مهاجران افغانستانی سالهاست که در ایران بلا تکیلفاند. نه فقط مهاجران نسل اول بلکه مهاجران نسل دوم و سوم که شاید خیلی از آنها در ایران به دنیا آمدهاند و حتی یک بار هم به افغانستان نرفتهاند اما هنوز حتی برای دریافت یک کارت بانکی ساده و یا گرفتن یک گواهینامه رانندگی با محدویتهای بسیاری مواجهه اند. یا اینکه هنوز امکان درس خواندن در هر رشته دانشگاهی را ندارند و همینطور امکان استخدام در هر شغلی.
این سیاست بلاتکلیفی باعث شده تا نه آنها بتوانند در جامعه ایرانی ادغام شوند و نه جامعه ایرانی توانسته از ظرفیت آن ها سود ببرد و نه شناخت درستی از این جامعه مهاجر اجاد شود. شناخت مردم ایران از فرهنگ و موسیقی، غذاها، نویسندگان و شاعران ، فیلمسازان، تاجران و پزشکان افغانستانی به رغم همسایگی و زبان و ادبیات مشترک در کمترین حد خود قرار دارد. شناختی مبتنی بر تجربه فردی اشخاص و سابقه و جایگاه اجتماعی و اقتصادی انها، که برداشت درستی از فضای کلی ان جامعه اراِیه نمی دهد. کامنتهایی که امروزه در شبکه های اجتماعی دست به دست میشود نشاندهنده همین موضوع است:«افغانها یارانه دریافت می کنند» یا «همه افغانها نماینده طالبان هستند» یا «افغانها کم کم جای ما را میگیرند».
در سال ۹۸ شهرداری تهران و دفتر ملی پژوهشگاه فرهنگ و ارتباطات، پیمایشی را انجام دادند که نتایج آن نشان میداد ۴۳ درصد از مردم تهران معتقد بودند که تهران باید برای زندگی افغانستانیها ممنوع شود و ۴۴ درصد گفتهاند اگر افغانستانیها قرار است در تهران زندگی کنند بهتر است در محله هایی جدا از ایرانیان اسکان داده شوند. این آخرین پیمایشی بوده که انجام شده و نشاندهنده این است که ایرانیها هنوز افغانها را یک “دیگری” میدانند.
پس از قدرت گیری دوباره طالبان در افغانستان، موج جدیدی از مهاجرتهای قانونی و غیرقانونی به ایران به راه افتاد. این بار علاوه بر ادامه همان سیاست بلاتکیلفی برای مهاجران قانونی و غیرقانونی و همینطور اظهار نظر عجیب برخی از مسیولان که یک باره حضور افغانستانی ها را در فهرست روزمره چالشهای شهری قرار دادند، موج جدیدی همراه با ترس و واهمه علیه مهاجران افغان شکل گرفت. البته چند رسانه هم در این میان با تیترهای غلو آمیز و یا ارایه اطلاعات اشتباه بر این موج دامن زدند. اما این هراس از فضای مجازی به واقعیت هم راه پیدا کرد. چندی پیش ویدیویی در فضای مجازی دست به دست میشد که در آن یک کارگر افغانستانی زیر لگدهای گروهی با قمه تهدید میشد. یا چند هفته بعد که در ویدیویی هولناک به چند خانواده افغانستانی در محلهای در قزوین حمله کردند. حالا هم در بعضی از مکانها عکسهایی در فضای مجازی منتشر شده که نشان میدهد در یک استخر روی یک برگه نوشته شده: «از ورود افغان ها به داخل استخر معذرویم».
پیمان حقیقت طلب، مدیر پژوهش انجمن غیردولتی دیاران میگوید که در سه ماه اخیر افغانستیزی شدت یافته و این موضوع میتواند به شکلی جدی و طولانی مدت بر زندگی افغانستانیها در ایران اثر بگذارد؛ سایه ای از خشونت. این خشونت میتواند بازماندگی از تحصیل برای کودکان مهاجر باشد و یا ایجاد شرایطی پر از ناامنی برای یک خانواده و یا حتی از دست رفتن جان یک انسان. با پیمان حقیقت طلب، مدیر پژوهش انجمن دیاران در این باره گفت و گوی تفصیلی کرده ایم تا از زاویه متفاوتی به موضوع مهاجران در ایران نگاه کنیم.
