نوشته ی: جورج لیکاف[1]
برگردان: مینا آگاه – اختصاصی اندیشۀ نو
در ماه مارس ۲۰۱۶- زمانی که اکثر کارشناسان انتخابات کمپین ترامپ را بیشتر یک شوخی می دانستند- دکتر لیکاف مقاله ای به نام « چرا ترامپ» نوشت. او در این مقاله، دلایل خود را که چرا و چگونه ترامپ دارد برنده می شود، بیان کرد. از آنجائیکه ترامپ آماده شده است که کاندیداهای جمهوری خواهان را برای انتخابات ۲۰۲۴ پشت سر بگذارد٬ ما این مقاله را دوباره و بصورت کامل در سایت فریم لپ[2] چاپ می کنیم. این نسخه در ماه اوت همان سال ۲۰۱۶ به روز شده است.
روشنفکران و مفسران که واقعا برای آن ها احترام قائل هستم٬ در مورد ترامپ مطالب زیادی نوشته اند. اما من به عنوان محققی با تجربه ی زیاد در زمینه ی علوم شناخت شناسی و زبان شناسی٬ چشم اندازی از زاویه ی این دو علم درباره ی پدیده ی ترامپ به شما نشان خواهم داد. این دیدگاه کمتر شناخته شده است. بیش از نیم میلیون نفر کتاب های مرا خوانده اند٬ و گوگل اسکالر گزارش می دهد که نوشته های تحقیقاتی در مجلات تحقیقی بیش از صدهزار بار به کارهای من اشاره کرده اند.
شما احتمالا چیزی را که من می گویم را در روزنامه ی نیویورک تایمز نخواهید خواند و از سیاستمدار مورد علاقه ی خود هم نخواهید شنید. شما آن را هم از سوی کاندیداها و یا استراتژیست های حزب دمکرات هم نخواهید شنید. دلایلی برای این کار وجود دارد که بعدا به آن خواهم پرداخت. من این را می نویسم، زیرا فکر می کنم که درست و ضروری است٬ حتی اگر این دیدگاه بر اساس علم شناخت و مغز ارائه شود٬ نه از کانال منابع معمول سیاسی. فکر می کنم امری ضروری است که این ملاحظات را وارد گفتمان سیاسی عمومی بکنیم. البته این موضوع به این مهمی را نمی توان با ۶۵۰ کلمه بیان کرد. عذرخواهی مرا پیشاپیش بپذیرید.
من با به روز کردن نوشته ی قدیمی تر شروع می کنم: چه کسی و چرا از ترامپ حمایت می کند – و چرا جزئیات مشی سیاسی او برای مخاطبانش بی ربط به نظر می رسد. بعد از آن وارد بخش دیگری می شوم و به این می پردازم که چگونه ترامپ از مغز شما علیه شما استفاده می کند. و با این موضوع تمام می کنم که چگونه کمپین دموکرات ها می تواند بهتر عمل کند٬ و اگر نمی خواهند که ترامپ رئیس جمهور شود آن ها باید رفتار خود را بهتر کنند.
چه کسانی از ترامپ حمایت می کنند و چرا؟
دونالد جی. ترامپ قصد دارد نماینده ی جمهوری خواهان برای ریاست جمهوری شود. چرا؟ و چگونه؟ تئوری های زیادی در این مورد وجود دارد: مردم عصبانی هستند و او درباره ی عصبانیت آن ها صحبت می کند. مردم از کنگره خیلی خوششان نمی آید و یک فرد غیرسیاسی را می خواهند. شاید هر دوی این ها درست باشد. اما چرا؟ جزئیات آن چی هست؟ و چرا ترامپ؟
به نظر می رسد که او از ناکجا آمده است. برخورد او به مسائل به یک الگوی معمول نمی خورد.
او چیزهای خوبی درباره افراد ال جی بی تی کیو می گوید که به استانداردهای جمهوریخواهان نمی خورد. جمهوریخواهان از تملک اجباری یا دایره ی ممتاز[3] ( تملک املاک خصوصی توسط دولت) بیزارند و طرفدار برون سپاری شرکت ها و کسب سود بیشتر هستند٬ اما ترامپ علیه هر دو موضع گرفته است. او مذهبی نیست و اعمال مذهبی را تحقیر می کند٬ با این وجود اوانجلیکها[4] ( اوانجلیکا های سفید پوست) عاشق او هستند. او فکر می کند که شرکت های بیمه و داروسازی٬ و همچنین پیمانکاران نظامی خیلی سود کسب می کنند و می خواهد این وضع را تغییر دهد. او به گروه بزرگی از رای دهنده گان توهین می کند. برای مثال لاتینی ها٬ در حالی که بیشتر جمهوریخواهان سعی در جلب آن ها دارند. او می خواهد ۱۱ میلیون مهاجر غیرقانونی را اخراج کند و فکر می کند که می تواند. می خواهد که مانع آمدن مسلمانان به کشور شود. موضوع از چه قرار است؟ برای جواب دادن به این سوال ها باید توضیحاتی بدهم.
در دهه ی ۱۹۹۰ به عنوان بخشی از یک تحقیق درباره علم شناخت و مغز٬ داشتم به سوالی در رشته ی خودم جواب می دادم: مواضع سیاسی گوناگون جمهوری خواهان و دموکرات ها چه ارتباطی با هم دارند و چه معنایی دارد؟ محافظه کاران را درنظر بگیرید: مخالفت با آزادی سقط جنین چه ربطی به طرفداری از آزادی داشتن اسلحه دارد؟ داشتن اسلحه چه ربطی به نفی گرمایش زمین دارد؟ چگونه مخالفت با دولت با تقویت نظامیگری می تواند همخوانی داشته باشد؟ چگونه می توانید هم خواستار زندگی (ممنوعیت سقط جنین) و هم طرفدار اعدام باشید؟ دموکرات ها نظریاتی ضد آن ها دارند. دیدگاه های آن ها را چگونه می توان معنا کرد؟
جواب این سوال ها در تشخیص این واقعیت است که ما این نکات را بطور استعاری با اصطلاحاتی در مورد خانواده درک می کنیم: «ما پدران بنیانگذار داریم. ما پسران و دختران خود را به جنگ می فرستیم. ما سازمان امنیت خانگی[5] داریم». نگرش محافظه کاران و دموکرات ها٬ که کشور را تقسیم کرده اند٬ و همچنین ارتباط این دیدگاه ها با هم را میتوان به راحتی با توجه به دیدگاههای اخلاقی درک کرد که در دو سبک زندگی مختلف خانوادگی رایج وجود دارد. مدل خانواده ی حمایتگر[6] (مترقی) و خانواده ی پدر سختگیر[7] ( محافظه کار).
می شود پرسید: مسائل اجتماعی و سیاسی چه ربطی به خانواده دارد؟ ما اول توسط خانواده حکومت می شویم٬ بنابراین، مفهوم نهادهای حکومتی را با توجه به سیستم حکومتی در خانواده درک می کنیم.
