به جعفر ابراهیمی، رفیقِ رقیقٍ فروتنِ گردن فرازِ در حبس
پُل کِلِه، نقاش فرانسوی تابلویی دارد با عنوان «فرشته ی از یاد رفته.» نگاه این فرشته به گذشته است و یادمان های گذشته. پیکر او اما با تند باد مدرنیته به آینده پرتاب می شود. فرشته حس نوستالوژیکی به گذشته دارد. این نگاه به گذشته و پیکر هل داده شده به آینده، می تواند موضوع جدال تراژیک سنت و مدرنیته باشد. آن تابلو، بازنمایی دیگری است از جدال های آن کشیش کاتولیک با درون خویش، که دنیایی آزادی و لذت را به عشق مسیح وانهاد و یا تراژدی «فاوست» سرگردان شاعر که آزادی اش تنها به قیمت تاراج روحی کرخت و خواب آلوده، به دست می آمد. فرشته ی آن نقاش نیز باید روح خود را به شیطان تجدد می فروخت تا بر تل تخریب و ویرانی های گذشته ی سنت، بتواند شاهد شکوه آسمانخراش های آینده ی مدرنیته باشد. او دیگر نمی توانست نگاه تلخناکش در گذشته بماند و در برابر تند باد مدرنیته مقاومت ورزد و مجبور بود از آن روزگاران سپری شده، دل بگسلاند. پیشرفت گرایی، گفتمان (دیسکورس) و ضرورت زمانه ی مدرنیته بود و فرشته نیز بدون این گفتمان از یادها می رفت. کار از مقاومت گذشته و دوره ی قهرمان گرایی، به سر آمده بود.
قصه ی تألیف و تدوین کتاب های درسی دبستان و دبیرستان (متوسطه ی اول و دوم) در «دفتر برنامه ریزی و تالیف کتب درسی» تحت مراقبت شدید «سازمان پژوهش و برنامه ریزی آموزشی» حکایت همان فرشته ی نقاش فرانسوی است که چشمانش را به گذشته ای موهوم دوخته و با ایدئولوژی مذهب پیوند زده است. اکنون پس از گذر چهار دهه آزمون و خطا، از تعطیلی دانشگاه ها تا انقلاب فرهنگی، و از انقلاب فرهنگی تا تألیف و تدوین گرایی های خودمانی و البته «صد من یک غاز» گویی هنوز قصد ماندن در باتلاق گذشته ی پوشالی خویش را دارند. تعلق آنها به بومی گرایی و ادبیات مقاومت و دفاع سانسور چی های خوش خدمت و خیمه زدنشان بر متون حامل مدینه فاضله ی مورد ادعای شان را، گویی پایانی بر آن متصور نیست. در تمامی این سالها شکست هر آزمونی از نخست آشکار بوده است. چپاندن خزعبلات در ذهن نونهالان و نوجوانان و کشاندن آنان به قعر ارتجاع فرهنگ و ناکجاآباد های بی در و پیکر جز آسیب رساندن به روح هایی بی قرار و ذهن هایی پویا و جویا، تا به اکنون محصول دیگری نداشته و نخواهد داشت. این طراحان عرصه ی آموزش به گفته ی ایوان ایلیچ، از جهان تعلیم، تنها مدرسه زدایی کرده و بر قدرت الیگارشی ثروت و قدرت خویش افزوده اند. نظامی که هر دم از عمر آموزشی آن می گذرد، جز سرابی پر زرق و برق در چشم انداز نگاهت نمی نشاند. او ظاهرا بر تن خویش، جامه ی عدالت می پوشد تا در پس پرده ی پندار، سیاست آموزش در برابر پول را در کانون های قدرتمند کنکور ترویج کند. شعار آموزش بیشتر در برابر پول بیشتر، شکاف طبقاتی عظیمی به وجود می آورد و حفره هایی از کینه، عقده و انتقام را سبب می شود. سیستمی که در برابر والدین ثروتمند سر خم می کند، مدارس «انتفاعی» می سازد، سیاست تفکیک جنسیتی و طبقاتی را در اولویت برنامه های خود قرار می دهد و فقیر را از حق آموزشی باکیفیت محروم می سازد؛ همه چیز را در نهادینه کردن فرمالیسم بی محتوای آموزشی خود به قهقرا می برد. کار این نهادها به گفته ی تزوتان تودروف به سکوت واداشتن صداها و سخن های متون انسانی است. «صامت» انگاری و «سمت» اندیشی. نه تنها تودروف، که وارگاس یوسا نیز چنان احساس خطر می کند و آموزش را تحت سیطره ی نظام مالی _انگلی سرمایه داری و در قامت حاکمیت جهانی نئولیبرالی آن می بیند که رساله ای مستقل در دفاع از ادبیات و به صورت ضمنی در باب علوم انسانی می نگارد و از آن اعاده ی حیثیت می کند. آن رساله، صدور مانیفستی برای اعلان جنگ با نظام پولی آموزش رسمی و غیر رسمی است. سویی از این قدرت مالی_آموزشی وابسته و انگلی را در آموزش و پرورش ایران، در شمایل کانون «کاظم قلم چی» و قلم چی های دیگر و توان لابی گری شان در وزارت آموزش و پرورش جهت مونتاژ متونی که مؤلفان فارسی زبان در قهقرای تاریخ و سیاهچال کنکور تألیف می کنند، نظاره گریم. این لابی ها با تزریق پول در کام دیوانسالاران سازمان آموزشی در راستای همان مدرسه زدایی از مدرسه، سیاست های خود را حقنه می کنند. به نام مدرسه و بر ضد مدرسه. فهم ساز و کارهای استثمارگرانه ی این ساختار به اندکی درایت، دردمندی و نگاه انتقادی و آن گاه واکنشی جمعی نیازمند است. مادامی که این متون تألیف می شوند و لابی گران آن به دیسکورس حاکمیت وصل و وابسته اند، و پدران و مادران از همه جا بی خبر به امید سرابی واهی برای فرزندان شان، به حساب های میلیاردی این پول سازان آدمخوار، شهریه های آنچنانی واریز می کنند، «نشانه ای به رهایی» پدیدار نخواهد شد. این سیستم از بنیاد کج و معوج آموزشی، چه بسیار دانش آموزانی را که در کنج خانه های شان حبس نمود…
تا اوج لذت و کام و هیجان های خویش را رام کانون «قلم چی» و «گاج» و «گزینه ی دو» و کانون های آدمخوار دیگر کنند. چه بسیار جوانانی که در همان پنج دقیقه ی نخست آزمون های کنکور، تحت انواع فشارهای روانی از حال رفتند و قافیه ی زندگی آینده را در برابر این لویاتان زندگی سوز، باختند. چه بسیار والدینی که فرزندان خود را به اسارت رفتارهای خودخواهانه ی خویش درآوردند و به دوئلی نابرابر فرا خواندند. آنان نیز بازندگان این جدال های مرگبار بوده اند و آن دسته معلمانی که عمر عزیز را صرف پاسخ به چیستان یا معمای یکی دو تست نمودند، آنان هم شرمساران این وادی تعلیم و تربیت اند و متهمان ردیف اول آن. کوچکترین گام علیه کودتای سالیان این اژدهای آدمی خوار، خود انقلابی است عظیم. بیایید سهم خود را در این انقلاب، مسئولانه ایفا کنیم و علیه این بیداد آموزشی و الیگارشی ثروت، فریاد برآوریم؛ زنده باد زندگی، مرده باد قلم چی.