آقای حقیقت طلب!موج های ضد مهاجر اخیر شاید در رسانهها عمر کوتاهی داشته باشد اما بر زندگی مهاجران می تواند تاثیر طولانی و عمیق داشته باشد.شما این شرایط را چهطور ارزیابی میکنید؟
اوضاع خیلی خطرناک است. در سه ماه اخیر کانالها و گروههای ضد افغان و ضدمهاجر زیادی تشکیل شده است. چیزهایی که مینویسند و پست میکنند کمی ترسناک است. همه هم جدید درست شدهاند. سرعت عضوگیریشان خیلی بالاست و مطالبی هم که میگذارند خیلی خشن است. مثلا یکی از این کانالها یک ماه پیش فقط هشتاد عضو داشت و الان رسیده به ۳۰۰ یا ۴۰۰. این ها رشد نمایی دارند و مثلا تا یک ماه دیگر به ۱۰۰۰ و ۲۰۰۰ یا حتی یک باره ممکن است به۵۰۰۰ هزار فالور هم برسد. یه سری کانالهای دیگر هم هستند که برای عضوگیری معمولا از محتوای جنسی استفاده میکنند که تعداد اعضا زیاد شود و تبلیغات میگذارند تا پول به دست بیاورند. نکته ای که برایم تازگی داشت این بود که این کانالها برای عضوگیری علاوه بر محتوای جنسی، محتوای أفغان هراسی هم برایشان جذاب شده است. مثلا میگویند «تجاوز گروهی افغانستانیها به…»، یا «زورگیری گروهی أفغانها در پاکدشت». اینها از افغانهراسی ایجادشده به عنوان حربه تبلیغاتی و جذب عضو استفاده میکنند و نشاندهنده این است که این موج روزبهروز گستردهتر میشود.
پس شما فکر میکنید این موج نفرت پراکنی علیه مهاجران در ایران همچنان ادامه خواهد داشت؟
بله به نظرم این جو ادامه خواهد داشت چون عقبه خیلی عمیقی هم دارد. به نظرم۳۰سال کار مطبوعاتی پشت این موج قرار دارد. مطبوعات ایران در دهه ۷۰ در چهارچوب افغانهراسی حرکت میکردند. حتی دو پایاننامهای که در دانشگاه علامه طباطبایی درباره محتواسنجی روزنامههای اصلی کیهان، اطلاعات، اعتماد و جمهوری اسلامی در دههای ۷۰ و ۸۰ انجام شده، به این نتیجه رسیده بودند که بالای ۷۰ درصد محتوای تولیدی در آن دوره درباره جرم و جنایت افغانستانیها بوده است. جالب اینکه بحث همزبانی و همفرهنگی و همدینی ایرانیان و افغانستانیها فقط پنج درصد از اخبار مربوط به مهاجران را در آن دههها به خود اختصاص داده بود. در آن دوره هر جرم و جنایتی در ایران رخ میداد به افغانستانیها نسبت داده میشد. از محمد بیجه بگیرید تا خفاش شب. یک تصویرسازی این چنینی در چند دهه داشتیم. هرچند در دهه ۹۰ این موضوع کمی کمرنگتر شد و بیشتر بحث وجود فرصت جامعه افغانستان در ایران مطرح شد. اما به هر حال نفرتزایی علیه مهاجران افغانستانی در ایران عقبه خیلی زیادی دارد. گسلی است که مدتی فعال نبود و دوباره به شکل خیلی شدیدی فعال شده است. به نوعی ذهنیت جامعهی ایران آمادگی پذیرش نفرت علیه مهاجران افغانستانی را دارد.
