منتشر شده در لوموند دیپلوماتیک
ترجمه شهباز نخعی
از ٣٠ ماه پیش، ژولیان آسانژ، قهرمان مبارزه برای آزادی اطلاعات در لندن زندگی می کند و به محل سفارت اکوآدور پناه برده است. این کشور امریکای لاتین شجاعت این را داشته که به او هنگامی که تحت تعقیب دولت ایالات متحده و برخی از متحدانش (انگلستان و سوئد) بود پناهندگی دیپلوماتیک بدهد. تنها جرم ژولیان آسانژ، ازطریق ویکی لیکز، افشای واقعیت های شوم پنهان درپس جنگ های عراق و افغانستان و دسیسه های دیپلوماسی امریکایی است.
ژولیان آسانژ همانند ادوارد اسنودن، چلسی منینگ و گلن گرین والد بخشی از گروه جدید مخالفانی است که به خاطر افشای حقایق تحت تعقیب، نه رژیم های اقتدارگرا، بلکه حکومت هایی قرارگرفته که مدعی «دموکراسی نمونه» بودن هستند.
او در کتاب جدید خود: «وقتی گوگل با ویکی لیکز دیدار می کند» (نشر کلاو اینتلکتوال، مادرید، ٢٠١۴) که نسخه اسپانیایی آن از اول دسامبر در کتاب فروشی ها موجود است (١)، مثل همیشه به طور کاملا مستند به افشاگری های بیشتری می پردازد. همه چیز از یک گفتگوی طولانی آسانژ با اریک اشمیت رئیس کل اجرایی «گوگل» درماه ژوئن ٢٠١١ آغاز می شود. درآن زمان اشمیت برای پژوهشی که درباره آینده عصر رقومی (دیجیتال) تهیه می کرد به دیدار بنیانگذار ویکی لیکز رفته بود.
زمانی که آن کتاب با عنوان «عصر رقومی جدید» منتشرگردید، آسانژ متوجه شد که اظهاراتش تغییر یافته و تزی که اشمیت ارایه کرده هذیان آمیز و پریشان گویی بوده است. ازاین رو، کتاب جدید پایه گذار ویکی لیکز پاسخ به یاوه گویی های رئیس گوگل است.
دراین کتاب، آسانژ ضمن افشاگری های دیگر حکایت می کند که چگونه گوگل – و فیسبوک، آمازون و… – جاسوسی ما را نموده و اطلاعات دریافتی را به نهادهای جاسوسی ایالات متحده منتقل می کنند. او همچنین نشان می دهد که چگونه این موسسه مهم فناوری رقومی به طور تنگاتنگ و به شکل ساختاری با وزارت امور خارجه ایالات متحده پیوند دارد. آسانژ همچنین تاکید می کند که موسسات بزرگ کهکشان دیجیتال حتی بیش از خود ایالات متحده ما را زیرنظر دارند و کنترل می کنند.
«وقتی گوگل با ویکی لیکز دیدار می کند» اثری هوشمندانه، محرک و ضروری است. هدیه ای برای روح و روان است. این کتاب چشمان ما را درمورد عملکردمان در ارتباط های روزمره، هنگامی که از تلفن هوشمند، تابلت یا رایانه استفاده می کنیم یا به سادگی با این باور که بیش از هرزمان دیگر آزاد هستیم به استفاده از اینترنت می پردازیم، می گشاید. آسانژ به ما هشدار می دهد که با این کارها شما ردهایی از زندگی خصوصی خود به جا می گذارید که برخی از موسسات مانند گوگل با دقت و توجه زیاد آنها را مخفیانه جمع آوری و بایگانی می نمایند و روزی از آنها برعلیه شما استفاده خواهند کرد…
برای گفتگو درباره اینها و بسیاری از موضوعات دیگر، ما ( ایناتسیو رامونه ) در ٢۴ اکتبر در لندن با ژولیان آسانژ روشن بین اما خسته در یک اتاق پذیرایی کوچک سفارت اکوآدور دیدار کردیم. او رنگ پریده و خندان، با ریشی چند روزه به رنگ روشن و چهره ای که به فرشتگان رافائل شباهت دارد، موهای بلند، چهره ای ظریف و چشمانی روشن وارد اتاق شد… او قدبلند و لاغر است و با صدایی آرام و کند سخن می گوید. آنچه می گوید ژرف و اندیشیده شده است. این احساس را انتقال می دهد که حرف هایش از عمق وجود می آید. ویژگی یک رهبر روحانی را دارد. پیش بینی ما این بود که نیم ساعت گفتگو کنیم تا او خسته نشود، ولی گفتگو هردم جالب تر می شد و درنهایت دوساعت و نیم به درازا کشید.
ا. رامونه: موضوع اصلی کتاب «وقتی گوگل با ویکی لیکز دیدار می کند» دیدارت در ماه ژوئن ٢٠١١ با اریک اشمیت، رئیس کل اجرایی گوگل است. تو درجایی ازاین کتاب می گویی: «گوگل متنفذ ترین شرکت دنیا است»، منظورت از این «متنفذ ترین» چیست؟
ژ. آسانژ: آنچه می کوشم بگویم این است که دنیا درحال حاضر درگیر دگرگونی هایی خیلی عمیق است و گوگل موسسه ای است که بیشترین نفوذ را بر عصاره این دگرگونی ها و شاید سرعت آن دارد. حتی می توان از خود پرسید که آیا گوگل، به مفهوم مطلق، متنفذ ترین موسسه نیست؟ من دراین مورد مطمئن نیستم. شمار زیادی از موسسات بزرگ وجود دارند که می توانند در چنین وضعیتی عنوان متنفذ ترین به معنای مطلق، را داشته باشند.
اما، دست کم درمیان موسسات ارتباطی، آری گوگل مطلقا متنفذ ترین است. موسسات دیگری نیز هستند که می توانند نفوذ خیلی زیادی داشته باشند، ولی همه آنها کم و بیش در یک قالب تجاری ثابت قرار می گیرند و نوع نفوذی که می توانند اعمال کنند چندان آشکار نیست. آنها بی تردید خیلی بزرگ ولی ثابت اند. اما گوگل دایما درحال تحول است: ارزش سهام آن دربورس از سال ٢٠١١ تاکنون دوبرابر شده و از ٢٠٠ به ۴٠٠ میلیارد دلار رسیده و نفوذش در جامعه جهانی، درمعنای کنش متقابل با افراد بیش از هر موسسه بزرگ دیگر درسطح خودش است.
