هولناکتر از فاجعه بود
خون می گریست
کاش چیزی مثلِ خواب بود
با طلوع آفتاب
کابوس شب از من میگذشت
و فراموش میکردم،
کودکان کهنهِ پوش افغان را
به فروش آورده اند!
میلتون فریدمن را
نبش قبر کنید،
و هر تکه از استخوانش را
در کابل،
مزارشریف،
قندوز
جلال آباد
قندهار
و…طعمه سگها کنید
آه…ملاعمر
در کدامِ غروبِ سگ کشی
زاده شدی
و از پستانِ کدام سنگواره
فراموش شدهِ…جان گرفتی!
که در قلبِ یخ آجین-ات
سُرب داغ می جوشید
تو می دانی…؟
بهار باز به این دیار خواهد آمد…؟
و آفتاب بر چشمانِ کودکانِ گرسنه
خواهد نشست…؟
آه …نجیب،
من هنوز پروازِ نگاه تو را
در افقِ تیره کابل دنبال میکنم.
رحمان-ا