من خودم به خوبی به خاطر دارم که در دهه ۷۰ به ما میگفتند که «میری بیرون مواظب باش افغانی میدزدتت» یا بعدتر در دهه ۸۰ چند نفر از دوستان خودم ویدیویی دست به دست میکردند با این عنوان که «زورگیری أفغانها» و این موضوع به شدت آن موقع در بین جوان ها موج افغان هراسی ایجاد کرده بود. اما دهه ۹۰ این نگاه کمی تغییر کرد. انگار یک نوع پذیرش اتفاق افتاد و ما حتی افغانستانیهای نسل دوم را در چند برنامه تلویزیونی دیدیم و این تغییر نگرش تا حدی دیده شد. اما چه شد که علاوه بر این تغییر نگرش در دهه ۹۰، به یکباره شاهد این عقبگرد هستیم؟
به نظر من چند اتفاق به صورت همزمان در این موضوع تاثیر داشتند. یک بخش به مهاجران افغانستانی و افزایش شمار مهاجران تازه وارد بعد از ظهور دوبارهی طالبان برمیگردد و یک بخش هم به جامعه ایران. من معتقدم که در این بخش بحث فقط افغانهراسی نیست و یک سری مشکلات درونی جامعهی ایران مسبب آن است، یک بخش حاکمیتی و مربوط به حکمرانی مهاجرت در ایران است و یک بخش هم تحت تأثیر جریان های جهانی است.
اگر بخواهم از آن بخشی بگویم که به خود جامعه ایران بازمی گردد باید از اینجا شروع کنم که ایرانیان درحال تجربه احساس شکست خیلی عمیقی هستند. در ماههای اخیر همه ما یک ناامیدی عجیبی داریم. واکنش نسبت به ناامیدی متفاوت است، بعضیها دنبال چرایی این هستند و بعضیها دنبال مقصر میگردند. در اکثر جوامع مشابه وضعیت ایران، مهاجران مقصران خوبی برای بدبیاریها هستند و گرفتن انگشت اتهام به سمت آنان کمهزینه تر و راحت است. من چند وقت پیش با روزنامه شرق مصاحبه کردم و دقیقا کنار مصاحبه من، یک مصاحبه با یکی از مخالفان جدی حضور مهاجران افغانستانی در ایران بود. ایشان یک چهارچوببندی از دلیل مخالفتشان ارائه داده بودند که بسیار جالب بود. او میگفت که گرانیهای یکی دو سال اخیر ایران تقصیر مهاجرانی است که از افغانستان به ایران آمدند. در حالیکه در اصل ساختار اقتصاد ما مشکل دارد و تورم زاست و یک مشکل درونی است که تحریمها هم مشکلات را چند برابر کرده است. چون راه حلی پیدا نمیکنیم دنبال مقصر هستیم و چه کسی بهتر از افغانستانیهایی که آمدهاند و جمعیتشان به نسبت زیاد است. من این را بخشی از شکست جامعه ایران و استیصال برای یافتن مقصر این حس شکست میبینم.
روی کار آمدن دوباره طالبان در افغانستان، باعث ایجاد موج جدیدی از مهاجرت از افغانستان به ایران شد. قبلا گفته می شد جمعیت افغانستانیها در ایران دو تا سه میلیون نفر است. بعد از این موج جدید مهاجرت تخمین زده شد که دو تا سه میلیون نفر دیگر وارد ایران شدند. بر اساس مشاهدات میدانی میتوان گفت که جمعیت مهاجران در ایران حداقل دو برابر شده است. این جنس مهاجرانی که تازه از افغانستان آمده بودند با جنس مهاجرانی کهپیش از این در ایران بودند کاملا متفاوت است. در دهه ۹۰ شاهد تغییراتی در نحوه رفتارمان با افغانستانیها بودیم و این چند دلیل داشت:
افغانستانیها در ایران به نسلهای دوم و سوم رسیده بودند و نسل دوم و سوم دیگر ایرانی بود و أساسا در هرکجای دنیا نسل دوم مهاجران اهل آن کشور به حساب میآیند. دغدغهها، نحوه فارسی حرف زدن و حتی چهرههایشان تغییر کرده بود. موج جدید دیگر خیلی افغانستانی بودند. مسئلهی مهاجرت از افغانستان هم فقط یک مهاجرت بینالمللی از یک کشور به کشوری دیگر نیست. بلکه مهاجرت روستا به شهر هم هست. در حقیقت ما شاهد تلفیق دو نوع مهاجرت هستیم: یک مهاجرت بینالمللی و یک مهاجرت روستا به شهر که هر کدام چالشهای خاص خود را دارد . در مورد موج مهاجرتی اخیر این چالشها دوبرابر شد. چون اکثر مهاجران افغانستانی روستانشین هستند وقتی که وارد شهر میشوند و حتی وقتی به کابل هم میروند داستانهای مشابهی دارند.
