🔸 روز سه شنبه ۱۶ اسفند ۱۴۰۱ معلمان مطالبه گر در سراسر کشور بنا بر فراخوان #شورایهماهنگیتشکلهایصنفیفرهنگیانایران در اعتراض به مسمومیت های سریالی دانش آموزان دختر دست به تجمع اعتراضی زدند.با وجود اینکه مقامات بالای حکومتی هم آن را «جنایت بزرگ» نامیده اند، اما در این روز برخی از معلمان کشور دستگیر شدند و به برخی دیگر نیز یورش و حمله آورند. در تجمع فرهنگیان #گیلان نیز متاسفانه در جلوی چشم نیروی انتظامی، عمله های خشونت طلب و آمران گوش به فرمانِ به ظاهر آتش به اختیار، به سوی معلمان حاضر یورش بردند و با گاز فلفل و شوکر و لگد به استقبال معلمان رفتند،هم زمان با ۸ مارس و روز جهانی زن بر گونه آنها سیلی نواختند و به محل جایگاه مراسم هجوم آوردند و دستگاه صوتی را ربودند و به عده ای از معلمان حمله بردند.تصاویر منتشر شده خود گواهی از آستانه شناعت و خزانه پر انبان رذالت و ارابه ی جنبانِ ضَلالت سِفلگانی است که در جهت هدم عدالت و حقوق انسان و آزادی سرشتیش،جامه شرارت را به لشکر خشونت بیشتر آمیخته اند و تیغ بی حیایی را بیش از پیش آخته اند و آبروی شریعت را از بیخ برده اند و طریقت معلم ستیزی را پی افکنده اند.تقدیس گرایان جاهل و تلبیسیان حقیقت کُش، بر این باور گشته اند که خیزشی به نام #زنزندگی_آزادی یک متهم ردیف اول دارد و آن متهم موجودی نام زن است.از همین رو دانش آموزان دختر که طی ماه های اعتراض، پیش قراولان آزادی و زندگی بودند،در اکثر شهرهای ایران به تیر و تیغ نابه کارانِ مسموم ساز، گرفتار آمدند.آنان گویی قصد انتقام و ناامید کردن هزاران امید مردمان بلازده را در دستور کار داشتند و گمان باطل می بردند که تغییر خواهان، رنگ ماتم می گیرند و نومیدانه می گویند:
یک دم نگاه کن که چه بر باد می دهی
چندین هزار امید بنی آدم است این
گفتی که شعر سایه دگر رنگ غم گرفت
آری سیاه جامه ی صد ماتم است این
🔸خوشا که اندوه بر امید غلبه نیافت و مجروح از خورشید روی بر نتافت و یاس و ترس از خستگان نبارید و قوت غالب از شعله آگاهی و روزن تاریک و معبر باریک راهی به آفتاب یافت.بیرق شجاعت جنبید و کاخ ستم لرزید.خروشِ سروشِ حقیقت برای آزادی و عدالت، گرچه جان های پاکی را به خاک سپرد اما خانه سودا و بام رویا را بر زمین واقعیت پیوند زد.نوجوانان و جوانان به ویژه زنان و دختران دانش آموز و دانشجو،شیر ژیان را هم به سخره می گیرند:
عقل گریزان ز همه کز خروش
نیک گریزد دل شیر ژیان
هست عیان تا چه سواری کند
طفل به یک چوب و دو تا ریسمان
🔸سفلگان و سفیهان مفلس،این بار بی شرمی را عیان تر کردند و وهم باطل بردند که شمشیر انتقام با مسمومیت های سریالی به انسجام می رسد و خروش حق طلبی را به اتمام می کِشد و خشم مقدس را آرام می کند و خورشید افراشتگان را به آقشام می کشد و قامت بلند خیزش آزادگان را خمیده می کند.آنگاه که معلمان بنا بر رسالت معلمی و شرافت انسانی و وظیفه صنفی و رسالت تاریخی،خط قرمز خود را سلامت و حیات دانش آموزان نهادند،درفش تهدید را در هیئت های تخلفات اداری گستردند و معلمان حق طلب و مدافع حقوق دانش آموز و تحصیل رایگان و برابر با امکانات آموزشی مطلوب را در جایگاه مجرم نشاندند تا در نهایت آنها را به توبیخ و تبعید و اخراج و بازنشستگی اجباری بکشند بل مایه عبرت و ترس دیگر معلمان گردند.اما پاسخ معلمان مطالبه گر و کنشگران صنفی، سعدی وار به این فسون های بی حاصل چنین است:
گر او سرپنجه بگشاید که عاشق میکشم شاید
هزارش صید پیش آید به خون خویش مستعجل
به خونم گر بیالاید دو دست نازنین شاید
نه قتلم خوش همیآید که دست و پنجه قاتل
اگر عاقل بود داند که مجنون صبر نتواند
شتر جایی بخواباند که لیلی را بود منزل