ا. رامونه: بیش از موسسات مالی…؟
ژ. آسانژ: آری، بی تردید.
ا. رامونه: تو نوشته ای که «پیشرفت فناوری اطلاعات، که گوگل تجسم آن است، برای بیشتر اشخاص به معنی ازبین رفتن زندگی خصوصی است و دنیا را به سوی اقتدارگرایی می برد». آیا خیلی بدبین نیستی؟
ژ. آسانژ: من گمان نمی کنم بتوان به دنیا نگاه کرد و تصمیم گرفت آیا می خواهیم رویدادها را خوشبینانه یا بدبینانه نگاه کنیم. رویدادها همانی هستند که هستند. پدیده های دیگری نیز جریان دارند و ما می توانیم آنها را با خوشبینی درنظر بگیریم، اما نه آنچه را که گوگل دارد انجام می دهد. این مربوط به روندهای درجریان دیگر است.
ا. رامونه: دراین مورد بعد صحبت خواهیم کرد. اکنون می خواهم ازتو بپرسم: تاکیدت براین که «فناوری های سیلیکون ولی درخدمت سیاست خارجی ایالات متحده است» برچه پایه ای استوار است؟
ژ. آسانژ: برنکات متعددی که درکتاب تشریح کرده ام. در وحله اول، تاریخچه دور و دراز همکاری بین مجتمع نظامی صنعتی نیروهای مسلح ایالات متحده و سیلیکون ولی. همه کسانی که درمورد سیلیکون ولی تحقیق کرده اند این را می دانند. از جمله نوآم چامسکی و آنچه که دردهه های ١٩٧٠ و ١٩٨٠ (٢) گذشته افشا کرده است. درواقع اگربه عقب نگاه کنیم و برداشت آن زمان از رایانه را درنظر بگیریم، می بینیم که اینها دستگاه های بزرگی بود که نظامیان درخدمت موسسات بزرگ امریکایی قرار می دادند. این ایده که مردم بر رایانه سلطه یابند، درفیلم هایی مانند «کولوسوس» (٣) بازتاب یافته است. درهرحال، درآن زمان نظامیان بودند که امور توسعه دولت با کمک به رفتن به ماه، ساخت سلاح های اتمی، طراحی موشک های ICBM (۴)، زیادکردن سرعت زیردریایی های هسته ای، کمک به خدمات مالیاتی برای زیرنظرگرفتن وضع مالیاتی افراد و… را هدایت می کردند. همه اینها درسال های دهه ١٩٩٠ هنگامی که سیلیکون ولی شروع به توسعه یک بازار مصرف کرد و پیشرفت های فناوری اطلاعات را در اختیار عامه مردم گذاشت تغییریافت. درآن زمان چیزی آغاز شد که می توان آن را «حباب ادراک»ی نامید که موسسات سیلیکون ولی را به عنوان «دوستان» مردم و مصرف کنندگان معرفی می کرد. اپل، گوگل، آمازون و اخیرا فیسبوک به این توهم دامن زده و ازآن بهره برده اند. این توهم امکان داده دیدگاه منفی قبلی، که بیشتر دانشگاهیان از سیلیکون ولی به عنوان همکار نظامیان داشتند پاک شود.
در وحله دوم، این شرکت های جدید مانند گوگل، که در کتابم تشریح کرده ام، روابط تنگاتنگی با دستگاه حکومت در واشنگتن و به ویژه مسئولان سیاست خارجی برقرار نموده اند. این رابطه آشکار شده است. رابطه مدیران گوگل: اریک اشمیت (۵)، جیرد کوهن (۶)… آنها افکار سیاسی مشابه و دیدگاه جهانی یکسانی دارند و درنهایت این تشابه و یکسانی درخدمت هدف های سیاست خارجی ایالات متحده است.
ا. رامونه: دقیقا درهمین مورد، تو می نویسی زمانی که اریک اشمیت از چین، کره شمالی و بیرمانی درسال ٢٠١٣ دیدار می کرد، آشکار بود که دست اندرکار عملیات «دیپلوماسی مخفی» برای واشنگتن است. آیا دراین مورد مدرکی داری؟
ژ. آسانژ: آنچه نوشته ام برپایه تجربه است. ما توانستیم ثابت کنیم که زمانی که بین من و اریک اشمیت مبادله اطلاعات جریان داشت، این اطلاعات فورا به دست بالاترین سطح مقامات وزارت امور خارجه می رسید (٧) و زمانی که اریک اشمیت توسط لیزا شیلد (٨) با من تماس می گرفت، جریان اطلاعات درجهت معکوس یعنی از وزارت امور خارجه به اریک اشمیت برقرار می شد… آنچه که به دیپلوماسی مخفی با کره شمالی و دیگر کشورهایی که واشنگتن نمی خواهد کسی بداند که با آن ارتباط مستقیم دارد مربوط می شود. این را من نمی گویم بلکه تنها به تکرار تاییدهای افراد متخصص بسنده می کنم. اما چنان که گفتم، من تجربه مشخصی درمورد نقش اریک اشمیت به عنوان خبرچین وزارت امور خارجه داشته ام و کارشناسان دیگری نیز آنچه که اشمیت در کره شمالی و کشورهای دیگر کرده را ارزیابی کرده اند.
ا. رامونه: چند ماه پیش اریک اشمیت از کوبا دیدار کرد (٩). آیا فکر می کنی این نیز در چهارچوب یک «دیپلوماسی مخفی» بوده است؟
ژ. آسانژ: آری چنین فکر می کنم.