یک سری رفتارها در روستا پذیرفته شده است اما در شهر نه و اساسا مناسبات شهری فرق میکند. و اینها چون از روستا به شهر آمدند و در شهرهای بزرگ ایران ساکن شدند البته بیشتر حاشیه شهرها، گاهی برخی هایشان رفتارهایی داشتند که همان بحثهای مهاجرت از روستا به شهر را تداعی می کند.
اما در مهاجرت اخیر بحث مهاجرت روستا به شهر دوباره از نوع افغانستانی اش شدید شد. مثلا اینکه بعضی افغانستانیها لباسهای محلی خودشان را میپوشند یا بعضی از آنها بلند بلند حرف میزنند. خب این رفتار در شهرها غیرعادی محسوب می شود. این رفتارها واکنش هایی را ایجاد کرد . با اینکه موافقم که یک سری از برخوردها کاملا رنگ و بوی نژادپرستی دارد همچنان معتقدم که برخوردها در کل جامعه ایران نژادپرستانه نیست.
یک بحث هم حاکمیتی است. نظام حکمرانی ایران در مساله مهاجرت بسیار غیرشفاف است و اصلا معلوم نیست برنامه چیست و قرار است چه اتفاقی بیفتد؟ براساس قانون مدنی ما، مهاجران نسل دوم و سوم، آنهایی که در ایران به دنیا آمدند تابعیت ایرانی دارند. یعنی باید به آنها شناسنامه داده شود اما قانون دربارهشان اجرا نمیشود. و از آن طرف اینها افغانستانی نامیده میشوند در حالیکه نه در افغانستان به دنیا آمدند و نه اصلا به افغانستان رفتهاند و یک سردرگمی هویتی در نسلهای دوم و سومشان ایجاد کردهایم. از آن طرف درباره مهاجران جدید روی کاغذ و در رسانهها می گوییم که درهای ایران باز نیست و مرز بسته است و ورود غیرقانونی است و جلویشان را میگیریم، ولی در عمل میبینیم که مرزها باز بود و تا سه میلیون نفر آمدهاند. یعنی باز هم غیر شفاف عمل شد. من مخالف نیستم که چرا مرزها باز گذاشته و یا اینکه چذا نتوانسته اند چرا جلوی ورود انها را بگیرند. وقتی خودم را به جای نظام حکمرانی میگذارم برایش اصلا ممکن نبوده جلوی ورود افغانستانیها را بگیرد. مگر اینکه نسلکشی میکرد. یعنی لب مرز روزی حدوددو-سه هزار نفر را میکشت. و شاید احتمالا بعد ازکشتن ۵۰ هزار نفر ورود کم میشد. که این رسما جنایت می بود.
کمی درباره مرز ایران و افغانستان توضیح دهید؟
ایران و افغانستان حدود هزار کیلومتر مرز مشترک دارند. که اکثریت این مرز در استان های خراسان شمالی، جنوبی و رضوی و نیز سیستان و بلوچستان است. مرزهای خراسان بیابانی است و ورود غیرقانونی از این مرزها کم است. چون مرزبانان ایرانی روی این مرزها تسلط دارند. ولی مرز سیستان و بلوچستان و پاکستان آسیبپذیرتر است. به چند دلیل: اول اینکه جغرافیایش کوهستانی است و با مرز خراسان فرق دارد و یکی دیگر هم پدیدهای به نام افغانیکشی است. شغل عدهای در سیستان و بلوچستان قاچاق مهاجران و عمدتا افغنستانی ها است و اتفاقا قرینه این پدیده در استان بلوچستان پاکستان هم وجود دارد، چون آنجا هم خشک و خیلی کم برخورداری است و مردم از راه قاچاق زندگی میکنند. تقاضا از سمت افغانستان و عرضههم از سمت سیستان و بلوچستان ایران و بلوچستان پاکستان وجود دارد. خیلی از مهاجران افغانستانی از جای جای افغانستان به نیمروز در جنوب افغانستان می روند و از آنجا راهی پاکستان می شوند از پاکستان وارد مرزهای مرزهای ایران می شوند. افغانیکشها، معمولا هم پژوهای ۴۰۵ هستند و در هر ماشین ده تا ۱۵ نفر سوار میکنند و در جاهای مختلف ایران پخش میکنند. این پدیده حدود ۲۰ سال قدمت دارد و مهاجران افغانستانی به این شکل به ایران می آیند. متقاضی ویزای ایران در افغانستان از متقاضی ویزای آمریکا بیشتر است. افغانستان تنها کشوری است که ویزای آمریکا در آن از ویزای ایران ارزش کمتری دارد.
