برگردان: مینا آگاه – اختصاصی اندیشه نو
شرکت های بزرگ فناوری همچون فیس بوک و گوگل از جمله تاثیرگذارترین سازمان ها در این دوران اند. این شرکت ها، شرکت های معمولی نیستند که عملکرد یا تولیدی انبوه دارند؛ بلکه در واقع آن ها به روش های جدید و بطور عمیق بر جامعه تاثیر می گذارند. این غول های فناوری بر بخش هایی از قدرت و مسئولیت نهادهایی مانند رسانه های خبری و دولتی چنگ انداخته اند، و کنترل متمرکز براساس جمع آوری داده های انبوه و بررسی الگوریتمی را جانشین سیستم و نُرم های سابق کرده اند. شرکت های رسانه ای اجتماعی به ویژه سپهر عمومی را خصوصی کرده اند. اگر این روند ادامه یابد، کارکرد خودگردانی دموکراتیک مورد تهدید قرار می گیرد.
زمانی که تاریخ دانان دوران آینده به عقب برگردند و نگاهی به اوایل قرن بیست و یکم بیندازند، احتمالا گسترش و تاثیر شرکت های فناوری اینترنتی را یکی از برجسته ترین و شاید گیج کننده ترین جنبه های جامعه ی ما بدانند. تا آنجایی که به متن قانون مربوط می شود، فیس بوک و گوگل شرکت هایی هستند که بطور قانونی ثبت شده اند تا تولیدات و خدمات خود را به مصرف کنندگان در بازار آزاد ارائه دهند. با فیس بوک و گوگل علیرغم غول بودن این شرکت ها، بطور اساسی رفتاری متفاوت از سایر شرکت های دیگر و یا حتی متفاوت از شرکت های خانوادگی نمی شود. قابل توجه ترین و محوری ترین چیزی که تاریخ دانان آینده در خواهند یافت، عظمت آن ها است.
در سال ۲۰۲۰ فیس بوک مدعی شد که ماهانه در سراسر دنیا ۲.۸ میلیارد نفر کاربر فعال دارد. براساس جمعیت تخمینی امروز، این یعنی یک سوم جمعیت جهان هر ماهه به فیس بوک مراجعه می کنند. مراجعه کننده گان به فیس بوک تقریبا ده برابر جمعیت آمریکا و دو برابر جمعیت چین اند. کلیسای کاتولیک روم، بزرگترین سازمان مذهبی جهان است، اما مراجعه کنندگان به فیس بوک دوبرابر تعداد دنباله روهای کلیسای کاتولیک هستند. بطور حتم بیشتر کاتولیک های جهان به فیس بوک بیشتر مراجعه می کنند تا کلیسا. فیس بوک بیشترین مراجعه کننده را دارد، اما تعداد مراجعه کنندگان شرکت های فناوری مهم دیگر از جمعیت بیشتر کشورهای موجود بیشتر است. بیش از یک میلیارد نفر از جی میل استفاده می کنند که تقریبا برابر است با کل جمعیت در سال ۱۸۰۰. بیش از یک میلیارد نفر هر ماهه از یوتیوب استفاده می کنند، و بیش از یک میلیارد ساعت در روز ویدئو تماشا می کنند. توییتر، که نسبتا کوچک است، هنوز ماهانه مراجعه کننده ای بیشتری از جمعیت آمریکا دارد.
