نوشتهٔ گرگ گودلز
۱۵ مه ۲۰۲۳
ترجمهٔ حبیب مهرزاد – اختصاصی اندیشه نو
چرا صندوق بینالمللی پول (IMF)، سازمان تجارت جهانی (WTO)، و بانک جهانی- برجستهترین سازمانهای اقتصادی بینالمللی- آیندهٔ تاریکی برای اقتصاد جهانی پیش رو تصویر میکنند؟
بانک جهانی به طرز دهشتناکی دربارهٔ احتمال فرا رسیدن «دههٔ از دست رفته» در رشد اقتصادی [جهان] هشدار میدهد.
ژانویهٔ امسال، بانک جهانی پیشبینیاش از رشد جهانی سال ۲۰۲۳ را نسبت به پیشبینی قبلی رشد ۳درصدی که در ژوئن ۲۰۲۲ اعلام کرده بود، ۱٫۷درصد کاهش داد. برای اینکه تصویر بهتری از این عددها داشته باشیم بد نیست یادآوری کنیم که در دورهٔ اوج جهانیسازی پیش از سقوط اقتصادی ۲۰۰۷-۲۰۰۹، میانگین رشد جهانی ۳٫۵درصد بود. از زمان آن بحران تا کنون، میانگین رشد جهانی ۲٫۸درصد بوده است. و حالا، فقط سه ماه پس از پیشبینی ماه ژانویه، بانک جهانی دربارهٔ یک دههٔ کامل کاهش رشد مورد انتظار هشدار میدهد. همانطور که در وال استریت ژورنال نقل شده است: «برای احیای رشد در دههٔ آینده به حدّ میانگین دههٔ گذشته، تلاش سیاسی جمعی عظیمی لازم است.»
مشابه با بانک جهانی، سازمان تجارت جهانی نیز پیشبینی میکند که حجم تجارت جهانی کالا در سال جاری، در مقایسه با رشد میانگین ۲٫۸درصدی از سال ۲۰۰۸، فقط ۱٫۷درصد افزایش خواهد یافت.
پس از هشدار بانک جهانی در ماه آوریل، صندوق بینالمللی پول نیز بدترین پیشبینی رشد میانمدتش از سال ۱۹۹۰ تا کنون را اعلام کرد.
به این ترتیب، هر سه سازمان بزرگ بینالمللی پیشبینیهایی چالشبرانگیز، اگر نگوییم وحشتناک، برای اقتصاد جهانی ارائه دادهاند.
واضح است که در کشتی سرمایهداری، که از همهگیری جهانی، تورّم شدید، جنگ در اروپا، و شکستهای بانکی ضربه خورده است، آب افتاده است. گرچه دلیلی ندارد که انتظار غرق شدن این کشتی را داشته باشیم، زنگهای هشدار جدّی به صدا در آمده است.
صاحبنظران، سیاستگذاران، و استادان اقتصاد به ما اطمینان میدادند که لگامگسیختگی افزایش قیمتها، که به بودجه خانوارها ضربهٔ سنگینی زده است، فقط بهعلت اختلال در زنجیرههای تأمین جهانی- ابتدا ناشی از همهگیری و سپس بر اثر جنگ در اوکراین- است و امری موقتی است. این وعدهها را بیش از دو سال پیش به ما دادند.
از آن زمان، توضیح دادن اوضاع به دعا کردن [برای بهبود اوضاع] تبدیل شده است. ابزارهای سیاستگذاری- داروی تلخ افزایش نرخ بهرهٔ بانک مرکزی- برای کاهش تورّم، کمتر از آنچه وعده میدادند اثرگذار بوده است. دههٔ طولانی قبلی، با نرخ بهرههای به حدّ غیرعادی کم، مصرفکنندگان را تشویق میکند که وقتی درآمد کفاف مخارج را نمیدهد، مانند موقعی که تورم افزایشی لگامگسیخته دارد، بیمحابا از اعتبار استفاده کنند. در همین حال که نرخ بهرهها بهسرعت بالا میرود، همان مصرفکنندگان در تشخیص سنگینی بار بدهی سرسامآور و خارج از کنترلشان بر اثر بهرههای زیاد، تعلل دارند، که در نتیجه، لطمهٔ بیشتری به سطح زندگی وخیمشان میخورد. اتکا[ی مصرفکنندگان] به استفاده از اعتبار اثر کاهشدهنده افزایش نرخ بهره بر تقاضای مصرفکننده را خنثی میکند.
