در هفتههای اول بازداشت نیلوفر، سادهدلانه به دنبال پاسخی درباره نتیجه رسیدگی به پرونده او، روزها مقابل دادسرای اوین میرفتم. علاوه بر من خانوادههای زیادی بودند که نگران سرنوشت عزیزان خود، آنجا سرگردان بودند و با در بسته روبرو میشدند.
یکی از همان روزها یک زن آمد و به همه دلگرمی میداد. دوستی که او هم مثل من همسرش بازداشت شده بود گفت «او را شناختی؟ مادر سعید زینالی بود.» خجالتزدهام اما او را نشناختم. تصویرش را دیده بودم اما در خاطرم نمانده بود و حتی اسمش را هم نمیدانستم. انگار پس از سالها بیخبری از سرنوشت پسرش، فقط «مادر سعید زینالی» نام دارد.
اما نام این زن اکرم نقابی است. زنی که از ۱۸ تیر ۱۳۷۸ تا امروز نمیداند پسرش کجاست و کسی هم پاسخگو نیست. از روی او شرم دارم اما حتی سنگ قبری هم به او نشان نمیدهند که بگویند پسرت اینجا دفن شده.
در ماههای گذشته بارها آدمهای مختلف درباره روند رسیدگی به پرونده نیلوفر از من سوال پرسیدهاند. وقتی میگویم هیچکس هیچ پاسخی به ما نمیدهد تعجب میکنند و دوباره با تأکید بیشتر سوال خود را میپرسند.
مشکل اینجاست که ما، همه ما، سرنوشت اکرم نقابی و سعید زینالی را فراموش کردیم و با خوشخیالی گمان کردیم که گوشی برای شنیدن و مسئولی برای پاسخدادن وجود دارد. به قول لیلا مهدوی مادر سیاوش محمودی «فکر میکردم نوبت من نمیشه اما شد.» حالا که ۲۴ سال گذشته، نام و چهره این زن را به خاطر بسپارید.
*اینستاگرام نویسنده