در خانواده ی پدر سختگیر٬ این «پدر» است که بهتر از همه می داند. او درست را از غلط تشخیص می دهد و این قدرت را دارد که مطمئن شود که بچه ها و همسرش آن کاری را می کنند که او می گوید. آنچه او می گوید، درست ترین است. بسیاری از همسران این محافظه کاران چنین دیدگاهی را قبول دارند و از قدرت پدر حمایت می کنند و در قسمت هایی از زندگی که مسئول آن هستند، سختگیر هستند. زمانی که بچه ها نافرمانی می کنند٬ وظیفه ی اخلاقی پدر است که آن ها را سخت تنبیه کند٬ بقدری سخت که از تنبیه بترسند٬ و از او اطاعت کنند (و چیزی که درست است را انجام دهند٬ و نه چیزی که حس خوبی به آن ها می دهد). آن ها قرار است از طریق نظم فیزیکی منظم٬ قوی بار بیایند و توانایی مرفه بودن در دنیای خارج را داشته باشند. اگر مرفه نباشند چه می شود؟ این یعنی که آن ها نظم ندارند٬ بنابراین نمی توانند اخلاقی باشند٬ بنابراین حق آن ها فقراست. اینطور استدلال در سیاست های محافظه کاران نیز دیده می شود که در آن فقرا تنبل و ناشایست و ثروتمندان شایسته ی ثروت خود می باشند. مسئولیت٬ مسئولیت فردی است و نه مسئولیت اجتماعی. هر آنچه می شوی به خودت مربوط است٬ و ربطی به جامعه ندارد. تو مسئول خودت و نه کس دیگری هستی. آن ها نیز مسئول خودشان هستند.
بردن و توهین
همانطور که ونس لومباردی[8] گفته: « بردن همه چیز نیست٬ تنها چیزی است که باید باشد.» در دنیایی که تحت نظم مسئولیت شخصی است٬ کسی که می برد٬ شایسته ی بردن است. چرا دونالد ترامپ در انظار عمومی به بقیه ی کاندیداها و رهبران سیاسی گستاخانه توهین می کند؟ خیلی ساده٬ زیرا او می داند که می تواند در بازی تلویزیونی “توهین به همدیگر” (همانند مسابقات بوکس) برنده شود. از دید محافظه کاران سرسخت٬ این کار او را یک برنده مهیب می کند که شایسته است کاندیدای پیروز باشد. رقابت انتخاباتی مثل یک جنگ است. توهینی که به هدف بزند یک موفقیت به نظر می آید – و او شایسته ی پیروزی است.
بیانیه ی ترامپ را در نظر بگیرید که گفته بود: جان مک کین یک قهرمان نیست . چرا؟ چون مک کین سرنگون شد. (این جمله اشاره به سقوط هواپیمای مک کین در جنگ ویتنام دارد). قهرمانان برنده گان هستند. آن ها آدم های بد را شکست می دهند. آن ها سرنگون نمی شوند. آدم هایی که سرنگون می شوند٬ کتک می خورند٬ و در یک قفس چپانده می شوند بازنده هستند٬ نه برنده.
سلسله مراتب اخلاقی
منطق پدر سختگیر فراتر از این می رود. ایده ی اصلی آن این است که “اعتبار قدرت در اخلاق است” «نسخه ی پدر سختگیر». و در یک دنیای خوب نظم داده شده باید سلسله مراتب اخلاقی وجود داشته باشد ( که بطور سنتی بوده است) سلسله مراتب اخلاقی که در آن کسی که بطور سنتی غالب بوده باید غالب باشد. سلسله مراتب به این ترتیب است: خدا برتر از انسان٬ انسان برتر از طبیعت٬ نظم ( قوی) برتر از بی نظمی (ضعیف)٬ ثروتمندان برتر از فقرا٬ کارفرماها برتر از کارکنان٬ آدم بزرگ ها برتر از بچه ها٬ فرهنگ غربی برتر از بقیه فرهنگ ها٬ و آمریکا برتر از سایر کشورها. این سلسله مراتب به جاهای دیگر نیز کشیده می شود: مرد برتر از زن٬ سفیدها برتر از غیر سفیدها٬ مسیحیت برتر از غیر مسیحیت٬ آدم ها با گرایش جنسی معمول برتر از دگرباشان جنسی.
ما این گرایش را در بیشتر کاندیداهای جمهوری خواه ریاست جمهوری٬ از جمله ترامپ٬ می بینیم و بطور کلی سیاست های محافظه کاران از دیدگاه پدر سختگیر و سلسله مراتبی پیروی می کند.
دیدگاه اخلاق مبتنی بر خانواده ریشه ی بسیار عمیقی دارد. از آنجائیکه مردم تمایل دارند خود را به صورت اشخاصی ببینند که کار درست٬ و نه غلط را انجام می دهند٬ دیدگاه های اخلاقی معمولا بخشی از تعریفِ خودتان هستند- شما عمیقا چه کسی هستید. پس این دیدگاه اخلاقی شماست که برای شما تعریف می کند دنیا چگونه باید باشد. زمانی که به آن صورت نباشد٬ می تواند شخص را عصبانی و خشمگین کند.
در دیدگاه پدر سختگیر مقداری فضای منعطف وجود دارد و بین آن ها تفاوت های مهمی وجود دارد. شکاف مهم میان ۱: مسیحیان انجیلی سفید. ۲: محافظه کاران پیروی بازار کاملا آزاد. ۳: محافظه کاران عملگرا که پیوندی با باورهای مسیحیان انجیلی ندارند.
مسیحیان انجیلی سفید
سفیدهایی که دیدگاه پدر سختگیر دارند و کسانی که مذهبی و گرایش به مسیحیت های انجیلی دارند٬ از آنجایی که در مسیحیت انجیلی خدا پدر سختگیر نهایی است٬ معتقدند که: اگر دستورهای او را دنبال کنید به بهشت می روید؛ و اگر از دستورات او اطاعت نکنید به جهنم می روید و تا ابد می سوزید. اگر گناهکاری و می خواهی به بهشت وارد شوی٬ با اعلام وفاداری با انتخاب پسر او٬ عیسای مسیح٬ به عنوان نجات دهنده ی شخصی خود٬ می توانی دوباره به دنیا بیایی.
این نسخه از مذهب برای کسانی که اخلاق پدر سختگیر را دارند طبیعی است. مسیحیان انجیلی به کلیسا می روند، زیرا که محافظه کار هستند؛ نه اینکه چون به کلیسای انجیلی می روند، محافظه کار شده اند. هرچند ممکن است با هر دوی این ها بزرگ شده باشند.
مسیحیت انجیلی حول زندگی خانوادگی شکل گرفته و تمرکز یافته است. بنابراین٬ نهادهای مورد تاکیدی مثل تمرکز بر خانواده[9] دارد و مرتبا به «ارزش های خانواده»ای تاکید می کند. این ارزش ها باید ارزش های یک پدر سختگیر در مسیحیت انجیلی باشد. در اخلاق پدر سختگیر٬ این پدر است که روابط جنسی و تولید مثل را کنترل می کند. جایی که کلیسا کنترل سیاسی دارد٬ قوانینی وجود دارد که در صورت تصمیم به سقط جنین، اطلاع رسانی به والدین و یا همسر ضروریست .
انجیلی ها از نظر سیاسی شدیدا سازمان یافته هستند و کنترل شدیدی بر بسیاری از مبارزات سیاسی اعمال می کنند. کاندیداهای جمهوری خواهان اگر می خواهند در انتخابات محلی کاندید و برنده شوند٬ مجبورند در کنار انجیلی ها قرار گیرند.