مثبتنگرهای رسانهیی از دیدن ارقام شاخص قیمت مصرفکننده در ماه مارس و افزایش ۵درصدی آن نسبت به سال گذشته (هدف فدرال رزرو آمریکا ۲درصد افزایش این شاخص است) خوشحال شدند [چون تصوّر میشد افزایش این شاخص بیشتر از اینها باشد]. در حالی که این کاهش چشمگیر است، رسانهها فراموش کردند بگویند که مداوم به ما یادآوری میکردند که فدرال رزرو در تصمیمگیریهای سیاستگذاریاش به نرخ بهرهٔ پایه متکی است نه به نرخ کل. آن نرخ – شاخص قیمت مصرفکننده پایه- در واقع در ماه مارس افزایش یافت (اجزای آن- خدمات پایه و کالاهای پایه- هر دو نسبت به ماه فوریه افزایش یافت). این هم از قدرت ایمان [به سیستم]!
بنابراین، فدرال رزرو احتمالا در ماه مه دوباره نرخ بهره را افزایش خواهد داد که هزینهٔ بدهیهای جدید را افزایش خواهد داد.
و چرا وقتی که مصرفکنندگان هنوز با ادامهٔ تحمل افزایش قیمتها به سوی نبرد آخرالزمانی [برای بقا] میروند، تورّم باید کم شود؟ شرکت پروکتور اند گمبل (Proctor and Gamble)، یکی از بزرگترین انحصارهای کلیفروشی و پخش کالاهای مصرفی در اقتصاد جهانی (مانند تاید، کرِست (Crest)، ژیلت، شارمین، و غیره) قیمتهایش را ۱۰درصد افزایش داده است بدون اینکه حجم فروشش کاهش زیادی داشته باشد، و در نتیجه، درآمد دلاریاش را افزایش داده است. تا زمانی که درآمد (و سود) پروکتور اند گمبل همچنان افزایش میباید، این شرکت برای متوقف کردن یا کاهش دادن افزایش قیمتهایش هیچ انگیزهای ندارد. در واقع، چرا باید قیمتهایش را کم کند؟ همهٔ اینها در این کسبوکارند که پول دربیاورند.
ممکن است ساده به نظر برسد، ولی پاسخی که به «معمای» تورّم میدهند این است: «تنها راه توضیح این موضوع، در ارتباط با آنچه در برخی از شاخصهای قیمت کالاهای غذایی دیدهایم، این است که حاشیه [سود] در حال افزایش است.» (کلاوس ویستهسن، اقتصاددان در پانتئون ماکرواکونومیکز، بهنقل از وال استریت ژورنال). بله، این چیزی جز گرانفروشی نیست.
البته آنچه میبینیم «مارپیچ صعودی قیمتها-و-مزدها» نیست که شرکتها دوست دارند بگویند. بلکه، همانطور که فابیو پانتا، عضو هیئت مدیره بانک مرکزی اروپا، اعتراف میکند، «رفتار فرصتطلبانه» است همراه با «مارپیچ صعودی سود و قیمت» است.
اقتصاددانان لیبرال و سوسیال دموکرات استراتژی فدرال رزرو فرونشاندن تب مصرف برای جلوگیری از افزایش قیمتها را محکوم میکنند، اما هیچ جایگزینی برای آن ارائه نمیدهند. راضیاند که مدیریت اقتصاد سرمایهداری را به سرمایهداران واگذار کنند، ضمن آنکه راهحلهای آنها را تقبیح و محکوم میکنند.
به همین ترتیب، طرفداران «نظریهٔ پولی مدرن» (MMT) به طرز عجیبی ساکتاند. در دورهٔ همهگیری [کووید]، ایدهٔ کسری بودجهٔ عظیم و برانگیزانندهٔ اقتصاد، بدون ترس از دامن زدن به تورّم، رایج شد. کارشناسان «چپگرا» فکر میکردند روشی بدون درد برای تأمین مالی اصلاحات اجتماعی بدون دست زدن به ثروت انباشتهشدهٔ ثروتمندان بیدرد پیدا کردهاند؛ اکسیر سیاسی جادویی. اما، فرا رسیدن تورّم مارپیچی صعودی آبی بود بر آتش این استدلال.
اگر پیشگویی سه نهاد بزرگ سرمایهداری ناروشنی و بیثباتی اقتصادی است به این دلیل است که داریم عصر مشخصی از بازسازی سرمایهداری را پشت سر میگذاریم. مهمترین و بدیعترین ويژگیهای این دورانِ مرتبط با واژهٔ رایج «جهانیسازی» که داریم پشت سر میگذاریم، اینهاست:
- تحرّک و جابهجایی شتابناک سرمایه و باز شدن مناطق جدید برای نفوذ سرمایه،
- انقلاب در ابزارهای مالی،
- در دسترس قرار گرفتن ذخیرهٔ بزرگ جدیدی از نیروی کار ارزان و ماهر،
- فناوریها و شیوههای حملونقل مدرن و کارآمد،
- حذف موانع تجاری و سادهسازی مقررات [به نفع سرمایه]،
- باز شدن درهای عرصههای جدیدی به روی توسعهٔ خصوصی که قبلاً دولتی/عمومی بودند، و
- تصویب توافقنامههای تجاری برای اجرای این دگرگونیها.