از آن طرف حاکمیت هم شفاف نیست و نمی گوید که نمیتوانم جلوی ورود اینها را بگیرم و ضعیف عمل کرده ام. از طرفی تقاضا در بازار کار ایران برای نیروی کار غیررسمی افغانستانی بالا است. پس به نظر من یک حالت ایدهآل این است که ورود رسمی باشد و حضورشان خیلی موقت ، به این شکل که بعد از سه تا شش ماه به أفغانستان سربزنند . این هم از نظر امنیتی خیلی خوب است و هم مانع ریشه گرفتن جمیعت جدید میشود.
وقتی فردی غیرقانونی به ایران میآید و مدتی میماند و شانس میآورد و اخراج هم نمیشود و بعد از دو سال یا سه سال دیگر اینجا میماند و ریشه میکند. وقتی به صورت غیرقانونی اینجا جاگیر میشود به بیاحترامی به قانون هم عادت میکند. چون مناسک ورود را طی نکرده و با جامعه ایران فرهنگ پذیر نشده و آموزش ندیده است. درست است که همزبان هستیم اما به هرحال یک سری مناسبات باید آموزش داده شود.
به نقش جریان جهانی هم اشاره کردید و اینکه چند سالی است یک جریان جهانی مهاجرستیز به راه افتاده است؟ این موضوع چه قدر در اتفاقات داخلی ایران موثربوده؟
در جهان و بعد از اوباما راست افراطی هر روز زورش بیشتر شد و گل سرسبد آنها ترامپ است که علی رغم همه خرابکاری ها محبوب است. این فقط آمریکا نیست. بلکه در اروپا هم جناح راست افراطی قدرت گرفته و نمونهاش هلند است که نامزد نخست وزیری اش کسی بود که خودش پناهنده بود و سیاست ضد پناهندگی را عنوان میکرد. ایران هم به صورت غیرمحسوس از آنها الهام میگیرد. اما موضوع خیلی عجیب در این مدت این بود که معمولا در جریان های افغان هراسی طبقه روشنفکر زیاد همراه نمیشد، اما در شرایط فعلی روشنفکران نیز محتواهای ضد افغانستانی منتشر میکنند و از آن طرف هم می گویند که ما نژادپرست نیستیم و سعی میکنند خودشان را مبرا کنند. اما عملا محتوایی که تولید میکنند به این سمت میرود که عکس منتشر میکنند و در یک سوپرمارکت کاغذی به شیشه چسبانده شده از فروش اجناس به اتباع افغانستانی معذوریم! خب شما یک همچین حرکتی را بین سیاهپوستان و سفیدپوستان آمریکایی صد سال پیش میدیدید. یا مثلا برخی رانندگان اسنپ مینویسند که ما مسافر افغان سوار نمیکنیم! واین حرکت ها کاملا نژادپرستانه است. اینها خروجی آن حمایت همهجانبهی برخی از افراد طبقهی اهل فکر از افغانهراسی است.
پس میتوان گفت که این جو مهاجرستیزی در یک زمان فشرده رشد سریعی داشته است؟
بله. رشدش خیلی سریع بوده، سه ماه پیش حس کردم یک موج افغان هراسی در حال شکلگیری است اما نه با این سرعت و شدت.
یکی از مباحثی که در فضای مجازی مطرح شده این است که مهاجران تازه وارد به ایران طرفدار طالبان هستند. فکر میکنم موضوع از جایی شدت گرفت که عکسی از دو جوان افغانستانی در شبکه های مجازی پخش شد که لباسی سبز رنگ شبیه به طالبان برتن داشتند؟
این طرز لباس پوشیدنشان را می توان در همان بحث مهاجرت از روستا به شهر و نادیده گرفت مناسبات شهری دید. آن بنده خدا آنقدری به این لباسها فکر نمی کند که ما درباره این لباسها فکر میکنیم. بعضیهایشان با همان لباس از افغانستان به ایران آمدهاند بس که شبکهی قاچاق مهاجر،ورود به ایران را سهل کرده است.