شرکت های رسانه های اجتماعی بزرگ، که بیشتر آن ها در شروع قرن جدید حتی وجودنداشتند، اکنون در افکار و رفتارهای میلیاردها نفر میانجی گری و تاثیرگذاری می کنند . تاثیرگذاری به این حد بی سابقه است و بیشتر این شرکت ها این نیرو را بدون حتی فروش چیزی به کاربران خود اعمال می کنند. کاربران آن ها- یا بطور دقیق تر داده ها و رفتارهای کاربران آن ها- تولیدات شرکت را می آفریند و تبلیغ کننده ی مشتری آن ها است. کار شرکت های رسانه های اجتماعی فقط یک نوع کسب و کار دیگر نیست؛ در واقع آن ها میزان زیادی از کارکردهای دولت را در اختیار گرفته اند، البته بیشتر برای کسب سود تا در خدمت مردم بودن. موفقیت امروزه ی شرکت های رسانه ی اجتماعی بستگی به توانایی آن ها بر تاثیرگذاری بر انبوهی از مردم از طریق کنترل متمرکز براساس جمع آوری داده های انبوه و بررسی الگوریتمی، و مباشرت فراوان شبکه ای کاربران خود دارد. این شرکت ها ملزم نیستند که تمام کارکردهای دولت را تکرار کنند- شرکت ها تمایل اندکی به انجام خدمات بهداشتی یا حفظ ارتش دارند – اما تمایل دارند که هماهنگی رفتار، معنی سازی، و آموزش سیاسی در جمعیت انبوه را بدست گیرند. این توانایی تغییر رفتار به قیمت تاثیرگذاری اجتماعی بر سیستم موجود، مانند رسانه های سنتی، مباحث علمی و یا حتی خود دولت بدست می آید. هرچه کاربران بیشتر و بیشتر اطلاعات محیط خود را توسط رسانه های اجتماعی کسب کنند، نهادهای قدیمی بیشتر رنگ می بازند.
این پدیده در کشور چین تشخیص داده شد، و حزب راه این شرکت های فناوری را بست. در غرب اما، دولت ابعاد کامل مشکل را نفهمیده است، چه برسد به این که جواب مناسب دهد. شرکت های رسانه های اجتماعی سپهر عمومی را خصوصی کرده اند و قطبی سازی را با هزینه کردن حس مشترک، برای هم کنشی و کنترل هرچه بیشتر، پیش می برند. از آنجایی که دموکراسی تکیه بر حس مشترک بین مردم دارد، این مسئله خود دموکراسی را از درون خالی می کند. در حال حاضر قطبی سازی موجب فیلتر شدن از پایین به بالا، یعنی از رای دهندگان تا به منتخبین، شده و باعث بن بست و درگیری شده است. جواب دولت های غربی واکنشی و ناهماهنگ بوده، و تلاش می کنند و با کنترل ” اطلاعات غلط” در پلتفرم های رسانه های اجتماعی کار را پیش ببرند که شکست خورده است. این همزمان است با استفاده از پلتفرم ها علیه رقبای خود. بیشتر دولت ها در سراسر جهان در هدف گذاری یا حتی درک علت های اصلی مشکل شکست خورده اند.
شهروندان، نه مشتریان
رابطه بین استفاده کننده ی یک رسانه ی اجتماعی با رابطه ی متداول بین یک مشتری و یک کسب و کار کاملا فرق می کند. بطور سنتی، یک شرکت یا مغازه یک کالا یا خدمات را در مقابل پول ارائه می دهد. مصرف کننده باور دارد که این خرید می ارزد. بنابراین موافقت می کند که در مقابل این خرید پول بدهد، و معامله ای صورت می گیرد. صاحب کسب و کار درآمدی بدست می آورد که برای امورات خود به آن نیاز دارد. صاحبان کسب و کار تشویق می شوند که کالا و خدماتی را ارائه دهند که مشتریان را راضی کند و آن ها را برای خود حفظ کنند. و به این طریق هر دو طرف برنده هستند.
بیشتر شرکت های رسانه های اجتماعی پولی از کاربران خود نمی گیرند. فیسبوک، گوگل، توییتر به هیچوجه پولی از کسی برای دیدن یا آپلود کردن چیزی نمی گیرند و به نظر می آید در آینده هم به این روش ادامه دهند. بجای آن، این شرکت ها از کسانی که می خواهند تبلیغ کنند و به دنبال جذب کاربران آن ها هستند، پول می گیرند. این تبلیغات می ارزند نه برای این که این رسانه های اجتماعی توجه تعداد زیادی از مردم را به خود جلب می کنند ( برای مثال مانند یک بیلبورد در میدان بزرگ شهر)، بلکه می توانند تبلیغات خاصی را برای زیرگروه های خاصی از کاربران که به محتوای آن تبلیغ علاقه مند هستند، ارائه دهند. به واسطه ی این که پلتفرم های رسانه های اجتماعی قادر به جمع آوری و درک مقدار هنگفتی اطلاعات درباره ی هر استفاده کننده ی خود: درباره ی سن، جنس، محل، حرفه، سطح تحصیلات، علایق، مشاهده ی تاریخی، الگوهای رفتاری و نظایر آن هستند، این عمل امکان پذیر است.