محافظه کاران عملگرا
محافظه کاران عملگرا، از سوی دیگر، ممکن است گرایش مذهبی نداشته باشند. بجای آن٬ ممکن است نگران اختیارات شخصی خود باشند و نه اختیار کلیسا، مسیح٬ و یا خدا. آن ها می خواهند در حوزه ی تحت سلطه ی خود٬ با داشتن اختیار اولیه روی زندگی خود٬ پدر سختگیر باشند. بنابراین٬ یک جوان مجرد- چه زن و چه مرد- محافظه کار ممکن است دلش بخواهد بدون نگرانی از ازدواج، رابطه جنسی خود را داشته باشد. ممکن است نیاز به داشتن ابزار جلوگیری از حاملگی٬ اطلاعات درباره ی واگیری امراض جنسی٬ اطلاعات درباره ی سرطان رحم و نظایر آن ها داشته باشند. و اگر دختر یا زنی حامله شود و امکان یا خواست ازدواج نداشته باشد٬ شاید سقط جنین ضروری شود.
ترامپ یک محافظه کار عملگرای درجه ی یک است. او می داند که بسیاری از رای دهنده گان جمهوری خواه در عملگرایی مثل او هستند. دلیلی وجود دارد که او « فرزند پروری تنظیم شده[10]» را دوست دارد. جوانان زیادی٬ چه ازدواج کرده یا نکرده٬ محافظه کاران عملگرا هستند٬ که ممکن است به خدمات فرزندپروری تنظیم شده نیاز داشته باشند٬ که هم ارزان است و هم مطمئن و در ضمن هم می توان از بچه دار شدن و هم از سرطان رحم جلوگیری کرد.
همچنین محافظه کاران عملگرای جوان یا میانسال می خواهند که ثروت خود را به حداکثر برسانند. آن ها نمی خواهند که بار مالی والدین را به دوش بکشند. بیمه درمانی[11] و تامین اجتماعی[12] آن ها را از بیشتر این مسئولیت ها آزاد می کند. به این دلیل است که ترامپ می خواهد بیمه درمانی و تامین اجتماعی را نگه دارد.
طرفداران بازار آزاد[13]
سیاست های نهادهای محافظه کار نه تنها توسط قدرت کلیسای مسیحیت انجیلی سفید شکل می گیرد٬ بلکه به قدرت سیاسی کسانی شکل می گیرد که بدنبال بازار آزاد حداکثری هستند. و این جایی است که ثروتمندان و شرکت ها قوانین بازار را با حداقل قانونمندی های دولتی به نفع خود اعمال می کنند. آن ها مالیات گیری را ابزاری برای سرمایه گذاری در منابع عمومی برای همه ی شهروندان نمی دانند٬ بلکه گرفتن درآمدهای آن ها (اموال خصوصی آن ها) توسط دولت و دادن آن به کسانی که مستحق آن نیستند می دانند . این علت اصلی دیدگاه ضد مالیاتی و و لزوم کوچک کردن دولت توسط این محافظه کاران است. این دسته از محافظه کاران از برون سپاری برای افزایش سود خود، با منتقل کردن کارخانجات و بسیاری از خدمات به خارج از کشور که نیروی کار ارزان تر است٬ موافق اند. آن ها با پیامد این سیاست، یعنی اینکه کارهای با حقوق خوب از آمریکا بروند و حقوق ها پایین کشیده شود٬ کاملا موافقند. از آنجائیکه آن ها به واردات ارزان وابسته اند٬ با وضع تعرفه های بالا موافق نیستند.
اما دونالد ترامپ کاسبکاری نیست که در خارج محصول تولید می کند و به اینجا صادر می کند٬ و سود کسب می کند. او یک بساز و بفروش است٬ او هتل٬ کازینو٬ ساختمان های اداری٬ زمین گلف می سازد. او ممکن است این چیزها را در خارج هم با نیروی کار و خدمات ارزان تر- نیروی کار و خدمات ارزان تری که باعث شده است شغل های با درآمد بالا آمریکا را ترک کنند و سطح حقوق ها اینجا پائین بیاید- بسازد٬ اما نمی تواند آن ها را وارد کند. او تشخیص می دهد که بیشتر صاحبان کسب و کارهای کوچک در آمریکا مانند خشکشویی، پیتزا فروشی، غذاخوری٬ لوله کشی٬ فروشگاه های کوچک٬ باغبان ها٬ پیمانکاران٬ ماشین شورها و حرفه هایی نظیر آرشیتکت ها٬ دکترها٬ ٬ وکلا٬ و پرستارها- بیشتر شبیه او هستند. تعرفه ی بالا به نظر مشکلی نمی آید.
بسیاری از کسانی که کسب و کار آزاد دارند محافظه کار عملگرا هستند. آن ها قدرت دولت را٬ زمانی که برای آن ها کار می کند٬ دوست دارند. « دایره ی ممتاز» ( حق سلب مالکیت از سوی دولت) را در نظر بگیرید. جمهوریخواهان بنیادگرا این اصل را اصل تجاوز دولت می دانند- دولت سلب مالکیت خصوصی می کند- اما محافظه کاران بساز و بفروش مثل ترامپ وابسته به این اصل هستند٬ زیرا خانه ها و کسب و کارهای کوچک موجود در منطقه ای که می خواهند توسعه دهند را می توانند با تکیه به این اصل به نفع برنامه های توسعه ی خود٬ مصادره کنند. تنها کافی است که دولتمردان محلی با آن ها راه بیایند٬ با قول هایی نظیر مشارکت در کمپین انتخاباتی آن ها٬ و دادن قول افزودن به مالیات محلی. ترامپ به آتلانتیک سیتی اشاره می کند٬ جایی که او برای ساخت قمارخانه ی خود از حق « دایره ی ممتاز» برای تصاحب املاک استفاده کرد.
اگر صاحبان کار مجبورند که برای کارکنان خود بیمه ی بهداشتی بپردازند٬ ترامپ می خواهد که آن ها حداقل ممکن را بپردازند تا سود خود را به حداکثر برسانند. بنابراین او خواستار این است که شرکت های بیمه ای و کارخانجات داروسازی تا حد ممکن دریافتی های خود را کاهش دهند. برای افزایش رقابت٬ او خواهد خواست که شرکتهای بیمه بتوانند بهصورت سراسری و در کل کشور طرح ارائه دهند تا از بازارهای خرید و فروش بیمه سلامت تحت نظارت ایالتی که بر اساس قانون مراقبتهای مقرونبهصرفه (ACA) یا اوباماکر [14] ایجاد شدهاند، اجتناب شود. نرخ دولتی برای به حداکثر رساندن پوشش بیمه ی بهداشتی شهروندان و کمک به قشر کم درآمد است، نه افزودن به سود شرکت ها. به هر حال ترامپ می خواهد که ظاهر اجباری بودن اوباماکر را حفظ کند٬ که محافظه کاران بنیادگرا از آن نفرت دارند، زیرا که آن را دخالت بیش از حد دولت٬ برای مجبور کردن مردم به خرید چیزی می دانند. برای ترامپ اجبار بودن آن برای افراد، سهم پرداخت کارفرمایان را کمتر و هزینه را کاهش می دهد.
علیت مستقیم علیه علیت سیستمی
علیت مستقیم از طریق مستقیم با مشکل مقابله می کند. علیت سیستمی تشخیص می دهد که بسیاری از مشکلات از خود سیستم برمی خیزد٬ این مشکلات درونی هستند و باید با آن ها از طریق علت های سیستمی برخورد کرد. علت های سیستمی چهار نسخه دارند: زنجیره ای از علت های مستقیم. فعل و انفعال داخلی بین علت های مستقیم ( یا زنجیره ای از علل). حلقه ی بازخورد. و مشکلات احتمالی. علت سیستمی در گرمایش کره ی زمین توضیح می دهد چرا گرمایش در اقیانوس کبیر می تواند باعث هجوم طوفان های برفی در واشنگتن شوند. بدین معنی که توده ای پر انرژی مولکول های آب را که از روی اقیانوس تبخیر شده٬ به سمت شمال شرقی و روی قطب شمال می برد و در زمستان روی ساحل شرقی و قسمتی از بخش میانه ی غربی به صورت برف پایین می ریزد. علل های سیستمی دارای زنجیره ای از علل مستقیم٬ علل فعل و انفعال داخلی٬ حلقه های بازخورد٬ و مشکلات احتمالی هستند که غالبا با هم ترکیب شده اند.
