وقتی میخواهم از اسماعیل بگویم و بنویسم غمی جانکاه، توأم با خشمی خارج از تحملم، تمام وجودم را در بر میگیرد.
اسماعیل را اولین بار در سال ۹۳ وقتی پس از ۴۶ روز بازداشت در بند ۲۰۹ زندان اوین آزاد شده بودم در منزلم دیدم. از میان معلمان ایران، اولین معلمی بود که به دیدار یک کارگر زندانی آمده بود. تمام دغدغه و همه حرفهایش این بود که ما نیز همچون معلمان و کارگران سایر کشورها میتوانیم و باید دوشادوش همدیگر برای دستیابی به مطالباتمان مبارزه کنیم.
وقتی در آن سالها اسماعیل برای همسوئی و همراهی کارگران و معلمان در تلاش بود در میان معلمان کمتر کسی بود که خود را در مبارزه برای آزادی و برابری هم سرنوشت کارگران بداند.
اسماعیل آگاهانه و با درکی عمیق از قدرت اتحاد معلمان و کارگران خود را وارد مبارزهای سخت و طاقت فرسا کرده بود.
این آغاز آشنایی و دوستی عمیق من با معلمی بزرگ بود که بعدها در سال ۹۵ در بند ۸ زندان اوین به اتفاق همدیگر در اعتراض به امنیتی کردن فعالیتها و مبارزات صنفی دست به اعتصاب غذای موفقی زدیم. اسماعیل را پس از ۲۰ روز اعتصاب غذای مشترکمان آزاد کردند و من با تاکید بر اینکه اسماعیل تازه آزاد شده است و نباید خطر کند و در معرض دستگیری قرار گیرد، او را از همراهی بر حذر کردم و تصمیم گرفتم به تنهایی به اعتصاب غذا ادامه دهم. اما سخت در اشتباه بودم که فکر میکردم با آزادی اسماعیل و پایان اعتصاب غذایش و به رغم توصیه هایم به او، من به تنهایی این مبارزه را ادامه خواهم داد.
اسماعیل از لحظهی آزادی و به رغم اینکه احتمال بازداشتش وجود داشت لحظهای آرام نگرفت و پیشاپیش خانواده و اعضای اتحادیه ما و همراهی دیگر معلمان، مبارزه سخت و بی امانی را برای آزادی من و پایان اعتصاب غذایی که جانم را به خطر انداخته بود آغاز کرد.
فداکاری اسماعیل برای نجات همبندش از گرسنگی و مرگ، چنان جسورانه، با قاطعیت و مدبرانه بود که هنوز و با گذشت شش سال، هر بار که خانواده و رفقایم صحبت آنروزها را به میان میکشند نود درصد صحبتهایشان حول اسماعیل و شرافت و تعهد بی نظیر این انسان بزرگ میچرخد.
فداکاری اسماعیل چنان بزرگ و صادقانه بود که اعتصاب غذا و احتمال مرگ من در مقابل منش او در میان خانواده و دوستانم کوچک جلوه میکند و این مایه افتخار و مباهات من است.
آزادی اسماعیل و همه زندانیان سیاسی یک پیشروی بزرگ برای به ثمر نشستن آزادیخواهی و برابری طلبی ما کارگران و عموم مردم ستمدیده ایران است.
با شرکت گسترده در طوفان توئیتری در حمایت از آزادی اسماعیل عبدی، سنگر سرکوب علیه معلمان را بیش از پیش در هم شکنیم.