به گزارش «آمدنیوز»، حسن روحانی در بخشی از سخنان شب گذشته خود در میان برخی از فعالین حوزه زنان گفت: «در اسلام زن و مرد در خلقت و ایفای نقش، برابرند. البته زنها نقش خاص خود را در برخی از موارد دارند. مردها هم نقش خاص خود را دارند. اگر ما بخواهیم تقسیم کنیم و امتیاز انسانها را بر مبنای کاری که انجام میدهند و وظیفهای که به ثمر میرسانند، نگاه کنیم، در برخی از موارد زنان وظایف سنگینتر و سختتری بر عهده دارند.»
رییسجمهور در بخش دیگری از سخنان خود، با انتقاد از دیدگاه متحجرانه برخی افراد گفت: «این چه تفکری است که فکر میکنند امنیت و اخلاق زن فقط در داخل خانه تأمین میشود؛ خانهای که حتماً درب آن بسته و دو قفله باشد. یک همچین چیزی است واقعاً؟ یعنی بعد از ۳۷ سال از انقلاب اسلامی، همچون تفکری در ما هست؟ که اگر هست نقص ماست. اگر همچون نقصی وجود دارد، چطور یک زن اگر در خانه امنیت دارد، در خیابان، اداره و فعالیت اجتماعی نداشته باشد؟ آنچه اسلام برای ما مقرر کرده، برقراری امنیت کامل زنان و مردان در کنار یکدیگر است. چه تفاوتی وجود دارد؟ این چه تفکری است که به عنوان تفکری نادرست و قدیمی در برخی اذهان باقی مانده است. گویی ظاهراً هنوز هم عدهای فکر میکنند که در خانواده و جامعه پدر باید سالار باشد و در همه موارد فعالیتهای اجتماعی مرد سالار باشد. ما نه پدر سالار داریم نه مادر سالار، نه خانم سالار و نه مرد سالار. آنچه در اسلام داریم شایسته سالار است و در این شایستگی هیچ تفاوتی وجود ندارد. دختران و پسران جوان ما در کنار یکدیگر از فرصت علم، دانش و فرصت فعالیتهای اجتماعی باید برابر استفاده کنند تا ما بتوانیم به همه اهدافی که مدنظر است، دست پیدا کنیم.»
در همین ارتباط «هنگامه شهیدی» عضو شورای مرکزی حزب اعتماد ملی و از زندانیان سیاسی زن کودتای انتخاباتی سال ۸۸، روایت متفاوتی را از حواشی میهمانی شب گذشته حسن روحانی با بانوان فعال کشور، مطرح کرده است. خانم شهیدی در بخشی از یادداشت خود از رفتار «بد» محافظان حسن روحانی انتقاد کرد و نوشت: «جمعیت زیاد بود، خیلیها نامه داشتند و حسین فریدون نامهها را میگرفت، حرف زیاد داشتم برای گفتن اما داشتم فکر میکردم چه بگویم، رفتار محافظان «خیلی بد» بود بر عکس محافظان آقای خاتمی، بالاخره بعد از چند بار دور زدن وارد حلقه آقای روحانی شدم، تا صورتش به سمت من برگشت خودم را به عنوان زندانی سیاسی سابق معرفی کردم و گفتم آقای روحانی! مطالبه ملت رفع حصر است، مطالبه ملت آزادی زندانیان سیاسی است، مردم ما شادی میخواهند، مردم دارند میمیرند از افسردگی. رییسجمهور خندان دائم میگفت: چشم، چشم.»
بخشی از نوشته «هنگامه شهیدی» روزنامهنگار، استاد دانشگاه و عضو حزب اعتماد ملی را از حواشی شب گذشته این میهمانی با هم میخوانیم:
دیشب بر اثر ناپرهیزی یا لطف کدامیک از هوادارنمان بود که از طرف دفتر معاونت زنان ریاست جمهوری به مراسم افطار رییسجمهور پس از چهار سال برای اولین بار دعوت شدیم و بالاخره در میان این همه عنوان (فعال اقتصادی و کارآفرین، فعال سیاسی، فعال رسانهای، فعال زنان) در یک کتگوری قرار گرفتیم! یکی از دوستان زحمت کشیده بودند و جلوی در ورودی سالن اجلاس منتظر بودند تا کارت دعوت را تحویل دهند، همراه با زهرا شجاعی مهربان فاصله در اصلی تا سالن را با هم پیاده طی کردیم و گپ زدیم، مطابق انتقاد همیشگیام در این چهار سال از دعوتهای ریاستجمهوری که معتقدم «کیلویی»، «رانتی» و «پارتی بازی» است، گفتم…. سه نفر به نمایندگی از زنان صحبت کردند که به نظرم صحبتهای «پریوش نظریه» از همه جالبتر و صمیمیتر بود. وقتی که از رییسجمهور خواست قانون حمایت از حیوانات تصویب شود و سگها را نجس نخوانند که موجود خدا هستند چند بانوی متعصب که نزدیک من بودند صدای اعتراضشان بلند شد که در اسلام سگ نجس است و این چه میگوید؟ از نارسایی سیستم آموزش و پرورش کشور گفت و دغدغههای مادران سرزمین برای فردای کودکانشان؛ آقای روحانی هم انصافا حرفهای خوبی در مورد زنان زد، بعد از مراسم برای صرف افطار به طبقه بالا رفتیم، دوباره گوشهای را انتخاب کردم و نظارهگر جمعیت شدم، آقای روحانی بعد نماز آمد رفت صدر مجلس نشست، خانمهای زیادی اطرافش را گرفتند و من چشم میچرخاندم تا آشنایان را ببینم، آقای روحانینژاد سمت من آمد و گفت بیایید شما را ببرم نزد آقای روحانی، جمعیت زیاد بود خیلیها نامه داشتند و حسین فریدون نامهها را میگرفت، حرف زیاد داشتم برای گفتن اما داشتم فکر میکردم چه بگویم؛ رفتار محافظان خیلی بد بود برعکس محافظان آقای خاتمی. بالاخره بعد از چند بار دور زدن وارد حلقه آقای روحانی شدم، تا صورتش به سمت من برگشت خودم را به عنوان زندانی سیاسی سابق معرفی کردم و گفتم آقای روحانی! مطالبه ملت رفع حصر است، مطالبه ملت آزادی زندانیان سیاسی است، مردم ما شادی میخواهند، مردم دارند میمیرند از افسردگی، رییس جمهور خندان دائم میگفت: «چشم، چشم» و من بعد از گفتن حرفم از حلقه خارج شدم…