لباس شخصیها و پلیس ” در مقابلم میایستادند و عکس و فیلم میگرفتند و من همچنان آرام و عصا به دست حرکت میکردم؛ که از پشت صدایم کردند و اسمم را گفتند،
برای لحظهای ایستادم به دیوار پارک تکیه دادم و بعد از چند ثانیه به آن طرف خیابان برای گرفتن ماشین رفتم.
رانندهای ترمز کرد و قبل از حرکت ماشین با ممانعت پلیس و لباس شخص.ها روبرو شدم
از ماشین پیاده شدم و سه نفر اطرافم را گرفتند و من مورد بازجویی واقع شدم؛ در حالی که یکی از آنها عکس و فیلم میگرفت
صدای راننده بلند شد که خانم چرا سوار نمیشوی و من کار دارم …
سوار ماشین شدم و از منطقه دور شدم
١١ صبح
محبوبه فرح زادی معلم بازنشسته