ا. رامونه: آیا فکر می کنی با دیدار با اریک اشمیت و دوستان نزدیکش در دولت ایالات متحده درسال ٢٠١١ مرتکب اشتباه شده ای؟ کارت ساده دلانه بوده است؟
ژ. آسانژ: اینها پرسش های جالبی است. من از دیرباز عادت به دیدار با بسیاری از افراد مختلف دارم. به عنوان نمونه، روزنامه نگارانی با پیشینه تردید برانگیز. ولی من فرصت این که انگیزه آنها از دیدار با خود را ارزیابی کنم را نداشتم. ازاین رو با اریک اشمیت و سه فردی که او را همراهی می کردند (جیرد کوهن، لیزا شیلد، اسکات مالکومسان) مانند موارد دیگر دیدار داشتم. البته، خیلی مواظب بودم که چیزی درمورد جزییات عملیات خودمان و نام اعضای گروه خود افشا نکنم… اگرمتن گفتگوهای ما را به دقت بخوانی متوجه می شوی که با این نوع احتیاط من می کوشیدم برخی از پرسش های خیلی کنجکاوانه اریک اشمیت را دور بزنم. به عنوان نمونه، هنگامی که او می پرسید که در آن زمان ویکی لیکز ازنظرفنی چگونه از خود دفاع می کند… به جای دادن پاسخ من تشریح می کردم که ویکی لیکز ازمدت ها پیش چگونه ازخود دفاع کرده است! ولی با گفتگوی طولانی با یک فرد می توان چیزهای بسیاری درمورد او آموخت. دیدار با اریک اشمیت و سه همراه وزارت امور خارجه ای او بیش از ۵ ساعت به درازا کشید… این زمانی به اندازه کافی طولانی برای داشتن ایده ای نسبتا دقیق در مورد درستی یک فرد، وضعیت روحی او، آنچه برایش جالب است، آنچه او را می خنداند و غیره است. البته، اگر نوع اطلاعاتی که اریک اشمیت به وزارت امور خارجه منتقل می کرد را می دانستم، کمی بیشتر دقت می کردم. اما درعین حال، من نیز اطلاعات مشابهی درمورد او به دست آوردم، دانستم که اریک اشمیت کیست و گمان می کنم که خوانندگان نیز این را درمی یابند. اگر تحلیل دقیقی درمورد پرسش هایی که آنها از من کردند انجام شود، آنچه که موجب خنده او و سه همراهش می شد، تفاوت خنده واقعی و خنده مصنوعی… می توان برخی چیزها را دریافت… به عنوان نمونه، خیلی روشن است که اریک اشمیت چین را یک دشمن می بیند… زیرا وقتی من با ریشنخند روشی که ویکی لیکز با آن دستگاه امنیتی چین را به اشتباه انداخته بود را حکایت کردم، خنده اشمیت طبیعی و از ته دل بود، درحالی که در مواقع دیگر خنده اش رنگ مصنوعی داشت.
ا. رامونه: آیا با خواندن روایت دست و پا شکسته ای که از گفتگو با تو در کتاب خود آورده ناراحت شدی؟
ژ. آسانژ: بیشتر ناراحتی من از خود کتاب بود. این بود که مرا ناراحت کرد. اما آنچه کتاب می کوشید ارایه کند برایم خیلی جالب بود. البته من نیز دیدارمان را ضبط کرده بودم و تفاوت بین آنچه گفته بودم و آنچه که او درکتاب نوشته بود را تجربه کردم و دانستم که قصد انجام چه کاری را دارد. من با تحلیل بخش هایی از گفتگو که او نقل کرده، آنچه که پنهان نموده و آنچه که تحریف کرده توانستم هدف اشمیت را دریابم. هدف او، حتی با آن که چیزهای ناراحت کننده ای گفته، حمله شخصی به من نبود. آنچه کوشیده بود انجام دهد، این بود که گوگل را به عنوان «آینده نگر ژئوپولیتیک» که ایالات متحده به آن نیاز دارد معرفی کند تا مقامات واشنگتن به او نزدیک تر شوند و به گوگل گوش فرادهند.
ا. رامونه: تو می گویی با آن که شمار شهروندانی که از جاسوسی و کنترل حکومت انتقاد می کنند زیاد است، شمار کسانی که از زیرنظر گرفته شدن توسط موسسات انتقاد می نمایند بسیار کمتر است. آیا این تحت نظربودن به اندازه کنترل حکومت خطرناک است؟
ژ. آسانژ: (با خنده)، تو گمان می کنی که تفاوتی بین حکومت و موسسات بزرگ خصوصی وجود دارد؟
ا. رامونه: (با خنده)، من دارم از تو می پرسم و دراین مورد نظر خود را دارم.
ژ. آسانژ: دربیشتر کشورهای غربی این تمایز درحال ازبین رفتن است ولی در ایالات متحده این همدستی آشکارتر از جاهای دیگر است. به عنوان نمونه، ٨٠ درصد از بودجه بنگاه های امنیت ملی (١١) به بخش خصوصی می رود. حتی مخفی ترین دستگاه جاسوسی امریکا که بخشی از هسته سخت تحت محافظت حکومت است، ٨٠ درصد از بودجه خود را در صنایع خصوصی صرف می کند. بنابراین، نکته جالبی که باید ازخود پرسید این است که چرا شمار تحقیقات درمورد جاسوسی دولتی بیش از جاسوسی موسسات خصوصی است. به باور من دوچیز درحال رخ دادن است. نخست یک قانون کلی: هرچه برجنبه تجریدی یک مساله افزوده شود، به همان نسبت شمار کسانی که قادر به درک آن هستند کاهش می یابد. به عنوان مثال، زمانی که دولت ایالات متحده موسسه نظامی خصوصی «بلک واتر» (١٢) را استخدام می کند تا مزدوران آن درخاورمیانه به عملیات بپردازند، درجه توجهی که به شمار مزدوران به کارگرفته شده درعراق یا افغانستان می شود، در مقایسه با آنچه که در همین عرصه درمورد شمار نظامیان نیروهای مسلح منتشرمی شود چقدر است؟ وقتی مزدوران بلک واتر کسی را می کشند یا جرمی مرتکب می شوند، درمقایسه با پوشش رسانه ای زمانی که جنایت یا جرم توسط یک نظامی انجام شده، چقدر توجه برمی انگیزد؟ درحالی که، درهردومورد کارفرمایی که دستور می دهد و هزینه مالی عملیات را می پردازد یکی یعنی ایالات متحده است. فقط به آن نامی متفاوت داده می شود و این نام متفاوت کافی است تا حقیقت را بپوشاند یا واقعیت را دگرگون بنمایاند. در وحله دوم، به ویژه در ایالات متحده، جنبه ایدیولوژیک قضیه وجود دارد. ما ازسویی چپ امریکایی را داریم… تقریبا همه چپ لیبرال در حزب دموکرات است که به نوعی مشتری مداری عمل می کند و ازاین رو به آزمون مناسب از آنچه که به خاطر زیاده روی دولت رخ می دهد، شامل خصوصی سازی های کلی، نمی پردازد. و ازسوی دیگر، جناح لیبرال حزب جمهوری خواه را داریم که تاکیدش براین است که تنها منشا ایجاد مشکل دولت است و نه بخش خصوصی. درحالی که این بخش خصوصی است، که تا حد زیاد، دولت را اداره می کند و برخی از موسسات خیلی بزرگ مانند گوگل و گلدمن ساچز با قد و قواره عظیم و انحصارهایشان، خدمات مرکزی حکومت را چنان اداره می کنند که گویی خود دولت هستند… این موسسات خیلی بزرگ خصوصی گردش مالی ای بیشتر از تولید ناخالص داخلی نیوزیلند یا حکومت های دیگر دارند.