افغانستان در دو سال اخیر یکی از معدود کشورهایی بود که تورم منفی داشت. تورم منفی به این معنی نیست که طالبان خوب کنترل کرده است! بلکه به این معنی است که اقتصادشان کوچک شده که دیگر توان تولید ندارد و منفی شده است. این ایده ها که طالبان خطر است و مثل محمود افغان است و این جور حرف ها را من زیاد جدی نمیگیرم .اما برخی کسانی که از افغانستان برای کار به ایران آمده اند، معمولا آنقدر از ناامنی در افغانستان آسیب دیده بودند و حالا که طالبان یک امنیت اولیه نسبی فراهم کرده، از این موضوع راضی اند. هرچند که این نظم اولیه با ظلم و جنایت علیه زنان همراه است اما برای انسان افغان که انقدر ناامنی دیده که شاید هر روز صبح که از خانه بیرون میرفته برگشتش به خانه ناممکن بوده، این امنیت برایش نعمت به نظر میرسد. به همین دلیل شاید بگویند طالبان به خوبینظم برقرار کرده است. ولی من به شکل تهدید این را نگاه نمیکنم. این اغراق است که بگوییم چون عده ای از مهاجران می گویند طالبان تا حدی کارهای خوب کرده ، پس قراراست ایران را طالبان بگیرد!اگر ما کمی برنامه داشیتم با استفاده از مهاجران اتفاقا تاثیرگذاریمان را بر افغانستان بیشتر می کردیم. انها را آموزش می دادیم و تغییر نگرش ایجاد می کردیم. اکثریت مهاحران بین المللی در دنیا کاری هستند. آن هندی که به امارات میرود با آن هندی که از امارات برمیگردد یکی نیست. یک سری تجربهها و چیزهایی جدید یاد میگیرد. این درباره افغانستانیها هم می توانست مصداق داشته باشد به شرطی که ما برنامه داشته باشیم.
این برنامه نداشتن و عدم شفافیت هم شامل پناهندگان تازه وارد می شود و هم مهاجران نسل دوم و سوم، چون خیلی از همین مهاجران پس از سالها زندگی در ایران هنوز با محدودیت های بسیاری زندگی می کنند.
بله. به صورت کلی ما برنامه نداریم. درباره مهاجران نسل دو و سوم هنوز برنامه نداریم و معلوم نیست می خواهیم چه کار کنیم! میخواهیم آنها را بفرستیم افغانستان؟ میخواهیم آنها را بفرستیم یک کشور ثالث؟ کجا؟ می خواهیم آنها را در جامعه ایران ادغام کنیم؟ خب این چه طور ادغام کردنی است؟ این مهاجران نسل دوم و سوم هنوز برای داشتن حتی یک سیم کارت و یک کارت بانکی با مشکلات و محدودیت های زیادی مواجهاند.
شما در صحبت هایتان گفتید که بخشی از این جو افغانهراسی متوجه مهاجران جدید افغانستانی است. به نظر شما نگرانی اصلی مردم چیست؟
به نظر من بیشتر بحث فرهنگی است. چون در ظاهر و طرز رفتارشان خیلی نمود دارد. مثلا دیروز یک خانم معلم کلاس اولی به من زنگ زده بود و میگفت من مشکلم با خانواده مهاجران این است که میگویند اصلا چرا باید بچه ها را بفرستیم مدرسه. این یک بحث فرهنگی است و این خانم معلم به تنهایی نمیتواند این موضوع را تغییر دهد. این وظیفه حاکمیت است.
ایران اگر میتوانست ورود رسمی کارگران افغانستان را به نحوی دیجیتال و قابل رصد کند که آنها بعد از ۶ ماه به کشورشان بروند و دوباره فرآیند دریافت ویزا را طی کنند، خیلی از مسائل کاهش پیدا میکرد. این البته نیازمند همکاری دولت مرکزی در افغانستان است. کما اینکه در سایر نقاط جهان هم اعزام نیروی کار به کشوری دیگر با توافق بین دولتها صورت میگیرد تا دولت کشور فرستنده تعهد بر بازگشت بدهد و دولت کشور پذیرنده هم تعهد بر تأمین حقوق اولیه. ورود غیرقانونی و ماندگاری برخی از کارگران افغانستانی عملا به ضرر مهاجران نسل دوم وسوم و مهاجرانی که در ایران هستند، میشود. چون با مهاجران جدید یکی دانسته میشوند و این یکپارچه شدن مهاجران عملا باعث ضرر همگی شان میشود.
