از همه سرگیجهآورتر آن نیروهای سیاسی هستند که مرکز گفتمانشان «تمامیت ارضی» است اما دست به دامان نیروی خارجی ند. آیا عزت ایران اینها فقط درمقابل بخش وسیعی از مردم این سرزمین از کورد و بلوچ و تورک و تورکمن و عرب و … است؟
یک گزاره چنان به صدها طریق مختلف تکرار شده، که در ذهن بسیاری امر مسلم و بدیهاز همه سرگیجهآورتر آن نیروهای سیاسی هستند که مرکز گفتمانشان «تمامیت ارضی» است اما دست به دامان نیروی خارجی ند. آیا عزت ایران اینها فقط درمقابل بخش وسیعی از مردم این سرزمین از کورد و بلوچ و تورک و تورکمن و عرب و … است؟ی تلقی میشود: بدون مداخلهی خارجی و ابرقدرتها مردم توان سرنگونی ندارند. آیا این گزاره همینقدر که مینماید بدیهیست؟
بارها به این گزاره از وجوه مختلف فکر کردهام و با شما بهاشتراک میگذارم تا همدیگر را نقد، تصحیح یا تکمیل کنیم. برای خودم تاریخ مداخلات خارجی در وطنمان را مرور کردهام، بویژه در بزنگاههایی که جنبشهای مردمی در حال پیشروی بودهاند:
وقتی در مشروطه مردم در تقلای یک انقلاب اجتماعی بودند، مدرسه میساختند، نشریه چاپ میکردند، گروههای مختلف متشکل میشدند، انجمنهای ایالتی ولایتی قدرت استبدادی را محدود میکردند، مردم مشروطه را تحمیل کرده بودند و …
انگلستان و روسیه ایران را به دو منطقه نفوذ تقسیم کردند.
مجلس مشروطه با این نفوذ مخالفت کرد. انگلستان و روسیه درمقابل مشروطه ایستادند و با نفوذ و سپس اشغال هر زمان مقاومت نچربید از تشکیل مجلس هم جلوگیری کردند.
قحطی بزرگ در جنگ جهانی اول توسط ابرقدرتها به مردم ایران تحمیل شد.
وقتی نیروهای خودگردان مردمی در تقلا برای قدرتگیری و پیشروی در ایران بودند تا انقلابشان را نجات دهند، انگلستان با اقدام به کودتا یک دیکتاتوری نظامی بر ایران حاکم کرد تا هزینهی حضور نظامی ندهد و خیالش از ایران بهعنوان یک حایل راحت باشد.
در جنبش مردمی ملیشدن نفت که میرفت تا ایران را از مدار وابستگی قدری خارج کند، امریکا کودتای نظامی کرد و وضعیت را به یک وضعیت استبدادی چرخاند.
راستی کسانی که مدعی هستند مردم در ۵۷ باید به اصلاحات تن میدادند چرا درمورد مواجهه با تقلای جمعی مردم تا ۳۲ برای اصلاحات سکوت میکنند.
در وضعیت انقلابی ۵۷، وقتی هنوز چندماه از دیدار نماینده امریکا با پهلوی و جزیره ثبات خواندن ایران نمیگذشت و ایران در انقلاب شعله میکشید، ابرقدرتها در کنفرانس گوادلوپ به تحویل کنترلشده قدرت و جایگزینی خمینی رای دادند.
به ارتش دستور دادند کودتا نکند و…
حتی در دورهی جنگ در ماجرای مکفارلین امریکا و اسراییل به جمهوری اسلامی اسلحه دادند که طبق اسناد توافقات گستردهتر از تبادل اسلحه و گروگان بود.
تاریخ مداخلات ابرقدرتها در ایران چیزی جز تحکیم و تقویت استبداد برای تضمین وابستگی نشان نمیدهد.
اما باز با خودم فکر کردم شاید شرایط تغییر کرده، شاید ابرقدرتها خاورمیانه دوست شدهاند و میخواهند پس از این همه چاپیدن جبران مافات کنند و برای صلح و دموکراسی برای ما هزینه کنند.
به سوریه نگاه کردم، در مستند for sama وقتی حلب زیر بمباران روسیه و ایران است و کودکان کشته میشوند، مبارزان میخندند و میگویند ما سریال جنگی خوبی برای جهان هستیم. جهان چه واکنشی به کشتار وسیع مردم سوریه نشان داد؟
حضور امریکا در سوریه در کمک به انقلاب است یا حفاظت از منافع نفتی؟
در افغانستان، امریکا با طالبان بست! اسلام سیاسی تروریستی که به بهانهاش به افغانستان لشکر کشیده بود و حاصلش سالها غارت و خشونت و هرج و مرج بود.
از نگاه به وضعیت سرگیجه میگیرم.
مردم ایران چرا صغیر فرض میشوند؟ مگر در آغاز انقلاب ژینا، نماینده امریکا پای صحبتهای قاتل دهه شصت ننشست؟
مگر چیزی جز جسارت و پیشروی مردم ایران جلوی گلوله طی ۵ سال جنبش انقلابی، جهان را به واکنش وانداشته؟
مردمی که با دست خالی پایههای ستم را هربار محکمتر از قبل میلرزانند و تا پای جان پای ویرانی کاخ ستم ایستادهاند ناتوان فرض میشوند و قدرتهایی که همواره در حال زد و بند به نفع منافع خویشند، منادی دموکراسی، چرا؟
حالا انتخاب بین بد و بدتر را به چین/روسیه یا اروپا امریکا بکشانیم؟
از همه سرگیجهآورتر آن نیروهای سیاسی هستند که مرکز گفتمانشان «تمامیت ارضی» است اما دست به دامان نیروی خارجی ند. آیا عزت ایران اینها فقط درمقابل بخش وسیعی از مردم این سرزمین از کورد و بلوچ و تورک و تورکمن و عرب و … است؟
لطفا من را هم آگاه کنید، چگونه با این اطمینان تضمین میکنید مداخلهی خارجی ما را نجات میدهد و دموکراسی بر سر ما میباراند؟
چگونه اینچنین از قدرت جمعی مردم برای سرنگونی ناامیدید؟ مگر ۵ سال کنش انقلابی مردم با دست خالی، به این حد ریزش و گسیختگی در نیروی سرکوب نینجامیده؟
چگونه اینچنین از قدرت جمعی مردم برای سرنگونی ناامیدید؟ مگر ۵ سال کنش انقلابی مردم با دست خالی، به این حد ریزش و گسیختگی در نیروی سرکوب نینجامیده؟
مناسبات بینالمللی قطعا اهمیت بسیار دارد، اما آیا راهی جز تقلا برای موازنه و تلاش برای خروج از مدار وابستگی، برای مراوده کمتنش با جهان وجود دارد؟ غلتیدن از یک وابستگی به وابستگی دیگر (توپ برای بازی ابرقدرتهای غرب و شرق شدن) چگونه حلال بحران ماست؟
ما عاشق وطنمان هستیم، در این خاک خونین، دست در دست، در ادامه بیش از صدسال خون برای دموکراسی و عدالت میجنگیم و نمیخواهیم چکمههای بیگانه به خاکمان توهین کنند.
ما راهی جز قدرت همبسته و متحد ستمدیدگان نمیشناسیم، کسانی که مدعی راه نتیجهبخشتری هستند برایمان توضیح دهند.