ا. رامونه: مثلا از اکوآدور…
ژ. آسانژ: آری، اکوآدور. اگر ما موسسه نفتی شورون، که گردش مالی سالانه اش حدود ٣٠٠ میلیارد دلار است را با اکوآدور که تولید ناخالص داخلی سالانه اش حدود ٩٠ میلیارد دلار است مقایسه کنیم، تفاوت بسیار زیاد است. می دانیم که بین این دویک درگیری وجود دارد (١٣). شورون می کوشد اکوآدور را به عنوان «حکومت قدرتمند»ی معرفی کند که سعی می کند از نیروی جابرانه خود برای به تسلیم واداشتن و مرعوب کردن یک موسسه خصوصی استفاده کند… اما اگر به درآمدهای این دو نگاه کنیم، این شورون است که منابع بیشتری دارد. قابل مقایسه نیست. شورون چنان قدرتمند است که توانسته از قدرت خود ایالات متحده نیز استفاده مشارکتی کند. قدرت هایی که از مهارت و قابلیت استفاده غیرمستقیم از زور جابرانه برخوردارند و می تواننداکوآدور را، اگر لازم باشد با بسیج آنچه که «جامعه مدنی» نامیده می شود مرعوب سازند.
ا. رامونه: بنابراین، مفهوم «جامعه مدنی» یک افسانه است؟
ژ. آسانژ: مفهوم افسانه نیست اما عمل چرا. زیرا غالب سازمان هایی که «جامعه مدنی» نامیده می شوند، هزینه هایشان برای این تامین می شود که به عنوان عامل حکومت یا قدرتمند ترین موسسات خصوصی عمل کنند. من درکتاب خود نمونه های متعددی ذکر کرده ام. نه برای نشان دادن، بلکه برای مطالعه این که گوگل چه می کند. به عنوان نمونه، «بنیاد امریکای جدید» در واشنگتن، هزینه های مالی آن را چه کسی تامین می کند؟ پاسخ این است که شخص اریک اشمیت و شرکت گوگل، وزارت امور خارجه، رادیوی آسیای آزاد و نیز سازمان هایی دیگر، اما پدرخوانده های اصلی همان هایی هستند که نقل کردم. مدیرکل آن، آن ماری اسلاوتر، درگذشته یکی از مشاوران خیلی نزدیک هیلاری کلینتون در وزارت امور خارجه بوده و هنوز در آنجا مشغول به کار است. او درعین حال استاد دانشگاه پرینستون نیز هست. بنابراین همه با هم هستند: اریک اشمیت به عنوان فرد، گوگل به عنوان شرکت و وزارت امور خارجه به عنوان بخشی از قدرت اجرایی ایالات متحده. همین امر درمورد رادیوی آسیای آزاد و محافل دانشگاهی که بخشی از آنرا آن ماری اسلاوتر نمایندگی می کند نیز وجود دارد. اریک اشمیت عضو شورای مدیریت شماری از بنیاد ها با مدیران فیسبوک است و اگرچه ازدور گوگل و فیسبوک رقیب به نظر می آیند، در واقع درسطح اجتماعی این دو موسسه با هم تقابلی ندارند و در بنیاد هایی با هم همکاری می نمایند و هردو نیز مانند نمونه بنیاد امریکای جدید با حکومت کار می کنند. من درکتاب خود با ذکر جزییات بیشتر ازاین بنیاد صحبت می کنم زیرا از دیدگاه سیاسی این بنیاد بسیار پرمعنا است. به شکلی «کانون سیاسی» اریک اشمیت در واشنگتن است. اگرچه او و بسیاری از مدیران دیگر گوگل در بنیادهای دیگری که ادعا می کنند تجسم «جامعه مدنی» است نیز دست اندرکارند…
ا. رامونه: تو می گویی «آنچه درپس رونمای دموکراسی وجود دارد، در واقع تمایل نیرومند به کنترل شهروندان است». این نظر تو برچه مبنایی است؟
ژ. آسانژ: آیا پرسش تو درمورد این «جامعه مدنی» قلابی است؟
ا. رامونه: آری منظورم همین است. آنچه که ما «دموکراسی از راه نمایندگی» می نامیم، به نظر تو پنهان کننده تمایلی بزرگ برای کنترل مردم است؟
ژ. آسانژ: فهمیدم. تو حتما این عبارت نوآم چامسکی را خوانده ای: «رسانه ها در دموکراسی همسان با پروپاگاند در نظام دیکتاتوری است».
ا. رامونه: آری، هردو ابزار بازی دادن مردم [هستند].
ژ. آسانژ: [که] عاملی ضروری برای نظام کنترل است.
