حکومتی که بر پایه تبعیض و صدور ایدئولوژی اسلام سیاسی برپا شده، چرا نباید گشت ارشاد را به خیابان برگرداند؟
شکستهای همهجانبه جمهوری اسلامی در مهار موج درهمکوبنده مقاومت مدنی زنان، آنها را واداشت که به عینیترین نمود سرکوب زنان در خیابان، یعنی گشتهای ارشاد برگردند.
خوشبینها فکر میکردند کار تمام شده و گشت ارشاد هرگز به خیابانها باز نمیگردد؛ واقعبینها اما میگفتند حجاب پاشنه آشیل جمهوری اسلامی است و از آن به سادگی نخواهد گذشت. نشانههای زیادی برای تایید نظر دوم وجود داشته که از همان روزهای نخستین انقلاب ژینا قابل مشاهده بود. آشکارترین نشانه مقابله خونین با معترضانی بود که به دنبال کشته شدن ژینا (مهسا) امینی به خیابان آمدند. نخستین معترضان، زنان و دخترانی بودند که با آتش زدن شالها و روسریها و بالا رفتن از ماشینها و چرخاندن شالها انقلاب را روشن کردند و با شلیک مستقیم یا پرتشدن از بلندی و… کشته شدند.
در ادامه حکومت هرگز از مقابله با معترضانی که آزادی پوشش کمترین مطالبهشان بود کوتاه نیامد. به چشمهایشان شلیک کرد، آنها را دستگیر کرد و حتی دست به اعدام برخی از معترضان زد. همزمان با این سرکوبها، اخبار ایران یک روز هم از تهدید و ارعاب مقامات جمهوری اسلامی و وعدههای آنها برای مقابله با زنان بیحجاب خالی نبوده است. آنها از همان روزهای اول به صراحت اعلام کردند که «تا دو هفته آینده حجاب بر میگردد» و «حجاب پرچم ماست و بدون آن از جمهوری اسلامی چیزی باقی نخواهد ماند.» آنها ماهها به زبانهای مختلف گفتند که برخورد با بیحجابی را شدیدتر خواهند کرد و آن را «قانونی» خواهند کرد. گرچه در اوج درگیریهای خیابانی ونهای گشت ارشاد از خیابانها جمع شدند، اما جمهوری اسلامی هر روز برنامهای تازه اجرا کرد: استقرار مامور در مترو و میدانها، طراحی متنی با عنوان قانون حجاب و عفاف (متنی که سالهاست به دست نهادها و اشخاص مختلف بازنویسی میشود)، سخنرانی از تریبونهای نماز جمعه و مساجد و به خیابان آوردن هواداران خود برای مطالبه حجاب و استفاده از نیروی آنها برای درگیری با مردم به بهانه تذکر و ترویج حجاب. همزمان مقامات پلیس ایران تهدید کردند که با دوربینهای پیشرفته هویت شهروندان بدون حجاب را شناسایی خواهند کرد، خودروها توقیف شدند، کافه و رستورانها و محلهای تجمع مردم پلمپ شدند، بازیگران و چهرههای مشهور را دادگاهی کردند، جریمه نقدی تعیین کردند و نهادهای خدماتی مانند بانکها و وسایل نقلیه عمومی را واداشتند که از دادن خدمات به زنان خودداری کنند.
محاصره همهجانبه بود و نبرد نفسگیر. در مقابل زنانی که هزینه ۴۵ سال نافرمانی مدنی را پرداخته بودند، کوتاه نیامدند و چهره شهرها را تغییر دادند: آنها دیگر نه بدحجاب، که بیحجاب بودند و بسیاری از آنها حتی شال و روسری را همراه خود نبردند. شکستهای همهجانبه جمهوری اسلامی در مهار موج درهمکوبنده مقاومت مدنی زنان، آنها را واداشت که به عینیترین نمود سرکوب زنان در خیابان، یعنی گشتهای ارشاد برگردند.
