زندهباد هنر، زندهباد ایستادگی، زندهباد اندیشه
زندهباد هنر ایستادگی در میدان اندیشه، زنده باد توماج
توماجِ دلاور، سالهاست دریچه ای به روی اندیشه ی من باز شده، اندیشه ای که هیچ میز و نیمکت و تخته سیاهی ندارد، و آن “آموزگاری ارادههاست “.
آموزگاری باورهای انسانی، آموزگاریِ ارزشی به نام “بی ارزشی باورهای کور”.
بی ارزشیِ برتری جویی، تکبر، خودستایی، خودکامگی، بدتر از همه
“بی ارزشیِ تقلید و مداحی، برای شکم بارگی و مداحی برای نان”.
توماجِ دلاور، بسیار دیده ام، دانش آموزانی که معلم، معلمان خود بوده اند.
در میان شاگردان خود آموزگاران بسیاری دیده ام که نه با زبان، نه با کتاب، نه با فیلم و نمایش، بلکه با نگاه، با نظم، با عزت نفس، با اراده، حتی با اشک، به هزاران شیوه آموزگارم بودند. اما تو بدون تخته سیاه، بدون مدرسه و میز و نیمکت، آموزگار اراده بوده ای، برای من و برای هزاران آدم باانصاف.
توماجِ عزیز
سرزمین ما هنوز پرورش دهنده انسانهای آزاده ای مانند؛ گاندی، نلسون ماندلا، بیبی مریم، ژاندارک، ستارخان، مصدق، چگوارا، مارتین لوترکینگ، کالوین، سارتر، فرخی یزدی، سرداراسعد، میرزا رضا، کاوه آهنگر و میلیون ها آزاده جان برکف است، که مرگ را به بردگی ترجیح می دهند.
دیر نیست روزی که ابرهای سیاه خودکامگی، از آسمان ایران زدوده شود.
همزاد توفان، پنجه در پنجه این بیدادیم
در بزم ستم، حنجره تا حنجره فریادیم