رسول بداقی را در میان کنشگران صنفی از زوایای گوناگون باید ویژه و مهم ترین شخصیت صنفی ایران نامید. او به لحاظ شجاعت و بی پروایی و تقریر حقیقت و سهولت در پرداخت هزینه بی همتاست. از شروع فعالیتهای صنفی در اواخر دههی هفتاد تا امروز، زندانهای متعدد و طولانی را تجربه کرده، شغلش را از دست داده و بعد از هفت سال زندان بدون مرخصی، با حرارتی تمامتر به ادامهی فعالیت صنفی پرداخته است و بعد از آن نیز از ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۱ تا هم اکنون در زندان به سر میبرد و مهمتر اینکه بدون توجه به چگوگی واکنش دیگران در قبال خدمات و هزینههای او، هرگز نه کمترین شکوهای کرده و نه کوچکترین توقعی از کسی داشته است.
او در عین سرسختی نسبت به ایدهها و نظریاتش، در کار جمعی کوشاتر از هر کسی است و در امر تشکل سازی و کنشگری بیش از هر کسی تلاش کرده، وقت گذاشته و زحمت کشیده است. حتی دورههایی در زمینه تصویربرداری و تدوین را گذرانیده و این همه را بی مزد و منتی در خدمت صنف قرار داده است. آدمی به لحاظ خصایل انسانی طبیعی است که گاهی غمگین شود، گاهی از کسی دلشکسته و دلگیر و گاه خشمگین شود. اما اینکه کسی با چنین کارنامهای در عرصهی صنفی بی کمترین توقعی از کسی، مسیر مبارزه را طی کند و دچار ملال و یاس نشود، میتواند الگو و اسوه برای همگنانش باشد. حقیقت طلبی اقتضا میکند اعتراف کنم دست کم در میان کنشگران صنفی چنین شخصی را نیافتهام که تا این حد در مسیر هزینه و مبارزه، برای خود هیچ هم نخواسته باشد. گمان میکنم سایر دوستان و کنشگران صنفی دربارهی این ادعای من در حق رسول با من هم آوا و هم نظر باشند.
گاندی در کتاب «خدا آنگونه که من میفهمم» میگوید: من بر آن بودم که «خدا حقیقت است» و بعدتر به این نتیجه رسیدم که « حقیقت خداست ». با عنایت به این نکتهی ضروری است آدمی به هر حقیقتی که از ندا و وجدان درون بدو میرسد دست به اعترافی صمیمانه بزند. حال این حقیقت ممکن است خوشایند عدهای نباشد. گاهی آدمیان برای اینکه از ضعفهای خود فرار کنند، قوتهای دیگران آزارشان میدهد و آن را نشانه میگیرند. از همین رو تجربهای که من به مرور در این سالها به ویژه در دوران زندان بیشتر آموختهام این است که از رسول کنشگران صنفی «بی توقعی» را بیشتر و بیشتر بیاموزم. مسیر مبارزه سیاسی و اجتماعی و یا صنفی انتخاب فردی برای پیشبرد مقاصد شخصی نیست بلکه معطوف به یک آرمان جمعی و بشری است. از همین رو هرگونه هوای نفس و معطوف کردن این آرمانها به خویش، نقض غرض محسوب میشود. این انتخاب در درون خود انواع و اقسام ناملایمتیها را دارد. ملامت دشمنان را از یک سو و شماتت دوستان را از سوی دیگر در پی دارد. همراهانی گاه تا پای جان و گاه سست و ناتوان دارد. دوستانی همراه را دارد که به تدریج ممکن است به هر دلیلی دشمن شوند. مسیر مبارزه رهزن دل و دین است. از همین رو چنانچه در یاداشتی دیگر نگاشتهام، برای هر کنشگر صنفی و سیاسی و مدنی ضروری است که با ادبیات عرفانی غنی ما و بزرگان آن بیشتر و بیشتر مانوس باشد تا از دامهای پیش رو مصون بماند. خویشتن شناسی و شلاق بر ناکردهها و کردههای نادرست خود باید چون چراغی روشن، همیشه همراه ما باشد تا راه ضلالت را نپیماییم.
به رغم شکسته شدن حکم رسول بداقی در دیوان عالی و تعیین شعبه، انتظار میرفت او در اواخر اسفند آزاد شود؛ اما همچنان رسول بداقی زندانی است. او برای همهی ما از جان مایه گذاشته است. از کسی هم توقع حمایت و همراهی نداشته است. اما قدرشناسی اقتضایش این است که بیش از همیشه صدای او باشیم و آنقدر از رسول بداقی بگوییم و بنویسیم که هدیهی روز معلم امسال آزادی او باشد. نگارنده در یادداشتی دیگر این دو بیت مولانا را به رسول تقدیم کرده بودم که اکنون هم با این دو بیت این یادداشت را به پایان میبرم:
چو غلام آفتابم هم از آفتاب گویم
نه شبم نه شب پرستم که حدیث خواب گویم
چو رسول آفتابم به طریق ترجمانی
به نهان از او بپرسم به شما جواب گویم
عزیز قاسمزاده
پنجشنبه ۲٣ / ۰۱ / ۱۴۰٣
زندان لاکان – بند میثاق