درک علل مستقیم راحت است٬ و به نظر می آید که در گرامر همه ی زبان های سراسر دنیا منعکس است. علل سیستمی پیچیده تر است و در گرامر هیچ زبانی منعکس نیست. باید آن را یاد گرفت.
تجربه ی تحقیقی نشان داده است که محافظه کاران به استدلال با علل مستقیم گرایش دارند٬ و دموکرات ها در استدلال با علل سیستمی راحت ترند. دلیل آن این می تواند باشد که در مدل پدر سختگیر٬ پدر انتظار دارد که بچه یا همسر مستقیما به یک دستور جواب دهد و سرپیچی از آن تا حد امکان باید با تنبیهی سریع و قاطع و مستقیم جواب داده شود.
بسیاری از پیشنهادهای سیاسی ترامپ در چارچوب علل مستقیم است.
مهاجرین از سوی مکزیکو سرازیر می شوند- یک دیوار بسازیم و آن ها را متوقف کنیم. تمام مهاجرینی که به صورت غیرقانونی وارد مملکت شده اند را سریعا اخراج کنید- حتی اگر ۱۱ میلیون نفر از آن ها برای اقتصاد مفیدند و در کشور کار می کنند. درمان خشونت ناشی از اسلحه، داشتن اسلحه برای حمله ی متقابل بلافاصله است. راه حل برای توقف انتقال شغل ها به آسیای شرقی٬ جایی که دستمزدها پایین تر است و از آنجا کالاهای ارزان قیمت به کشور سرازیر می شوند٬ باز هم مستقیم است: وضع تعرفه ی بالا بر روی این کالاها به طوری که قیمت آن ها از کالاهای ساخته شده در اینجا گران تر شود. برای صرفه جویی در پولی که دولت برای مصرف کنندگان عمومی به کارخانه های داروسازی می پردازد، خریدها را به مناقصه بگذارید. اگر داعشی ها از نفت عراق پول کسب می کنند٬ نیرو به عراق بفرستیم تا کنترل نفت را در دست بگیرد. با ترور افراد خانواده ی داعشی ها رهبران آن ها را تهدید کنیم ( حتی اگر این یک جنایت جنگی باشد). برای گرفتن اطلاعات از متهمین تروریست از روش در آب خفه کردن استفاده کنیم و یا حتی بدتر از آن، از شکنجه استفاده کنیم. اگر چندتايی تروریست ممکن است بین پناهنده گان مسلمان باشند٬ دیگر آن ها را نپذیریم و همه ی آن ها را به کشورهایشان بازگردانیم. همه اینها برای افرادی که بر روی دیدگاه علت مستقیم متمرکزند، منطقی به نظر میآید، اما برای کسانی که پیچیدگیهای علتهای سیستمی را مشاهده میکنند و پیامدهای وخیم این اقدامات را به دلیل پیچیدگیهای علتهای سیستمی درک میکنند، منطقی نیست.
وجاهت سیاسی[15]
حداقل ده ها میلیون محافظه کار در آمریکا هستند که اخلاق و سلسله مراتب مدل پدر سختگیر را دارند. بسیاری از آن ها فقیر یا از طبقه ی متوسط هستند٬ و بسیاری سفیدپوستانی هستند که خود رابرتر از مهاجران٬ رنگین پوستان٬ زنان٬ غیر مسیحی ها٬ دگرباشان جنسی- و کسانی می دانند که تکیه بر کمک های دولتی دارند. به عبارت دیگر٬ آن ها افرادی هستند که لیبرال ها آن ها را « طرفدار تبعیض[16]» می نامند. برای سال های زیادی اینگونه طرفداران تبعیض از نظر عموم قابل قبول نبودند٬ بخصوص از زمانی که مهاجران بیشتری به آمریکا وارد شدند٬ از زمانی که جمعیت سفید پوست کشور کمتر شد٬ از زمانی که زنان تحصیل کردند و وارد محل کار شدند٬ از زمانی که دگرباشان جنسی در جامعه قابل مشاهده شدند و ازدواج آن ها مورد قبول واقع شد. و از زمانی که سازمان های لیبرال مخالف تبعیض بلند فریاد زدند و موضوع این طرفداران تبعیض را که باورهایشان علیه ماهیت آمریکاییان بود، تبدیل به یک مسئله همگانی کردند٬ و این محافظه کاران خود را هرچه بیشتر تحت فشار چیزی دیدند که خود آن را وجاهت سیاسی می نامیدند. فشار عمومی علیه دیدگاه و علیه چیزی که آن ها آن را « آزادی بیان» می نامیدند. این فشار را از زمان ۱۱ سپتامبر ٬ زمانی که گرایشات ضد مسلمانی قوی شد٬ بطور افراطی بزرگنمائی کردند. انتخاب باراک اوباما به ریاست جمهوری باعث خشم بین این دسته از محافظه کاران شد. آن ها او را به عنوان یک آمریکایی مشروع ( آنطور که در جنبش تولد[17] بیان کردند)٬ و صاحب قدرت مشروع قبول نکردند٬ بخصوص که دیدگاه های لیبرالی او با تقریبا تمامی باورهای آنان تضاد داشت.
دونالد ترامپ با قدرت٬ پرخاشگرانه٬ خشمگین٬ و بدون خجالت احساسات آنان را با صدای بلند به زبان می آورد. تنها کاری که آن ها باید بکنند این است که از ترامپ حمایت کنند و به او رای دهند و حتی لازم نیست « بی وجاهتی سیاسی» خود را نشان دهند٬ زیرا که ترامپ این کار را می کند و پیروزی او این دیدگاه ها را قابل احترام می سازد. ترامپ قهرمان آن ها است. ترامپ به آن ها حس احترام به خود، اقتدار٬ قدرت٬ و امکان قدرت گیری می دهد.
هر زمان شما کلمه ی « وجاهت سیاسی» را شنیدید این موضوع را بیاد آورید.
دو مفهومی ها[18]
در بین سیاستمداران آمریکا میانه وجود ندارد. میانه روها هستند٬ اما ایدئولوژی میانه رو ندارند؛ یعنی یک ایدئولوژيی ندارند که همه ی میانه روها با آن موافق باشند. محافظه کاران میانه رو در برخی زمینه ها مواضعی مترقی دارند٬ هر چند که فرد به فرد آن ها با هم متفاوتند. همینطور یک دموکرات میانه رو نیز روی برخی موضوع ها نگرش محافظه کارانه دارند٬ که باز از فرد به فرد فرق می کند. بطور خلاصه میانه روها هردو دیدگاه اخلاقی را در سیاست دارند٬ اما بیشتر از یکی استفاده می کنند. این دو جهان بینی اخلاقی بطور کلی با هم تضاد دارند. چگونه همزمان چنین چیزی می تواند از یک مغز برخیزد؟
این هر دو دیدگاه توسط مداری عصبی[19] مشخص و معین می شوند. آن ها توسط یک مدار معمولی با هم ارتباط و در ضمن بازداری متقابل دارند. وقتی یکی از آن ها روشن می شود٬ آن یکی دیگر خاموش می شود؛ وقتی یکی تقویت می شود٬ دیگری تضعیف می شود. چه چیزی آن ها را روشن و خاموش می کند؟ زبان مناسب با آن دیدگاه٬ آن دیدگاه را تقویت و فعال می کند٬ در حالی که دیدگاه دیگر را تضعیف و خاموش می کند. هرچه دیدگاه های ترامپ در رسانه ها بیشتر مورد بحث قرار گیرد٬ آن دیدگاه فعال تر می شوند و قدرت بیشتری می گیرد٬ هم در ذهن محافظه کاران بنیادگرا و هم در ذهن میانه روهای دموکرات.