با این حال بازگشت گشت ارشاد به خیابانها برای بخش بزرگی از افکار عمومی محل این پرسش است که حکومت با مستقر کردن آنها در خیابانها به دنبال چیست؟
در اینکه نیروی مقاومت مدنی زنان در برابر حجاب اجباری در یک سال اخیر به مراتب بیشتر شده تردیدی نیست اما روی دیگر این مقاومت، اصرار حکومت بر مواضع ایدئولوژیک خود است. نظامی که ۴۵ سال قبل به عنوان یک نظام دینی مبتنی بر شریعت اسلام بر سر کار آمده و چند دهه داعیه صادر کردن باورهای سیاسی و دینی خود را داشته است، از حجاب اسلامی به عنوان یکی از مهمترین نمادهای اسلام سیاسی مستقر در ایران استفاده کرده و چهره ایدهال خود از زن را در قالب «زن مسلمان پوشیده در چادر (و با اغماض روسری و مقنعه سفت و سخت)» به جهان ارائه کرده است. این تصویر از زن مسلمان در کنار برخی دیگر از موازین حکومت اسلامی مانند غرب و آمریکاستیزی، هویت اصلی جمهوری اسلامی را تشکیل داده و هرگونه بازگشتن از این اصول، به معنای زیر سوال رفتن هویت این نظام و از معنا خالی شدن آن است که میتواند به نابود شدن آن بینجامد با چنین معنایی داشته باشد. از این روست که جمهوری اسلامی با صرف میلیاردها تومان هزینه برای تبلیغات فرهنگی و به کارگیری نیروهای سوکوبگر، در طول چهار دهه حکومت خود گرچه گاه مجبور شده نسبت به تغییر شکل پوشش زنان در خیابانها انعطاف به خرج دهد، اما هرگز به شکل رسمی در فضاهای رسمی خود مانند صدا و سیما، مدارس و دانشگاهها و ادارات دولتی با تغییر شکل حجاب کنار نیامده است. با وجود نافرمانی مدنی زنان که به تغییرات ظاهری در پوشش زنان منجر شده، حتی در سطح اجتماع و خیابان هم آنها را به حال خود نگذاشته و مقاومت آنها را با سرکوب پاسخ داده است.
به این معنا، رسمیت حجاب اجباری در جمهوری اسلامی، به تبعیض میان شهروندان در بهرهمندی از حقوق اجتماعی انجامیده و زنانی که تن به شکل مورد پسند حکومت از حجاب ندادهاند، از تحصیل، اشتغال و ارتقای جایگاه سیاسی و اجتماعی بازماندهاند. در طول این سالها هیچگونه مقاومتی نتوانسته اراده حاکمیت را در اعمال تبعیض علیه زنان مخالف حجاب اجباری بشکند و تغییر قانونی و رسمی در مورد مساله حجاب در نظام قضایی ایران ایجاد کند. با در نظر گرفتن این رویکرد کلان در حکومت جمهوری اسلامی، بازگرداندن گشت ارشاد، بخشی از واکنش طبیعی حکومت در حفظ خود است؛ واکنشی که حتی با وجود انعکاس گسترده سرکوب زنان به دلیل حجاب اجباری در طول این سالها و به ویژه در یک سال اخیر به دلیل قتل حکومتی ژینا(مهسا امینی) در سطح بینالمللی و هزینههایی که این انعکاس برای جمهوری اسلامی داشته، تغییری نکرده است.