آن دوره جان تازهای به سرمایهداری داد، که با سود فزاینده، انباشت بیش از حدّ سرمایه، و سرمایهگذاریهای سوداگرانهٔ (قماری) بسیار گسترده همراه بود. مقدار کمی از آن ثروت با مردم عادی تقسیم شد که در نتیجه، به نابرابری بیسابقهٔ درآمدها و ثروت منجر شد.
فروپاشی اقتصادی بزرگ ۲۰۰۷-۲۰۰۹ سرزندگی عصر جهانیسازی- انترناسیونالیسم سرمایهداری- را که بیش از دو دهه ادامه داشت از بین برد. سرمایههای انباشتهشدهٔ هنگفتی بهسوی سوداگریهای خطرناکتر و ریسکیتر هدایت شد؛ فرایندی که در نهایت بهعلت بلندپروازی و تکبّر خودش سقوط کرد.
عقلکُلهای بزرگ مالی در مراکز مالی نیویورک، لندن، پاریس، زوریخ، و غیره بهجای پذیرفتن ناگزیری «ویرانگری خلاقانه» که همیشه بهطور طبیعی به سقوط منجر میشود- روند طبیعی خلاص شدن از شرّ «داراییهای» سمّی باقی مانده پس از سقوط- برای جداسازی، حفاظت از، و نگهداری زبالههای فاجعه و به حرکت درآوردن و «متورّم کردن» اقتصاد فروکشکرده از راه «بازسازی خلاقانه» کوشیدند.
اصطلاح «ویرانگری خلاقانه»، که جوزف شومپیتر اقتصاددان [از مارکس وام گرفت و] بر سر زبانها انداخت،[i] به ویرانههای باقیمانده پس از سقوط اقتصادی نیز اشاره دارد: «ارزشهای» موهوم و فروکشکرده بهجا مانده از ورشکستگی بانکها و شرکتها، کالاها و خدمات گرانقیمت و فروشنرفته، مشاغل از دسترفته، سرمایهگذاریهای بد، اوراق بهادار سقوط کرده، و غیره. از نگاه شومپیتر و پیروانش، این ویرانی برای راهاندازی مجدد اقتصاد، برای شروعی جدید و تازه، و دور ریختن زبالههای سقوط ضروری بود.
از لحاظ تاریخی، پیامدهای دردناک بحران پیش و بیش از همه بر زندگی تنگدستان و کارگران اثر میگذارد، اما ثروتمندان و قدرتمندان و شرکتها نیز تا حدّی عقب میافتند. هرچه ضربهٔ رکود شدیدتر باشد، قشر ممتاز کمتر میتواند تمام پیامدهای آن را به دوش کسانی بیندازد که قدرت کمتری دارند و آسیبپذیرترند. و هرچه رکود بدتر باشد، مقاومت سیاسی برای نشان دادن اینکه اوضاع عادی است بیشتر است.
اما پس از ۲۰۰۷-۲۰۰۹، نهادهای کارگری بسیار ضعیف بودند، نظامهای حزبی جریان غالب حمایت کمی از قربانیان سقوط اقتصادی کردند، و سیاستگذاران مصمّم و مطمئن بودند که میتوانند از دورهٔ «ویرانگری خلاقانه» پرهیز کنند یا دستکم ضربهٔ آن را بگیرند. فکر میکردند ابزارهای مالیای دارند که با استفاده از آنها میتوانند اقتصاد جهانی را، بدون ورود به دورهای از کاهش مخارج و عقبنشینیهای اقتصادی همراه با آن، تثبیت و احیا کنند. بانکهای مرکزی برای خرید «داراییهای» بیارزش و نگه داشتن آنها در جعبههای قفلشده- تا زمانی که دوباره قیمت پیدا کنند و بشود آنها را در بازار فروخت- تریلیونها دلار هزینه کردند. در عین حال، به مدت یک دهه دست به انتشار بیسابقهٔ پول رایگان (یعنی با نرخ بهره بسیار کم) زدند تا شرکتهای بیمار، غیرسودآور، و در حال سقوط بتوانند جان تازهای بگیرند و یک بار دیگر وارد رقابت شوند. نظم و انضباط بازار- برندگان و بازندگان- [که آن همه تبلیغش را میکردند] راه را برای مداخلهٔ دولت، بهمنظور نگه داشتن همهٔ رقیبان در صحنه، باز کرد.