حتی اگر به دیدگاه ترامپ حمله هم کنیم٬ این اتفاق می افتد. به این دلیل که نفی یک چارچوب آن را فعال می کند٬ همانطور که من در کتاب «به فیل فکر نکن[20]» به آن اشاره کرده ام. این مهم نیست که ترامپ را تشویق می کنی یا به او حمله٬ دارید به ترامپ کمک می کنید.
یک نمونه ی خوب از برد ترامپ در بین «دو مفهومی»های دموکرات عبارت است از کارگران اتحادیه ها. بسیاری از اعضای اتحادیه ها در خانه و یا زندگی خصوصی خود مدل خانواده ی پدر سختگیر را دارند. آن ها به « ارزش های سنتی خانواده»- که کلید واژه ی محافظه کاران است- باور دارند.
چرا ترامپ برنده ی کاندیداتوری جمهوری خواهان شد؟ به تمام گروه های محافظه کار که او به آن ها متوسل می شود٬ نگاهی بیندازید.
چرا فقدان جزئیات مشی سیاسی او مهم نیست؟
من اخیرا گفته های یکی از مشاوران درخشان کلینتون علیه ترامپ را شنیدم که گفته بود ترامپ برای افزایش شغل٬ بالا بردن رشد اقتصادی٬ بهبود آموزش٬ بدست آوردن احترام بین المللی٬ و غیره هیچ برنامه ای ندارد. این اساسی ترین بحث در کمپین های کلینتون است. هیلاری تجربه دارد٬ دانش سیاستگذاری دارد٬ می تواند کارها را به سرانجام برساند. همه ی این چیزها در وب سایت او است. ترامپ هیچکدام از این ها را ندارد. چیزی که کمپین هیلاری می گوید واقعیت دارد. اما نامربوط است.
حامیان ترامپ و جمهوریخواهان رادیکال بنیادگرا هم نمی توانند به این مسئله بی توجه باشند. کار آنها این است که دیدگاه خود در مورد اخلاق پدر سختگیر را در همه ی عرصه های زندگی در معرض دید قرار دهند. اگر ترامپ کنگره٬ ریاست جمهوری٬ و دیوان عالی کشور را در دست داشته باشد٬ آن ها می توانند به هدف برسند. آن ها نیازی به نام بردن از سیاست های خود ندارند٬ زیرا که از قبل صدها سیاست را دارند که آماده برای اجرا است. آن ها فقط نیاز دارند که در قدرت کامل باشند.
چگونه ترامپ به نفع خودش از مغز شما استفاده می کند؟
هر فروشنده ی بی وجدان و کاربلدی می داند برای اینکه چیزی را به شما بفروشد، چگونه از مغز شما علیه خود شما استفاده کند. اینکه یک نفر می تواند« از مغز شما علیه خود شما استفاده کند» یعنی چه؟
باز هم موضوع استفاده از مدار عصبی است. برای هر ایده ای، مدارهای عصبی در مغز تشکیل شده است. اما ما هیچ دسترسی آگاهانه ای به آن ها نداریم. در نتیجه٬ بیشتر افکار- تخمین زده می شود ۹۸ درصد افکار- ناخودآگاه است. افکار آگاهانه نوک کوه یخ است.
افکار در ناخودآگاه توسط مکانیزم هایی اساسی کار می کنند. ترامپ از آن ها بطور غریزی برای گرداندن افکار مردم به سوی چیزی که او می خواهد٬ استفاده می کند: اختیار مطلق٬ پول٬ قدرت٬ و شهرت.
مکانیزم ها عبارتند از:
۱- تکرار. کلمات از طریق نرونی با مدارهایی در ارتباطند که آن ها را معنی می کنند. هرچه کلمه ای بیشتر شنیده شود٬ آن مدار فعال تر و قوی تر می شود٬ و بنابراین نورون هایش سریع تر آتش می کند. برای مثال، ترامپ تکرار می کند: «برد برد برد. ما برنده خواهیم شد به میزانی برنده می شویم که شما از برنده شدن خسته می شوید.»
۲- چارچوب بندی: هیلاری زورگیر و منحرف. ترسیم تصویری از هیلاری به عنوان فردی که به طور عامدانه و آگاهانه برای منافع شخصی خود٬ همچون یک زورگیر٬ جرم انجام می دهد . تکرار این حرف باعث می شود که بسیاری از مردم ناخودآگاه اینطور درباره ی هیلاری فکر کنند٬ حتی اگر از سوی جناح راست کمیته ی بن غازی [21] (که چیزی پیدا نکردند) و اف بی آی (که آن ها هم برای متهم کردن هیلاری چیزی پیدا نکرده بودند بجز ۳ ایمیل از میان ۱۱۰ هزار ایمیل) بیگناهی هیلاری اعلام شده باشد.
یک استعاره ی متداولی وجود دارد که انجام هر کار غیراخلاقی، غیرقانونی هم هست. این یعنی علیه اخلاق خانواده ی پدر سختگیر( تنها عمل اخلاقی شناخته شده) عمل کردن٬ بی اخلاقی است. از آنجائیکه هرچیزی که هیلاری تا امروز انجام داده است٬ علیه اخلاق خانواده ی پدر سختگیر بوده است٬ پس بی اخلاق است. بنابراین استعاره رفتارهای او را غیر اخلاقی می داند٬ بنابراین او یک منحرف است. شعار« او را بگیرید» تمام این سری دلایل را فعال می کند.
۳- مثال های شناخته شده ای وجود دارد: زمانی که یک مصیبتی روی می دهد و خوب تبلیغ می شود، تحلیل رویدادهای مربوط به آن موجب فعال شدن چارچوب مفهومی خاصی به صورت مکرر میشود٬ آن را تقویت می کند٬ و احتمال این که آن چارچوب مفهومی دوباره و به راحتی تکرار شود، زیاد می شود. تکرار مثال هایی مثل شلیک از سوی مسلمانان٬ آمریکایی های آفریقایی تبار٬ و لاتینی ها این ترس را که این اتفاق برای شما و جامعه ی شما می تواند بیفتد- علیرغم احتمال بسیار بسیار اندک آن – افزایش می دهد. ترامپ برای ایجاد ترس از این استفاده می کند. ترسْ هواخواهی از یک پدر سختگیر چون ترامپ را فعال می کند.
۴- گرامر: به این کلمات دقت کنید: «اسلامی های رادیکال تروریست ». به این کلمات ردیف شده دقت کنید: «رادیکال» مسلمانان را در یک مقیاس خطی قرار می دهد و تروریست ها برای این مقیاس یک چارچوب درست می کند. اینطور القا می کند که تروریسم در خود مذهب جای دارد. این گرامر القا می کند که اسلام چیزی است که تروریسم میراث آن است. تصور کنید که چارلستون طرفدار اسلحه را « تروریست جمهوریخواه رادیکال» بنامید.