ا. رامونه: دراین مورد برایم از «اطلاعات تام آگاهانه»( Total Information Awareness ) بگو. نمی خواهم که آن را تشریح کنی. این کار را در کتابت خیلی خوب انجام داده ای، اما آیا فکر می کنی که این برنامه به راستی کنار گذاشته شده است؟
ژ. آسانژ: نه، ابدا کنار گذاشته نشده، ما مدارکی درمورد تولد برنامه «اطلاعات تام آگاهانه» دراختیار داریم که ویکی لیکز هنوز آنها را منتشر نکرده و نتیجه گیری من پس از مطالعه عمیق سیرتحول عمیق این برنامه این است که بلافاصله پس از سوء قصدهای ١١ سپتامبر ٢٠٠١، مجتمع تشکیل شده توسط سرویس های اطلاعاتی ایالات متحده خواست قدرت بیشتری به دست آورد و به هدف های متعددی که از دیرباز درنظرداشت دست یابد… اما آنها در همان زمان هم خیلی قدرتمند بودند… نمی خواهم بگویم پیش از ١١ سپتامبر کنترل انبوه نداشتند، این امر ازپیش هم وجود داشت. سازمان امنیت ملی (با مخفف NSA در انگلیسی) در آن زمان هم در واشنگتن « هیولای بزرگ» بود و انبوه بزرگی از اطلاعات را جمع آوری می کرد. اما بلافاصله پس از ١١ سپتامبر ارتش به این فکر افتاد که می تواند سهم خود از شیرینی را داشته باشد و آن را از چنگ سازمان امنیت ملی درآورد. بنابراین نظامیان برنامه «اطلاعات تام آگاهانه» را با چیزی موسوم به (MOAD) (مخفف Mother Of All Databases) پیشنهاد کردند که شامل همه اطلاعات به دست آمده در ایالات متحده توسط سی آی ای (سیا)، ماهواره و دیگر نهادهای اطلاعاتی می شد. اصل برنامه به تصویب رسید، ولی سازمان امنیت ملی این دخالت ارتش را نابجا و تهدیدی برای قدرت بنیادی خود پنداشت و به مبارزه با آن برنامه پرداخت. این سازمان درآغاز برنده نشد. دفتر «اطلاعات تام آگاهانه» نیز توسط این سازمان اداره نمی شد. از این رو سازمان امنیت ملی به دموکرات ها پیوست و با مدد مسئولان اصلی دموکرات به این برنامه حمله کرد. هنگامی که برنامه تضعیف شد، با این عنوان که این برنامه به شکلی تهدیدی برای آزادی های مدنی به حساب می آید، سازمان امنیت ملی آغاز به هضم و جذب تکه پاره های «اطلاعات تام آگاهانه» کرد و آن را در بدنه خود جذب نمود. سرانجام، کار جذب انجام شد یعنی برنامه به شکل موجود آن ازبین رفت ولی همه هدف های آن به قوت خود باقی ماند و بخشی ازشرح وظایف سازمان امنیت ملی را تشکیل می دهد.
ا. رامونه: تو به خوانندگانت می گویی: «بیاموزید که جهان چگونه کار می کند!». اما آنها چگونه می توانند این را بیاموزند؟
ژ. آسانژ: (با خنده) در درجه اول با خریدن و خواندن کتاب من…
ا. رامونه: البته، و بعد…؟
ژ. آسانژ: انقلاب ارتباطات جوامع را به یکدیگر متصل کرده است. این به معنای آن است که جاسوس های یک جامعه نیز با جاسوس های جامعه دیگر، شامل جاسوس های اصلی یعنی سازمان امنیت ملی، نیز با یکدیگر پیوند دارند. این جنبه منفی جهانی سازی را تقویت می کند. به عنوان نمونه، رقابت اقتصادی مافوق خشن، نقل و انتقال های مالی با سرعت نور… به این معنی است که گروه مسلط که پیشتر نیز قدرتمند بوده، توانسته کم کم به مدد اینترنت قدرت خود را چند برابر نموده و آن را به کشورهایی که جوامع آن نیز به برکت اینترنت درحال ادغام در یکدیگر هستند بسط دهد. ولی ازسوی دیگر، این روند، همین انقلاب فناوری، به شمار زیادی ازافراد درسراسر دنیا امکان داده که متقابلا به یکدیگرازطریق انتقال جانبی اطلاعات آموزش دهند. به طور اصولی این امر به ما امکان می دهد که مطلع تر باشیم و بهتردرک کنیم که واقعا چرخ های دنیا چگونه می چرخد.
ا. رامونه: این همان جنبه مثبتی است که درآغاز گفتگو مطرح شد…
ژ. آسانژ: آری. سازمان امنیت ملی و سازمان های جاسوسی مشابهی مانند گوگل و شرکت های دیگری هدفشان جمع آوری اطلاعات خصوصی است، اطلاعات را از معمولی ترین افراد جمع آوری و برای استفاده درزمان نیاز بایگانی کرده اند. این امر تا حد زیادی قدرت آنها را افزایش داده است. قدرت کسانی را که پیشتر هم خیلی قدرتمند بودند.این جنبه منفی قضیه است . اما، ازسوی دیگر، انتقال جانبی اطلاعات به شناخت و درنتیجه قدرت میلیون ها تن ازمردم نیز افزوده است و سازمان هایی معدود مانند ویکی لیکز به وجود آمده اند که در پژوهش داده های محرمانه این سازمان های فوق العاده قدرتمند تخصص یافته اند تا آنها را دراختیار عامه مردم بگذارند و نابرابری در عرصه قدرت را متعادل کنند. من به نوعی به پرسش تو پاسخ ندادم، اما اکنون شکل های گوناگونی برای یادگیری وجود دارد. درطول پنج سال گذشته، آموزش سیاسی به نحوی بی سابقه رشد یافته است. البته نه درهمه کشورها، اما این آموزش درسراسر دنیا درحال گسترش است و چنین چیزی سابقه نداشته است.
ا. رامونه: تو واقعا فکر می کنی که اینترنت توانسته به عدم تقارن اطلاعات پایان دهد؟
ژ. آسانژ: آری. اما چنان که توضیح دادم موسسات بزرگ و حکومت ها می کوشند این پدیده را کنترل کنند تا بازهم اطلاعات بیشتری به دست آورند.
ا. رامونه: تومی گویی: «این حکومت نیست که باید همه چیز را درباره شهروندان بداند، بلکه شهروندان اند که باید همه چیز را درباره حکومت بدانند».
ژ. آسانژ: آری. می باید چنین باشد. چه کسی دغدغه شفافیت دارد؟ درواقع هیچ کس. مردم با موضوع شفافیت در قلبشان به دنیا نمی آیند. در آخرین لحظه زندگی نیز به شفافیت فکر نمی کنند.
ا. رامونه: درست است…
ژ. آسانژ: مردم با میل به عدالت به دنیا می آیند و، پیش از مرگ، در آرزوی این هستند که با آنها به عدالت رفتار شود. درمورد زندگی خصوصی نیز همین گونه است. شفافیت و احترام به زندگی خصوصی ازاین نظر مهم است که موجب قدرت یا ازدست دادن آن می شود.
ا. رامونه: تو تاکید می کنی که ویکی لیکز موجب سقوط دو دیکتاتور در تونس و مصر شده. آیا به این امر یقین داری؟
ژ. آسانژ: کسان زیادی هستند که به این امر یقین دارند.
