اولین:
یکی از تفریحات من در زندگی، نوشتن پیشبینیهایی از حوادث جاری و بعد بازگشت و دوباره خوانی آنها است.اسمش را گذاشتهام پیشگوییهای شخصی.
این را خرداد ۱۴۰۱ نوشته بودم،
پس پیشانی در انفرادی و روی کاغذ در بند عمومی:
«امروز هم بازجویی داشتم؛ بحث به تجمعات معلمان رسید، به فراخوان شورا.
از بازجو پرسیدم چطور بود، گفت خبری نبود، همه را جمع کردیم. بعد با نیشخندی اضافه کرد که فقط “بچههای خسته شیراز” مثل همیشه آمده بودند.
فک میکنم شیرازیها بازداشت سنگینی بدهند و بدتر اینکه حکم سنگینی بگیرند.»
دومین:
برای هر پیشبینی سعی میکنم جای طرف مقابل بنشینم، دلایلی را برای خودم ردیف کنم و بعد نتیجهگیریام را بنویسم. آن موقع در انفرادی فکر میکردم به اینها:
مجموعهای که باشکوهترین تجمعات را برگزار میکند حرکتش تداوم دارد، در اوج سرکوب همچنان میتواند معلمان را کف خیابان بیاورد و از نگاه بیرونی همدلی قابلستایشی میان اعضای آن وجود دارد حتما باید هزینه سنگینی بدهد. نگاه دستگاه امنیتی معمولا چنین است. بچههای فارس همه این ویژگیها را داشتند.
سومین:
این احکام بچههای فارس و اجرای سریع آن انتقام سخت دستگاه امنیتی بود؛ آنها همیشه انتقام میگیرند. بخصوص از تسهیلگران خیابان. از آنها که فهمی از جامعه مدنی دارند که در آن خیابان جایگاه محوری دارد.
با آنها که خوانشی راست از جامعه مدنی دارند که خلاصه میشود در بیانیه و حزببازی و نصیحت نامههای تکراری، کاری ندارند. نهایت به گوشمالی مختصر کفایت میکنند.
اما از آنها که با خوانشی مترقی از جامعه مدنی، به مقاومت مدنی باور دارند و خیابان را تبلور عینی آن میدانند، انتقامی سخت میگیرند. مثل همین انتقامی که از بچههای فارس گرفتند.
چهارمین ولی نه آخرین:
چارهای نیست; آنها کار خود را میکنند و انتقام میگیرند، ما مقاومت میکنیم و حبس میگیریم. نهایتا یکی از دو طرف خسته میشود. پیشبینی میکنم که نهایت آنها خسته میشوند و عقب مینشینند. این پیشگویی را هم گوشه کاغذی مینویسم و منتظر میمانم.
#محمد_علی_زحمتکش
#مژگان_باقری
#افشین_رزمجویی
#غلامرضا_غلامی_کندازی
#ایرج_رهنما
#اصغر_امیرزادگان