ترامپ بطور حتم تا حدی از این موضوع آگاهی دارد. همانطور که به تونی شوارتز٬ که بجای ترامپ کتاب «هنر معامله» را نوشته است٬ گفت « من آن را تبلیغات صادقانه ی اغراق آمیز می گویم. این اغراق آمیز است٬ اما این شکل از تبلیغ بسیار موثر است.»
۵- افکار استعاره ای متداول، بخش قابل توجهی از ناخودآگاه ما است. و این تفکر استعاره ای حالت طبیعی ماست و زیاد به آن توجه نمی شود.
برکزیت را در نظر بگیرید که از استعاره ی « ورود» و « ترک» اتحادیه ی اروپا استفاده کرد. یک استعاره جهانی وجود دارد که بر اساس آن، کشورها به عنوان مکانهایی در فضا توصیف میشوند: شما میتوانید وارد یک کشور شوید، به دل آن بروید و از آن کشور خارج شوید. اگر شما وارد یک کافه بشوید و بعد آن جا را ترک کنید٬ وضعیت شما همان طوری هست که پیش از رفتن به کافه بود. اما لزوما این حالت برای کشورها صدق نمی کند. بر اساس این استعاره که طرفداران برکزیت از آن استفاده کردند٬ بریتانیایی ها فکر می کردند بعد از ترک اتحادیه ی اروپا٬ شرایط مشابه شرایط پیش از ورود به اتحادیه ی اروپا می شود. آن ها اشتباه می کردند. در طول زمانی که آن ها در اتحادیه ی اروپا بودند چیزها بطور رادیکالی تغییر کرده بود. ترامپ از همین استعاره استفاده می کند: « عظمت آمریکا را برمی گردانیم». «آمریکا را دوباره امن می کنیم». و نظایر این شعارها. انگار که در گذشته یک وضعیت ایده آلی بوده که با انتخاب ترامپ ما به آن دوران بازمی گردیم.
۶- همچنین استعاره ای وجود دارد که یک کشور انگار یک شخص است. این اشاره که رئیس جمهوری پشتیبان کشور است. بنابراین٬ اوباما٬ براساس هر دو استعاره و کنایه٬ می تواند بطور مفهومی پشتیبان آمریکا تلقی شود. بنابراین٬ با گفته این که اوباما ضعیف و غیرقابل احترام است٬ این را القا می کند که آمریکا٬ با ریاست جمهوری اوباما٬ ضعیف و غیرقابل احترام شد. و این طور استنتاج می شود که این به واسطه ی اوباما است.
۷- با استعاره ی این که یک کشور یک فرد است و استعاره ی که جنگ یا رویارویی بین کشورها همان مشت زنی بین آدم هاست، این استنتاج می شود که داشتن یک رئیس جمهور قوی تضمین می کند که آمریکا در جنگ ها پیروز خواهد شد . ترامپ یک مشت محکم خواهد زد و طرف ها را ضربه فنی خواهد کرد. در سخنرانی برای انتخاب از طرف کنوانسیون حزب جمهوری خواه٬ ترامپ مرتبا تکرار می کرد که او کارهایی را تمام خواهد کرد که فقط در همراهی مردم تمام خواهد شد. بعد از بیان کردن چنین جمله ای٬ شعاری سر داده شد٬ «او این کار را خواهد کرد.»
۸- در طول کنوانسیون جمهوریخواهان از استعاره ی ملت یک خانواده است بسیار استفاده شد. ما شنیدیم که پسران نظامی قوی توسط پدران نظامی قوی تربیت می شوند و این که « دفاع از کشور دفاع از یک خانواده است.» از عشق ترامپ به خانواده و تعهد به موفقیت آن ها٬ ما این نتیجه را می گیریم که به عنوان یک رئیس جمهور او عاشق شهروندان آمریکایی است و متعهد به موفقیت همه ی آن ها است.
۹- یک استعاره متداول وجود دارد که تاریخچه خانوادهتان شما را عضوی از آن ملتی می سازد که از آن به آمریکا آمده اید. فرض کنید پدر بزرگ شما از ایتالیا آمده و ممکن است شما باسرافرازی اعلام کنید که ایتالیائی هستید. ترامپ از این استعاره متداول برای حمله به گونزالو کوریل٬ قاضی دادگاه ناحیه ای ایالات متحده٬ که آمریکایی است و در آمریکا به دنیا آمده و بزرگ شده٬ استفاده کرده است. ترامپ او را یک مکزیکی خواند که از ترامپ متنفر است و می خواهد در مورد پرونده ی تقلب او در مورد دانشگاه علیه او حکم دهد.
۱۰- یک استعاره ای وجود دارد که در جمله ی «دست کسی را رو کردن» وجود دارد. اما از کلمه ی «رو»،
«استعاره ی کلی ای وجود دارد که می گوید « دانستن دیدن است». چیزهایی که درون چیزی پنهان هستند را نمی شود دید٬ پس نمی شود شناخت٬ اما چیزهایی که پنهان نیستند و در معرض دید عموم قرار دارند را می توان دید و لذا می توان شناخت. «دست کسی را رو کردن» به معنی صحبت از موضوع های شخصی افراد برای عموم مردم است. به عبارتی اعلام خلافکاری های کسی تا همه از آن باخبر شوند.
این اساس استعاره ی بکار گرفته شده توسط ترامپ است بدین صورت که با نام گذاری شناساندن صورت می گیرد. بنابراین وقتی شما بر روی دشمن خود نامی می گذارید٬ این کار این امکان را به شما می دهد که او را بشناسانید٬ و بکوبید. پس با گفتن «اسلامی های رادیکال تروریست » این اجازه را به خود می دهید که دست روی آن ها بگذارید٬ به آن ها حمله کنید و آن ها را نابود کنید. و برعکس٬ اگر شما این جمله را نگویید٬ نمی توانید روی آن ها دست بگذارید٬ به آن ها حمله کنید و آن ها را نابود کنید. پس خودداری از بکار بردن این جملات، به معنی محافظت از این دشمن ها می شود- در این مورد مسلمان ها٬ به واسطه ی مذهبشون٬ به طور ذاتی تروریست تلقی شده اند.
هرچند که می توانم ادامه دهم، اما فکر کنم بس باشد. اینجا به ده مورد از مکانیسم های ذهنی ناخودآگاه افراد اشاره شده که ترامپ و پیروانش برای رسیدن به هدف اصلی او از آن ها استفاده می کنند. هدف آن است که در انتخابات پیروز شود٬ با همراه داشتن کنگره و دیوان عالی کشور به قدرت مطلق برسد٬ و در نتیجه دید خود از حکومت پدر سختگیر را بطور کامل در آمریکا حاکم کند. اینجا به ده مورد از مکانیسم های ذهنی ناخودآگاه افراد اشاره شده که ترامپ و پیروانش برای رسیدن به هدف اصلی او از آن ها استفاده می کنند.
هر روز از این ده نوع مکانیزمی که در بالا به آن ها اشاره شد٬ از ناخودآگاه و مغز مردم برای رسیدن به اهداف سوء استفاده شده و ترامپ را کاندید حزب جمهوری خواهان کرده است. میلیون ها نفر ترامپ و همراهان او را در تلویزیون دیده و از رادیو حرف های آن ها را شنیده اند. کارشناسان رسانه ها درباره ی این ده مکانیزم یا مکانیزم های دیگر صحبتی نکردند و توضیحی ندادند٬ مکانیزم هایی که بطور پنهانی در اذهان ناخودآگاه مردم عمل می کند. هرچند آن دروغ های بزرگ بارها و بارها رد شود٬ اما این دروغ های بزرگ را افراد هرچه بیشتری باور می کنند.