ا. رامونه: آیا این موضوع اثبات شده؟
ژ. آسانژ: وزیران بن علی پذیرفته اند که افشای اطلاعات جنجالی توسط ویکی لیکز، ستون فقرات نظام بن علی را شکست. روشن است که این افشاگری ها نقشی مهم بازی کرده است. این کار درزمان مناسب و در زمینه ای از نارضایتی بزرگ اجتماعی انجام شد. زیرا واقعیت این است که آنچه موجب سقوط بن علی شد، خود بن علی بود.
ا. رامونه: روشن است. شخص دیکتاتور و وحشی گری هایش…
ژ. آسانژ: آری.
ا. رامونه: می خواهم پیشتر بروم. تو می گویی هنگامی که نخستین بهارهای عرب و شورش جوانان درهمه جای دنیا درپی «معترضان» اسپانیایی تا اعتراض کنندگان «اشغال وال استریت» رخ داد «اینترنت به صورت یک خلق (demos ) با فرهنگ، ارزش ها و الهام های مشترک، محلی که تاریخ درآن اتفاق افتاد، درآمد». آیا گفتن این که اینترنت همتای «مردم» است اغراق نیست؟
ژ. آسانژ: پیش از سال ٢٠٠۵، اینترنت ابزاری منفعل بود. اما پس ازآن، تاحدی به خاطر ویکی لیکز، تغییر خیلی بزرگی رخ داد.
ا. رامونه: با این حال فکر نمی کنی تایید این که «اینترنت بمثابه یک (demos ) خلق است» اغراق آمیز باشد؟
ژ. آسانژ: گفتن این که اینترنت در کلیتش یک (demos ) خلق است اغراق آمیز است. اما میلیون ها تن در اینترنت هستند – من تعداد دقیق را نمی دانم – که خود را بخشی از این (demos ) خلق می دانند. درعوض میلیون ها تن دیگر نیز هستند که از اینترنت استفاده می کنند بدون آن که خود را بخشی از (demos ) خلق آن بدانند. اما این مانع ازآن نمی شود که میلیون ها تن، تاکید می کنم، خود را بخشی از این (demos ) خلق بدانند. من حتی فردی را می شناسم که از او پرسیدم: «تو اهل کجایی؟» و او پاسخ داد: «من اهل اینترنتم».
ا. رامونه: نسل اینترنت…
ژ. آسانژ: مضحک است… اما اینها جدی و بدون این که بخندند صحبت می کنند. آنها به راستی حس می کنند که اینترنت جایی است که فرهنگ شخصی آنها متولد شده است.
ا. رامونه: آیا تو همچنان فکرمی کنی که تقسیم اطلاعات راهی برای آزادی دنیا است؟
ژ. آسانژ: امید دیگری نیست. هرگز امید دیگری نبوده است. این مبارزه همواره درکاربوده که مردم به اطلاعات دسترسی داشته باشند. اگرما به دوره یونانیان، عهد باستان، مباحثات عصر روشنگری، رودررویی ها درچین، جنگ های استقلال امریکای لاتین و مبارزات پسا استعماری نگاه کنیم، نخستین گام همواره درک وضعیت، درک این که چه چیز ممکن است و چه چیز نیست بوده است. حتی اگر از مسایل مربوط به تقسیم منابع و عدم تعادل قدرت ها فاصله بگیریم – زیرا من فکر می کنم که چپ غالبا تمرکز خود را بر روی این مسایل می گذارد… -، حتی اگر به سادگی به آنچه که یک انسان هنگامی که در بهترین زمان خود قراردارد، مهم نیست با چه فرهنگ و تمدنی، قادر به انجام آن است نگاه کنیم… روشن است که بدون اندیشیدن کافی نمی توان طرحی برای دستیابی به هدف ریخت. بدون تحلیل جزییات موقعیت و درک آن، نمی توان فهمید که آیا یک طرح عملیاتی کارآمد است یا نه. اگر درکی از رفتار نهادهای انسانی نداشته و چگونگی عملکرد انسان ها را ندانیم. انسان ها همواره دچار محدودیت فقدان آگاهی بوده اند. تصور کنیم که فردا همه کر، لال و کور شوند: کسی نمی تواند ارتباط برقرار کند یا دانسته های خود را به دیگران منتقل نماید، درباره گذشته بداند، بایگانی مکتوب داشته باشد یا آگاهی هایش را به فرزندان یا آیندگان انتقال دهد. چنین وضعیت افراطی را تصور کنیم… دراین صورت اشخاص مانند خرگوش یا سنگ خواهند بود… اما ما می توانیم سناریوی دیگری را نیز تصور کنیم که درآن دستیابی به آگاهی خیلی بهتر شده، آموزش خیلی بهتر از امروز است و ارتباط دارای کیفیت بهتر و صادقانه است… درحال حاضر، ما خود را درمیان این دو سناریو می یابیم: بین وضعیت آموزش یافته و مانند سنگ بودن… شاید پنج هزار سال پیش ما درسطحی پایین قرارداشتیم و اکنون کمی آموزش یافته تر هستیم، اما راه زیادی درپیش داریم. به یمن آموزش و اطلاعات مناسب، می توانیم به سطح انسانی واقعا برتری برسیم.
ا. رامونه: تو پیشتر از شفافیت صحبت می کردی، یک وزیر امور خارجه پیشین سوسیالیست فرانسه، اوبر ودرین با انتقاد از ویکی لیکز گفته: «شفافیت مطلق، تمامیت خواهی است»… همچنین، ویکی لیکز به «تجاوز به زندگی خصوصی حکومت ها» متهم شده است. آیا فکر می کنی که باید محدودیتی درمورد پخش اطلاعات محرمانه حکومتها وجود داشته باشد؟
ژ. آسانژ: هنگامی که مسئولان سیاسی و دولت ها از شفافیت گله و شکایت می کنند، این کار موجب خنده من می شود. درپس این اتهامات، مانند این است که گفته شود: «من براین باورم مردم نباید از یکدیگر دزدی کنند». می توان آن را باور کرد یا نکرد، ولی اهمیت کمی دارد زیرا درواقع ما کامل نیستیم، خدا نیستیم و حکومت ها هم نیستند. درعمل، ما می دانیم که حکومت ها برای پرهیز از بد شدن نمی توانند خود را تنظیم کنند. درنتیجه، حکومت ها می باید توسط مراجع دیگر، افرادی در میان همان حکومت و اشخاصی بیرون از دستگاه حکومتی تنظیم شوند. این یک امر بدیهی است. نهادی که خودش خود را تنظیم کند و تنظیم کننده بیرونی نداشته باشد، محکوم به ارتکاب زیاده روی و فساد است. به این خاطراست که درمفهوم عملی، برخی از نهاد های حکومتی، مانند پلیس مبارزه با مافیا باید به شیوه ای خیلی حرفه ای عمل کنند تا شهروندان را متقاعد نمایند که کارهایشان قابل اعتماد است. بی تردید، ویکی لیکز به شکلی حرفه ای عمل نموده و مراقب است که هویت منابعش افشا نشود و هویت گروهش نیز هرگز افشا نشده، هرگز چنین کاری نشده است. اما همه جامعه مسئولیت حفظ اسرار ما را ندارد. برهمین مبنا، این که پلیس و سازمان های اطلاعاتی به شکلی ناکارآمد عمل می کنند، دلیل این نمی شود که ناشران یا شهروندان می باید خودشان را سانسور کنند.