اما فقط توانستند امری ناگزیر را به تعویق بیندازند. امروزه، تلاش برای نادیده گرفتن ویرانگری خلاقانه شکست خورده است و نهادهای جهانی [سرمایهداری]، با پیشبینیهای وحشتناکی که میکنند، به این شکست را اذعان دارند.
اینکه پس از فروپاشی جهانیسازی چه رخ خواهد داد موضوع است که باید صبر کرد و دید.
با این حال، میتوان دید که داریم وارد دورهای از ناروشنی و سرگشتگی و درگیری میشویم. ظهور عوامفریبی (پوپولیسم) راست به افزایش ملیگرایی و حمایتگرایی و نارضایی زیاد از پاسخهای متعارف [سیاستمداران] منجر شده است. دولتهای اروپایی (از جمله در مجارستان، لهستان، ایتالیا، منطقهٔ بالتیک [لیتوانی، لتونی، استونی]) و آسیایی (از جمله در هند، ترکیه، تایوان، ژاپن) چرخشی قطعی به راست کردهاند و به سمت نظامیسازی، فرقهگرایی، ضدّلیبرالیسم، و ملیگرایی [افراطی] رفتهاند. آمریکا و متحدانش دیگر قهرمان بازارهای آزاد نیستند و به اعمال تعرفهها و تحریمها، و دیگر اقدامهای تهاجمی همهچیز-مال-من دست میزنند.
اتحادها و قوانین بازیای که در دههٔ ۱۹۹۰ و دههٔ اول قرن بیستویکم برقرار شده بود اکنون در حال فروپاشی است. اکنون در برابر رهبری جهانی [قدرتهای بزرگ سنّتی] مقاومت میشود، که خطر جنگ را نیز به دنبال دارد. توهمهای بُرد-بُرد دوران جهانیسازی دارد به حرص سیریناپذیر «هرچه را میتوانی بگیر و مال خود کن» دگرگون میشود.
دورهای را به یاد نداریم که در آن آمریکا و متحدانش توانسته باشند داراییهای مالی کشوری مانند ونزوئلا یا روسیه را، بدون ترس از عاقبت و مجازات، به این راحتی بدزدند. همهٔ نشانهها نه حاکی از «نظم جهانی»، بلکه حاکی از شکلگیری «بینظمی جهانی» است، به طوری که اتحادهایی سیّال میان متحدان قدیمی و دشمنان قدیمی شکل میگیرد و از هم میپاشد. ترکیه میتواند به هواپیماهای روسی بر فراز سوریه حمله کند و پهپاد برای استفاده علیه اوکراین به روسیه بفروشد. عربستان سعودی میتواند در کشتن روسها در سوریه به بنیادگرایان کمک کند و سپس وارد معاملهٔ نفت جهانی با روسیه بشود. در حالی که تنش بین چین و هند افزایش مییابد، روسیه میتواند به هر دو سلاح بفروشد. آمریکا میتواند خطوط لولهای را که انرژی ارزان روسیه را به آلمان میرساند، بدون ترس از مجازات نابود کند، در حالی که امارات متحده عربی نفت تحریمشدهٔ روسیه را [میخرد و] به آلمان میفروشد. و نمونههای دیگری مشابه با اینها. بیش از پیش، تنها اصل در روابط بینالملل نبود هر اصلی است.
قابل درک است که ذهنهای تحصیلکرده و معمولاً مثبتنگری که با جان و دل برای بانک جهانی و صندوق بینالمللی پول و سازمان تجارت جهانی کار میکنند، پیشبینی کنند که سرمایهداری جهانی راه سختی پیش رو دارد. بقیهٔ ما نیز باید هشیار باشیم و هشیارانه عمل کنیم.
اندیشه نو: استفاده از تمام یا بخشهایی از این مطلب با ذکر منبع بدون مانع است.
[i] در «مانیفست حزب کمونیست» (فصل اول) آمده است: جامعهٔ بورژوایی امروزین […] که گویی به نیروی جادو چنین وسایل پُرتوانی برای تولید و مبادله پدید آورده است، اکنون به جادوگری میماند که دیگر از عهدهٔ مهار کردن نیروهایی که با وِرد و افسون از زیر زمین احضار کرده است برنمیآید. […] کافی است به بحرانهای بازرگانی اشاره کنیم که با تکرار اَدواری خود […] نهتنها بخش بزرگی از محصولات تولیدشده، بلکه حتی بخش بزرگی از نیروهای مولد ساخته و پرداخته نیز نابود میگردد. (ترجمهٔ محمد پورهرمزان، انتشارات حزب تودهٔ ایران، چاپ دوم، ۱۳۷۵، ص۳۰)-مترجم