حتی اگر ترامپ انتخابات را ببازد٬ او مغز میلیون ها نفر آمریکایی را تغییر داده است٬ که در آینده عواقب خود را دارد. بسیار حیاتی است که مردم از مکانیزم هایی که این دروغ های بزرگ را بدون اطلاع مردم در مغز آنها فرو می کند٬ آگاه شوند. این نوعی از کنترل ذهن است.
افرادی که در رسانه ها هستند وظیفه دارند هر زمانی که چنین چیزی دیدند٬ گزارش دهند. اما در رسانه ها محدودیت هایی وجود دارد.
در گفتگوهای سیاسی در ملاعام و در رسانه ها چیزهایی است که اجازه ندارند بیان شوند. گزارشگران و مفسران باید به چیزی که آگاهانه است و معانی حرفه ای دارد بچسبند. اما بیشترین بخش از گفتمان سیاسی واقعی از اذهان ناخودآگاه استفاده میکند، که از طریق چارچوب بندی ناخودآگاه و استعارههای مفهومی رایج، اندیشهها را شکل میدهد. برای تاریخ کشور ما و جهان٬ و همچنین سیاره ی ما حیاتی است که تمام این صحبت ها و بحث ها عمومی شوند.
و این فقط مسئولیت رسانه ها نیست. همچین مسئولیتی بر دوش هر آدمی است که از مکانیزم ناخودآگاه مغز٬ مثل این ده مکانیزمی که اشاره کردم٬ مطلع می شود. این مسئولیت بر دوش حزب دموکرات و کمپین های آن ها در هر سطحی هم است.
آیا استفاده از مکانیزم های ذهن عموم مردم برای ارتباط گیری لزوما بی اخلاقی است؟ درک این که مردم واقعا چه فکر می کنند، می تواند منجر به درک مشترک واقعیت شود٬ و نه مبادله ی دروغ های بزرگ و یا تبلیغات برای محصولات.
این دانش فقط برای متخصصان شناخت شناسی زبان شناخته شده نیست. در واحدهای بازاریابی در مدارس بازرگانی تدریس می شود و از این مکانیزم در تبلیغات استفاده می شود تا شما کالاهایی که آن ها برای فروش ارائه می دهند را بخرید. ما یاد گرفتیم که تبلیغات را تشخیص دهیم٬ آن ها را خودبخود تشخیص می دهیم. حتی تبلیغات شرکت های متقلب با اهداف سیاسی ( مثل تبلیغ برای روش فراکینگ[22] در بهره برداری نفتی) آنقدر خطرناک نیستند که دروغ های بزرگی که ترامپ می گوید، چرا که منجر به حکومت اقتدارگرا می شوند و آینده ی مملکت ما را رقم می زنند.
دموکرات چگونه می توانند بهتر عمل کنند؟
یادتان باشد که دروغ هایی که محافظه کاران می گویند را تکرار نکنید و جواب آن ها را ندهید. بجای آن٬ مثبت رفتار کنید. بیایید با ارائهی اطلاعات واقعی به شیوهای مثبت، ادعاهای دروغ را تضعیف کنیم. به حقایق تکیه کنیم و آنها را با صدای بلند اعلام کنیم.
دوم٬ با ارزش ها شروع کنیم و نه با سیاست ها و تعداد واقعیت ها. آن چیزی را که به آن باور دارید٬ و تا حالا نگفته اید٬ بگویید. برای مثال٬ افکار مترقی براساس همدردی٬ اهمیت دادن شهروندان به همدیگر و تلاش برای ارائه ی خدمات عمومی به همه از طریق دولت٬ چه به کسب و کارها و چه به افراد. از تاریخ استفاده کنید. که آمریکا چگونه شروع کرد. خدمات عمومی که مورد استفاده ی بنگاه های اقتصادی و شرکت های خصوصی است فقط جاده و پل نیستند٬ بلکه آموزش همگانی٬ بانک ملی٬ دفتر ثبت اختراع٬ دادگاه برای پرونده های بنگاه های اقتصادی٬ پشتیبانی بازرگانی بین ایالتی٬ و البته که سیستم عدالت کیفری. بخش خصوصی ٬ هم زندگی خصوصی افراد و هم شرکت های خصوصی٬ از روز نخست وابسته به منابع عمومی بوده است. در طول زمان این منابع شامل سیستم فاضلاب٬ آب و برق٬ تحقیق های دانشگاه ها و حمایت از تحقیق همواره در خدمت بخش خصوصی بوده است، برای مثال: علم کامپیوتر(از سوی بنیاد ملی علوم ان اف اس)،[23]اینترنت ( آرپا[24])٬ داروسازی و داروهای مدرن (ان آی اچ[25])٬ ارتباط توسط ماهواره (ناسا و نوآ)٬ و سیستم جی پی اس و موبایل (وزارت دفاع). بخش خصوصی و زندگی خصوصی افراد نهایتا وابسته به منابع عمومی است. آیا تا بحال شما این حرف ها را زده اید. تنها الیزابت وارن گفته است. تقریبا هیچکس دیگر به آن اشاره نکرده است. دفاع از دولت را متوقف کنید. درباره ی مردم٬ آمریکایی ها٬ مردم آمریکا٬ در خدمت عموم بودن٬ و دولت خوب صحبت کنید. و آزادی را برگردانید. منابع عمومی است که به افراد و به بخش خصوصی آزادی ارائه می دهد.
محافظه کاران در پی آن هستند که تقریبا همه چیز را خصوصی سازی کنند و بودجه برای خدمات عمومی را حذف کنند. ربط دادن خدمات عمومی به آزادی ما اغراق نیست٬ شروع به گفتن آن کنید.
پلیس را فراموش نکنید. خدمات موثر و همراه با احترام به مردم توسط پلیس یکی از خدمات عمومی است. دیوید او بران رئيس پلیس دالاس درست به آن اشاره کرده است. آموزش٬ آشنایی با مردمی که پلیس از آن ها مراقبت می کند٬ انجام خدمات پلیسی. پلیس را زیر سوال نبرید: برای آنکه پلیس مجبور نباشد کارهایی را انجام دهد که دیگران باید انجام دهند٬ شهروندان مسئولیتی در مورد تهیه ی بودجه پلیس دارند.
اتحادیه ها باید حالت حمله بخود بگیرند. اتحادیه ها ابزار آزادی هستند٬ آزادی از بندگی شرکت ها. کارفرمایان شان خود را خالق شغل می نامند. کارکنان خالق سود برای کارفرماها هستند٬ و آن ها مستحق سهم منصفانه ای از سود و احترام و تشویق هستند. این ها را بگویید. آیا بخش عمومی می تواند شغل بیافریند؟ البته که می تواند. ساخت و تعمیر زیرساختارها با فراهم کردن منابع عمومی که هم افراد و هم بخش خصوصی به آن وابسته اند٬ شغل ایجاد می کند. بهره گیری از منابع عمومی برای تهیه ی منابع عمومی بیشتر. آزادی فرصتی را پدید می آورد که آزادی بیشتری را خلق می کند.