ا. رامونه: تو می گویی که ویکی لیکز «به دنیا درس روزنامه نگاری داده» و که می باید «همه رسانه ها را تخریب» و رسانه هایی دیگر جایگزین آنها نمود. با این گفته ها، آیا تو یک باردیگر دچار زیاده روی نمی شوی؟
ژ. آسانژ: من در رسانه ها به عنوان روزنامه نگار، ناشر در رقابت با ناشران دیگر و نیز، به عنوان مصرف کننده و خواننده مثل همه مردم، کار کرده ام. اما من چیزی را تجربه کرده ام که شمار اندکی از مردم، حتی روزنامه نگاران، با آن آشنایی دارند و آن این است که موضوع کار رسانه ها باشند، رسانه ها از من حرف می زنند. بنابراین من درک تند و تیزی نسبت به غیرحرفه ای بودن آنها دارم. من دریافته ام که آنها پیشداوری های بسیاری دارند و درخدمت قدرت مسلط هستند و به آن حساب پس می دهند. درمیان روزنامه نگارانی که برای رسانه های مسلط کار می کنند، افراد خوبی نیز وجود دارند اما محدودیت های نهادی خیلی جدی و تقریبا غیرقابل اجتناب است. اساسا قدرت آنها را فاسد می کند و هنگامی که یک سازمان رسانه ای دارای نفوذ می شود، حتی فقط به این خاطر که کار خود را خوب انجام می دهد، قدرتمند می شود و افراد دیگری را نیز به خدمت خود درمی آورد و این افراد به نوبه خود توسط گروه های اجتماعی قدرتمند دیگری برای حضور درمیان افرادی درهمان سطح اجتماعی یا بازرگانی دعوت می شوند تا به مبادله اطلاعات بپردازند. این یک روند اغواگری و هم گزینی است که غالب انسان ها نمی توانند دربرابر آن مقاومت کنند. نتیجه این که هرگروه رسانه ای که به مدت طولانی دارای نفوذ باشد، دیگر نمی تواند به طور صادقانه به دادن اطلاعات بپردازد.
ا. رامونه: می خواهم پرسشی مطرح کنم: رابطه کنونی تو با ادوارد اسنودن چیست؟ اگر این موضوعی محرمانه نیست…
ژ. آسانژ: این امر پنهانی نیست که ویکی لیکز، من و افراد دیگر در ویکی لیکز، موفق شدیم ادوارد اسنودن را از هنگ کنگ خارج کرده و به جایی امن برسانیم. او از روسیه پناهندگی گرفت و اکنون سازمانی را ایجاد کرده که به دفاع از منابع روزنامه نگاران می پردازد و نام آن «بنیاد شجاعت» است. درمورد شیوه ای که ما به برقراری ارتباط بین خود می پردازیم… نمی توانم صحبت کنم. اما دلیل این که نمی توانم صحبت کنم جالب است: در ایالات متحده هیات منصفه بزرگی وجود دارد که درمورد ادوارد اسنودن کارمی کند و ماموران اف بی آی در ارتباط با این هیات منصفه بزرگ پرسش هایی درباره نقشی که من، سارا هاریسون (١۴) و دیگر اعضای ویکی لیکز درمساله ادوارد اسنودن داشته ایم مطرح کرده اند. ما از این که اسنودن درمحل امنی است خیلی شادمانیم. اکنون خانواده اش هم در روسیه به او پیوسته اند. او در بزرگ ترین کشور دنیا آزادی عمل تردد دارد و با داشتن مدارک لازم می تواند سفر کند اما هنوز درخارج از روسیه باید بسیار محتاط باشد زیرا ایالات متحده درصدد دستگیری او است. اما درحال حاضر او در وضعیت خوبی است و این تشویقی مهم برای هشدار دهندگانی چون اوست که آنچه را می باید انجام می دهند.
ا. رامونه: آیا تو با نظر اسنودن درمورد این که او یکی از تحت تعقیب ترین افراد توسط ایالات متحده بوده و برای بسیاری از مردم «قهرمان زمانه» است هم نظری؟
ژ. آسانژ: (با خنده)، آری. هیچ عمل نیکی بدون تنبیه نمی ماند…
ا. رامونه: آیا برای مذاکره با ایالات متحده جهت پایان بخشیدن به وضعیت کنونی ات آمادگی داری؟
ژ. آسانژ: درمورد ایالات متحده، ما کوشیده ایم به گفتگو بپردازیم و وکلای من در واشنگتن این کار را کرده اند. وزارت دادگستری ایالات متحده از گفتگو با نمایندگان من خودداری می کند و آخرین نکته ای که از وزارت دادگستری شنیده ایم این است که تحقیقات مربوط به من، با آن که از گفتنش خودداری می کنند، پیگیری می شود. آنها با دادگاه در ارتباط هستند اما نمی خواهند با وکلا یا خود من صحبت کنند. درسطح حکومت ها، دولت اکوآدور سعی کرده دراین مورد با دولت امریکا گفتگو نماید و در اینجا نیز، واشنگتن از برقراری گفتگو سرباز می زند.
ا. رامونه: درماه ژوئن گذشته تو اعلام کردی که به زودی از اینجا خارج خواهی شد…
ژ. آسانژ: من نبودم که اعلام کردم، رسانه ها بودند.