زنان و کودکان چقدر قربانی این هجمه ها هستند و آسیب مهاجر هراسی مخصوصا برای کودکان مهاجر چیست؟
موج مهاجر هراسی روی تحصیل کودکان مهاجر تاثیر گذاشته، تا پارسال اگر کسی مخالف تحصیل کودکان مهاجر بود جرئت نمی کرد مقاله بنوسید یا مصاحبه کند که این بچه ها چرا باید در ایران تحصیل کنند. اما امسال بعضی ها خیلی علنی با اصل تحصیل کودک مهاجر که جزء حقوق اولیهی بشر است مخالفت میکنند. یا اینکه در سالیان قبل وزارت آموزش و پرورش به شدت تاکید داشت که بچه های ایران و افغانستان در یک شیفت مدارس و یک کلاس درس بخوانند که بحث ادغام جدیتر پیش برود. اما امسال خیلی از مدیران مدارس علنی میگویند که ما کلاسها را جدا میکنیم و افغانها در یک کلاس و ایرانیها در یک کلاس. که این خیلی بدتر است وبا اینطور جدا پرورش یافتن، این کودکان آسیب میبینند. امسال هم تعداد ثبت نامها هنوز دقیق اعلام نشده اما مطمئنا از پارسال تعداد کمتری در مدارس ایران درس می خوانند. خب این بچهها آب نیستند که بخار شوند، انسان هستند و احتمالا در همین جامعه ایران هم خواهند ماند و اگر درس نخواند یا جذب کارهای سیاه میشوند و یا کودک کار و آسیبش بعدها در چشم جامعه خودمان میرود. اگر هم قرار است برگردد افغانستان که خب یک آدم بی سواد برای آنجا چه کار میتواند بکند؟
در این میان زنان چقدر آسیب میبینند؟
زنان هم مسلما آسیب میبینند. به خصوص زنان هزاره به دلیل میمیک صورتشان خیلی اذیت می شوند از طرف جامعه. حتی پسرهایشان. این را هم در نظر بگیرید که نسل دوم و سوم ممکن است آدم های خیلی باسواد و توانمندی باشد و این تحقیر در آنها خشم ایجاد می کند. حتی درباره آن مهاجرانی که بیسواد هستند یا کارگر سطح پایین که در فرودستقرار دارند اما هیچ آدمی همیشه در موقعیت فرودست باقی نمیماند. این باعث میشود تا یک چرخه منفی شکل بگیرد. از یک طرف جامعه به انها برخورد خصمانه نشان میدهد، اینها تا حدی تحمل میکنند و بعضی هایشان از یکجایی دیگر نمی توانند تحمل کنند و واکنش نشان میدهند و شاید هم واکنش شدید.
واکنش شدید اینها هم باعث میشود که جامعه ایرانی بگوید «دیدی این ها خشن هستند! …» و این خودش خشونت علیه آن ها را شدت میبخشد و واکنش آنها هم شدت پیدا میکند و در چرخه ای می افتد که تبدیل به انتقام و انتقام گیری می شود و این خیلی خطرناک است.
خب با این هجمهها، امکان دارد همه چیز به سمت خشونت بیشتری پیش رود؟
بله جامعه ایران دارد به این سمت سوق پیدا می کند که برخورد خشونتآمیز با افغانستانیها داشته باشد و از آن طرف هم اگر حتی در مقابل این، درصد خیلی کمی واکنش نشان بدهند اوضاع بدتر می شود.
آیا در این مدت رد مرز مهاجران افغانستانی تشدید شده؟
بله رد مرز اتفاقا تشدید شده است. در سال اول یک میلیون نفر و سال دوم ۸۰۰ هزار نفر رد مرز شدند. این در حالی است که متوسط رد مرز ایران سالی ۵۰۰ هزار نفر بود. یعنی أصلا اینطور که نیست یک تعداد زیادی از مهاحران وارد ایران شده باشند و پلیس هیچ کاری نکرده باشد. بلکه پلیس دستگیریّهایش تقریبا دو برابر شده است.