سوم٬ از حرف های زشت و حمله دوری کنید. از فریاد کشیدن پرهیز کنید. بدون فریاد کشیدن هم می توان با قدرت صحبت کرد. در نحوهٔ رفتار اوباما این را دیده ایم: متمدنانه٬ ارزشمند٬ مثبت٬ طنز خوب٬ و همدردی واقعی قدرتمند می آفریند. آرامش و همدردی در برابر خشم قدرتمند است. بیل کلینتون برنده شد زیرا وی با صداش٬ با حرکات چشم٬ و با بدنش همدردی پخش می کرد. او به دلیل توانایی های برجسته سیاسی اش برنده نشد٬ بلکه یکدلی و همدردی که او نشان میداد موجب موفقیتش شد. ارزش ها اول می آیند٬ واقعیت و سیاست ها به دنبال آن و در خدمت ارزش ها. آن ها مهم هستند٬ ولی از ارزش ها حمایت می کنند.
دست از سیاست هویت گرا بردارید. دیگر در مورد موضوع زنان٬ سیاه پوستان٬ لاتینی ها حرف نزنید. این موضوع ها همگی واقعی هستند و ضروریست و در بحث های عمومی مطرح شوند٬ اما همه ی آن ها زیر شاخه ی موضوع های آزادی٬ و انسانی هستند. به سفید پوستان فقیر رسیدگی کنید٬ آپالاچیان[26] و سفید پوستان مناطق صنعتی همانقدر نیاز به رسیدگی دارند که بقیه. ایمان آن ها را به ترامپ واگذار نکنید که فقط رنج آن ها را افزایش می دهد.
و شعار جان اف کندی را به یاد داشته باشید٬ « نپرسید که کشور چه کاری می تواند برای شما بکند٬ بپرسید شما چه کاری برای کشورتان می توانید بکنید.» همدلی٬ وفاداری٬ عشق٬ و احترام به ارزش های کشور٬ منابع عمومی برای خلق آزادی، و بلوغ سیاسی.
آماده باشید. شما باید ترامپ را درک کنید و همراه با خونسردی مقابل او و همه ی کسانی که همراه او هستند، بایستید.
اندیشه نو: استفاده از تمام یا بخشهایی از این مطلب با ذکر منبع بدون مانع است.
[1] جرج لِیکاف (به انگلیسی: George Lakoff) (زاده ۲۴ مه ۱۹۴۱ میلادی) زبانشناس شناختی آمریکایی و استاد زبانشناسی دانشگاه کالیفرنیا، برکلی از سال ۱۹۷۲ است. شهرت او تا اندازۀ زیادی ناشی از طرح نظریۀ استعاره ادراکی (استعاره مفهومی) است؛ نظریهای که در آن «استعاره» به عنوان محور تفکر انسانی، رفتار سیاسی و جامعه بازشناخته میشود. نظریه ذهن متجسم وی که دربارهٔ آن در رابطه با ریاضیات کتابهایی نوشتهاست، نیز مشهور است.
[2] FrameLab
[3] دایره ممتاز (به انگلیسی: Eminent domain) قدرت حکومتهای ایالتی٬ استانی یا ملی برای در اختیار گرفتن املاک خصوصی برای استفادهٔ عمومی است. این قدرت از طریق قانونی به شهرداریها یا حتی اشخاص یا شرکتها با اجازه قانون برای اعمال عملکردهای دارای ماهیت عمومی قابل تفویض است
[4] مسیحیت انجیلی یا اونجلیسم (به انگلیسی: Evangelicalism) شاخهای از پروتستانتیسم با گستردگی جهانی است که جوهر مژده انجیل را، مشتمل بر آموزهٔ رستگاری مبتنی بر لطف از طریق ایمان به تاوان عیسی مسیح میپندارد
[5] Homeland
[6] Nurturant Parent family
[7] Strict Father family
[8] Vince Lombardi
[9] Focus on the Family یک سازمان غیرانتفاعی مذهبی مسیحیت است که در زمینه پشتیبانی از خانواده و ارتقاء ارزشهای مسیحی فعالیت میکند.
[10] فدراسیون فرزندپروری تنظیمشده آمریکا (PPFA) که معمولاً مخفف آن به صورت فرزندپروری تنظیمشده ( Planned Parenthood به کار میرود، شاخهٔ آمریکایی فدراسیون بینالمللی فرزندپروری تنظیمشده و یکی از بزرگترین اعضای آن است. PPFA یک سازمان ناسودبر است که خدمات سلامت تولید مثل و بهداشت مادر و کودک را فراهم میکند.
[11] Medicare
[12] Social Security
[13] Laissez-faire Free Marketeers
[14] لایحه حفاظت از بیمار و مراقبت مقرونبهصرفه مشهور به لایحه مراقبت مقرون به صرفه یا اوباماکر از قوانین فدرال ایالات متحده است که در کنار Health Care and Education Reconciliation Act مهمترین مقررات پیاده شده در خصوص نظام بهداشتی آمریکا از زمان تصویب مدیکر و مدیکید در ۱۹۶۵ است.
[15] سخن گفتن و عمل کردن بر طبق ادب سیاسی یا ملاحظات سیاسی[۱] را، با این منظور که اقلیتهای نژادی و مذهبی و غیره نرنجند، نزاکتِ سیاسی یا بینقصیِ سیاسی یا درستکاریِ سیاسی یا وجاهتِ سیاسی (به انگلیسی: Political correctness) میگویند.
[16] Bigots کسی که تحمل ایدهها، نژادها، جنسیتها، مذاهب، عقاید سیاسی و غیره متفاوت با خودش را ندارد، یک فرد متعصب
[17] Birther movement
[18] Biconceptuals
[19] Neural circuitry
[20] Don T Think Of An Elephant
[21] کمیته ای در کنگره ی آمریکا که درباره ی حمله به دیپلمات های آمریکا در سال ۲۰۱۲ در بن غازی لیبی تحقیق می کرد
[22] Fracking
[23] بنیاد ملی علوم (به انگلیسی: National Science Foundation) مشهور به NSF، یک سازمان دولتی در ایالات متحدهٔ آمریکا است. این سازمان از تحقیقات بنیادی و آموزش در همهٔ زمینههای علمی و مهندسی (به غیر از علوم پزشکی) حمایت میکند.
[24] ARPA مخفف “Advanced Research Projects Agency” یا “آژانس پروژههای پژوهشی پیشرفته” است. این سازمان در زمینه پژوهش و توسعه فناوری اطلاعات و ارتباطات، به ویژه پروژههای نوآورانه و پیشرفته، فعالیت میکند. در سال ۱۹۶۹، این سازمان توسط وزارت دفاع ایالات متحده آمریکا تأسیس شد و پس از آن به نام “DARPA” شناخته شد.
[25] NIH مخفف “National Institutes of Health” یا “موسسه ملی بهداشت” است. این موسسه یکی از بزرگترین موسسات تحقیقاتی در حوزهٔ بهداشت در جهان است و به انجام تحقیقات در زمینههای مختلف از جمله پزشکی، بیولوژی، علوم پزشکی، و بهداشت عمومی میپردازد.
[26] منطقه آپالاچیان، یک منطقه جغرافیایی در شرق ایالات متحده آمریکاست که شامل قسمتهایی از ایالتهای نیویورک، پنسیلوانیا، ویرجینیا، مریلند، کارولینای شمالی، کارولینای جنوبی، جورجیا، تنسی، آلاباما، میسیسیپی، اوهایو، و وست ویرجینیا میشود. این منطقه به دلیل وجود کوههای آپالاچی و فرهنگ منحصر به فرد خود مشهور است.