ا. رامونه: (با خنده)، آه، سند دیگری از «دروغ های رسانه ها». فکر می کنی چه زمان از اینجا خارج شوی؟
ژ. آسانژ: من اطمینان دارم. وضعیت قانونی کاملا روشن است. محاکمات زیادی درجریان داریم. ما حدود ١٢ شکایت مختلف درحوزه های قضایی گوناگون مطرح کرده ایم و این روند رو به پیشروی است. درمورد نیمی ازاین شکایت ها ما در موضع تهاجمی هستیم. به عنوان نمونه، شکایتی علیه انجام عملیات اطلاعاتی برضد خود در سوئد و شکایت دیگری علیه عملیات نظامی ایالات متحده برضدمان در آلمان و یکی دیگر در دانمارک علیه همکاری غیرقانونی بین دستگاه امنیتی دانمارک و اف بی آی. من دادخواسی نیز در سوئد داده ام و منتظر نتیجه مثبت آن هستم. ازنظر قانونی، از مدت ها پیش وضعیت روشن است. فزون براین، همچنان که زمان می گذرد، ایالات متحده و انگلستان شروع به فاصله گرفتن از مساله ویکی لیکز می کنند… به عنوان نمونه، اکنون آنها خیلی درگیر مساله خلافت اسلامی [داعش] هستند. به علاوه، سال آینده در انگلستان انتخابات خواهد بود و در سوئد هم دولت جدیدی برسرکار آمده است.
ا. رامونه: سوسیال دموکرات…
ژ. آسانژ: آری. اما نباید فراموش کرد که دولت سوسیال دموکراتی است بود که درسال ٢٠٠١ (١۵) تصمیم به همکاری با سی آی ای (سیا) گرفت. در سوئد تفاوت چندانی بین راست میانه و چپ میانه نیست. واقعیت این است که استکهلم درحال حاضر دریک مرحله گذار قراردارد و در این دوران گذار، فشار برروی دستگاه قضایی کمتراست زیرا دولت جدید درحال شکل گیری است. در انگلستان، گروه های مختلفی از من جانبداری می کنند و این امر منجر به تغییر یک قانون شد. باید به یاد آورد که من در اینجا بدون اثبات جرم به مدت ? سال در زندان خانگی بودم… در ایالات متحده یا سوئد نیز مدرکی علیه من نیست. این برای بیشتر مردم غیرقابل باور است که چنین چیزی بتواند وجود داشته باشد. برای خودم نیز باورکردنی نیست، با این حال چیزی است که برایم رخ داده است. من ? سال بدون داشتن جرم اثبات شده زندانی شده ام… آنها کوشیدند بدون مدرک مرا مسترد کنند… اما دستکم دادگاه عالی بریتانیا پذیرفت که درقانون پیشین نقصی وجود داشته که این امر را اجتناب ناپذیر کرده است. ازاین رو، پارلمان قانون را عوض کرد و ازاین پس، استرداد بدون مدارک مستند در انگلستان ممکن نیست.
ا. رامونه: بنابراین مشکل وضعیت تو حل شده است؟
ژ. آسانژ: نه. مشکلی وجود دارد: قانون جدید عطف به ماسبق نمی شود. بند مربوط به عطف به ماسبق نشدن، پس از آن به قانون تصویب شده افزوده شد که روزنامه «لندن ایندیپندنت» درمقاله ای نوشت که اگر قانون جدید به همین صورت نوشته شده تصویب شود، آسانژ آزاد خواهد شد. احتمالا این قانونی نیست، زیرا این بند تنها به زیان یک فرد مشخص به متن اضافه شده است.
ا. رامونه: قانون نمی تواند تنها یک فرد را هدف بگیرد…
ژ. آسانژ: (با خنده)، خوب، آنها تقلب کردند. نام مرا ننوشتند اما وضعیت دقیق مرا شرح دادند.
ا. رامونه: گمان می کنم «اصلاحیه آسانژ» نامیده خواهد شد…
ژ.آ: (با خنده) وکلای من به شوخی می گویند: «استثنای ژولیان در قانون آسانژ». اما من اطمینان دارم و خوشبین هستم.
(لندن – ٢۴ اکتبر ٢٠١۴، متن مصاحبه توسط ژولیان آسانژ بازخوانی شده است).
١- این کتاب هنوز به فرانسه ترجمه نشده است.
٢- Lire l’entretien avec Noam Chomsky (réalisé le 15 août 2012 par Jegan Vincent de Paul), « Noam Chomsky on Government, Silicon Valley and the Internet ».
٣- فیلم علمی تخیلی که در آن دولت امریکا سیستم دفاعی کشور را به رایانه ای عظیم می سپارد که سپس کنترل جهان را به دست می گیرد. Colossus : The Forbin Project (Colossus : le projet Forbin), 1970
۴- موشک های بالستیک قاره پیما
۵- اریگ اشمیت از سال ٢٠٠١ تا ٢٠١١ مدیر عملیاتی گوگل را به عهده داشت و سپس مدیریت کل این شرکت را بعهده گرفت.
۶- جیرد کوهن مدیر Google Ideas ایت . اتاق فکری که هزینه های آنرا گوگل می پردازد و برروی « شناسائی چالش های جهانی و دستیابی به تکنولوژی هائی برای پاسخ به آنها». او مشاور کاندولیزا رایس و هیلاری کلینتون در دولت های جورج.و. بوش و باراک اوباما بوده است.
٧- وزیر امور خارجه امریکا
٨- لیزا شیلد مدیر Council on Foreign Relations است. اتاق فکری مهمی که در مورد سیاست خارجی ایالات متحده مطالعه می کند.
٩- Cf. « Le Président exécutif de Google visite Cuba », ۱۴yMedio, La Habana, 28 juin 2014.
١٠- Eric Schmidt, Jared Cohen, The New Digital Age. Reshaping the Future of People, Nations and Business [La nouvelle ère numérique. Reconfigurant l’avenir des gens, des nations et des affaires] (2013).
١١- La United States Intelligence Community réunit 17 agences de sécurité dont la CIA, la NSA, la DEA et le FBI.
١٢- Blackwater USA که بعدا نام آن تغییر پیدا کرد . قوی ترین ارتش خصوصی جهان است و در جنگ های افغانستان و بویژه در عراق شرکت داشت.
١٣- Voir Ignacio Ramonet, « L’Equateur et la main noire de Chevron », Le Monde diplomatique en espagnol, décembre2013.
١۴- روزنامه نگار انگلیسی متخصص امور حقوقی که مشاور زولین آسانژ است.
١۵- در سال ٢٠٠١ افشای شکنجه دو مصری توسط سازمان سیا در طی پروازی از قاهره به سوئد افکار عمومی این کشور را بشدت برانگیخت.