آثار موج مهاجر ستیزی بر وضعیت پناهجویان افغانستانی چه خواهد بود؟ آیا سختگیریهای دولت را بیشتر خواهد کرد؟
من فکر می کنم که اثر میگذارد. اینطور هم نیست که بگوییم دولت خودش را مستقل از مردم ببیند و به خصوص کارمندان میانی کاملا از فضای مهاجرستیزی تاثیر میپذیرند، وقتی می بینند در فضای مجازی خشونت زیاد شده، آنها هم سخت گیری هایشان را زیاد میکنند. نحوه برخورد محترمانه و یا غیرمحترمانه کارمند دولت با اتباع افغانستانی مهمترین چیزی است که همیشه تحت تاثیر این مسایل قرار گرفته و اتفاقا اثراتش هم خیلی طولانی مدت است. یکی هم نحوه همین خدمات حداقلی است که ارایه میدهند. مثلا کارت بانکی و سیم کارت نصفه و نیمه ارایه می شود ولی سختگیری در همین هم قطعا بیشتر خواهد شد.
بحث اخراج مهاجران چهطور؟ شما فکر میکنید اخراج شدت خواهد گرفت؟
این مطالبه اخراج از طرف مردم در حال شکل گیری است و نیروی انتظامی هم دوست دارد که اخراج کند و ردیف بودجه هم برای چنین کاری دریافت می کند. اما نماینده ویژه در امور افغانستان اعلام کرد که ما اخراج گسترده نخواهیم داشت .من این حرف را به فال نیک میگیرم، چون اخراج گسترده فقط باعث افزایش ورود مهاجران به صورت قاچاق خواهد بود.
به نظر شما، برای جلوگیری از این دو قطبی ایرانی –افغانستان و قومیتی، فعالان ایرانی و افغانستانی چه باید بکنند؟
خود افغانستانیهای نسل دوم و سوم و آنهایی که مدت زیادی در ایران بودند وتحصیل کرده هستند میتوانند وارد این موضوع شوند. به عنوان مثال بحث آموزش وطندارهایشان:یعنی آن دوره آموزشی که دولت ایران باید برای هر مهاجر تازه واردی برگزار کند خودشان انجام بدهند. به عنوان مثال بگویند که وقتی در مترو وارد میشوید اگر گروهی هستید جوری لباس نپوشید که برای مردم حساسیت ایجاد کنید و یا مثلا بلند بلند حرف نزنید یا بروند با خانواده ها صحبت کنند که بچه هایشان را به مدرسه بفرستند.
خود افغانستانیهای نسل دوم و سوم مهاجران چهطور می توانند در این زمینه کمک بیشتری بکنند؟ مثلا دوستان افغانستانی دارند که نویسنده، مهندس، فیلمساز، شاعر و … هستند. این افراد چه طور می توانند به آرام شدن این جو کمک کنند؟
این تصور که مهاجران افغانستانی همه یکدست کارگر و بیسواد هستند باید شکسته شود. اتفاقا مهاجران نخبه، مهاجران تحصیلکرده و آنهایی که توانستهاند در ایران رشد کنند باید بیشتر دیده شوند. البته بحث آموزش هم خیلی مهم است : در تابستان که مدارس تعطیل هستند از فضاهای آموزشی میتوان برای آموزش رفتارها و تسهیل کردن فرآیند ادغام برای خانوادههای افغانستانی به کار گرفته شود.
تیم مارشال در کتاب در اسارت جغرافیا میگوید : شکافهای درونی بین قومیتها در ایران بزرگترین پاشنه آشیل ایران است و اگر شکافهای قومیتی فعال شود باعث آسیب به اقشار جامعه است. افغانستان هم دقیقا چنین چیزی را تجربه میکند و یکی از دلایل عدم توسعه افغانستان همین شکافهای عمیق قومیتی درون خودش است. این شکافها در این صد سال اخیر کمی کنترل شده و این حاصل تلاش گروه پرشماری از روشنفکرهای ایرانی است که حرف زدند و فکر کردند و آگاهی جامعه را بالا بردند. به نظرم طبقه روشنفکر ایرانی باید به صورت جدی به این موضوع ورود کند و درباره این صحبت کنند.
کانون زنان ایرانی
آزاده صادقی
مصاحبه با پیمان حقیقت طلب، مدیر پژوهش انجمن غیردولتی دیاران