ما به کوهستان آمدهایم تا درخشیدن خورشید را پس از تاریکی شب به نظاره بنشینیم و با تو، آرمیتا، پیمان ببندیم که برای ایرانی مبارزه کنیم که وقتی در خیابانهایش قدم میزنیم احساس کنیم به آن تعلق داریم و پذیرای حضور آزادمان است و مأوای امنمان.
قابهایی که در نهایت شب و در نهایت تاریکی دریچهای بودند برای نگریستنت به کوچۀ خوشبختی اکنون خالی ماندهاند، زیرا دیوان شب شور زندگی را یکباره از دستهایت ربودند. ما آمدهایم تا دستهایمان را به هم دهیم و بر صفحۀ تاریخ نقشی از زندگی و آزادی بزنیم و یاد تو را جاودانه نگاه داریم.