علاوه بر این در سطح خرد، جمهوری اسلامی در مقطع کنونی خود را با خطر اعتراضات و بازگشت به وضعیت ۱۰ ماه قبل میبیند. در حالی که دو ماه مانده به سالگرد انقلاب ژینا، گروهی از مخالفان خود را برای سالگرد این جنبش آماده میکنند و در شرایطی که زنان معترض با استمرار خود بر مقاومت مدنی برای رعایت نکردن حجاب اجباری احساس میکنند، گامی مهم در جهت پیشبرد مطالبات خود به جلو برداشتهاند و توانستهاند تا حدی عرصه عمومی را از آن خود کنند، حکومت برای کنترل روزهای پیش رو و برای تکمیل برنامه سرکوب خود که با دستگیری و اعدام و بگیر و ببند آن را به امروز رسانده، به دنبال آن است که با امنیتی کردن فضا، مستقر کردن نیروهای سرکوبگر در خیابانها، افزایش دستگیریها و پیگردها و همزمان ایجاد رعب و وحشت از طریق انتشار محتوای تبلیغاتی علیه پوشش اختیاری (به عنوان نمونه فیلم تهدید زنان بیحجاب از سوی یک کارگزار بینام و نشان)، تسلط خود را به رخ معترضان بکشد و فضا را از اختیار آنها خارج کند. این در حالی است که وضعیت نابسامان اقتصادی و نارضایتیهای فزاینده سیاسی فضای جامعه را مستعد جرقههای اعتراضی کلانتر هم کرده و پس از تجربه جنبش زن، زندگی، آزادی، احتمال بازگشت معترضان به خیابان بالاست، اما به باور حکومت، نمایش به شکست کشاندن یک جنبش مدنی متمرکز بر آزادی پوشش، شاید بتواند به سرخوردگی و ناامیدی سایر بخشهای جنبش اعتراضی منجر شود.
با مرور آنچه در ماههای گذشته در گفتار و عملکرد نهادهای مختلف حکومت در مواجهه با بیحجابی فزاینده زنان انعکاس داشته، آشکارا میتوان دید که جمهوری اسلامی دچار سردرگمی، استیصال و همچنین تناقض است. حکومت که از یک سو تحت فشار تندروترین حامیان خود و روحانیون است، میخواهد پاسخی قانعکننده به این گروه بدهد و در این مسیر از هیچ تهدید و خشونتی فروگذار نمیکند. از سوی دیگر، فشار داخلی ناشی از مقاومت مدنی زنان که به دقت زیر ذرهبین نهادهای حقوقبشری و حتی دولتهای خارجی است، حکومت را با این چالش روبهرو کرده که در واکنشهایی ناشی از ترس، با تشدید خشونت اقتدار از دست رفته خود را بازیابد. از این روست که حتی واکنشهای رسانهها و شخصیتهای همسو با حاکمیت، در این زمینه متناقض است. از یک طرف یک مقام پلیس با تهدید از بازگشت گشت ارشاد دفاع و آن را اعلام میکند، از طرف دیگر خبرگزاریهای رسمی با سانسور و حذف صحبتهای همین مقام، در گزارشهای خود بازگشت گشت ارشاد را انکار میکنند و فیلمها و گزارشهای منتشر شده را جعلی و ساختگی میخوانند.
با این حال آنچه را امروز در فضای ایران میگذرد، میتوان با دیدگاه ژیل دلوز، فیلسوف فرانسوی بهتر درک کرد. یکی از مهمترین ایدههای دلوز این است که مقاومت «کنشی خلاقانه» است. دلوز باور داشت وقتی قدرت، زندگی را ابژه خویش قرار میدهد، چنانچه امروز چنین است، مقاومت در برابر قدرت، با قرار گرفتن در جبهه کنش خلاقانه صفآرایی میکند. برای کسانی که مقاومت میکنند، زندگی بهمثابه ابژه سیاسی، به معنای رو در رو شدن با ارزشها و پشتکردن به سیستمی است که کمر به کنترل ما بسته است و زندگی بدینترتیب به «زندگی خلاقانه برای مقاومت» بدل میشود. با این نگاه، زیست روزمره زن/شهروند ایرانی، در این کنش خلاقانه تعریف میشود؛ زنی که مقاومت در برابر قدرت کنش خلاقانه روزمره اوست و مبارزه او هر لحظه به شکلی در میآید. راهی که بازگشتی ندارد.
زمانه