ارزش هر کدام از این پلتفرم های رسانه های اجتماعی، بستگی به توانایی آن ها در پیش بینی و تغییر رفتار کاربران دارد. و این به نوبه ی خود به میزان اطلاعاتی بستگی دارد که می تواند از تک تک کاربران جمع می شود. درک شرکت از این داده ها به کمک الگوریتم های متمرکز مورد دیگری است که اهمیت دارد. این منجر به موقعیت عجیبی می شود که کاربران سخت کار می کنند تا به پلتفرم ها جریان ارزشمند پیوسته ای از اطلاعات خود را که به آن نیاز دارند، ارائه دهند. در نتیجه کاربران پلتفرم ها کمتر به یک مشتری مشابه هستند و بیشتر یک شهروند جوامع مجازی هستند که در آن با پشتکار، سوابق خود را مطابق با هنجارهای مجازی حفظ می کنند. با توجه به شرکت های رسانه های اجتماعی رایگان مانند فیس بوک، جایی که کاربران مستقیما اطلاعات خود را در شبکه ای از کاربران پلتفرم (و همینطور خود شرکت) به اشتراک می گذارند، این الگو بیشتر شفاف می شود. توانایی داشتن چنین شبکه ای از کاربران روبه رشد منبع اصلی ارزش هم برای افراد کاربر و هم برای تبلیغ گران است. چنین الگویی برای شرکت های رسانه ای که مبلغی برای حق استفاده از کاربران خود می گیرند نیز صادق است. چنین الگویی برای سایر پلتفرم ها که از کاربران خود پول دریافت می کنند و کمتر به گسترش شبکه بستگی دارند، مانند آمازون، اوبر، یا نتفلیکس نیز صادق است. در این حالت پول تنها چیز ارزشمندی نیست که کاربران به پلتفرم ها می دهند، داده های آن ها، به خصوص از طریق استفاده ی مدام، به هر شرکت دریچه ای می دهد که از درون آن به مشخصات شخصیتی و ویژگی های شخصی افراد پی ببرند.
شاید در بلند مدت داده ها از پول هم ارزشمندتر شوند. شرکت های فناوری در طول مدت نشان داده اند که حتی با تحمل ضرر، برای حفظ رشد و موقعیت خود در بازار، به فعالیت خود ادامه می دهند. برای شرکت های رسانه های اجتماعی، ارزش بالا توسط تعداد بالای کاربران کسب می شود، که باعث جذابیت بیشتر برای کاربران و مبلغان می شود. هم ایجاد شبکه و هم کنترل رفتار کاربران تکیه بر کوه عظیم اطلاعات کاربران دارد. پویایی برای همه شرکت های فن آوری مشابه نیست، اما آن ها بیشتر شبیه اند تا متفاوت. مهم تر از همه این که مدل تجاری شرکت های فناوری ماهیتا گرایش به انحصار( یا گاهی دو قطبی) دارند، و اطلاعات کاربران مزیت رقابتی مهمی است که رقبا نمی توانند آن را کپی کنند. توانایی در جمع آوری و استفاده از این اطلاعات چیزی است که به شرکت های فناوری اجازه می دهد پلتفرم های جالبی را به کاربران ارائه دهند و آن ها را برای آینده حفظ کنند. همانطور که جیمز تامسون، رئیس سابق خدمات تجاری آمازون اشاره کرده است: ” آمازون می تواند پیش بینی کند که شما در آینده به چه چیز نیاز دارید- و انبار کالاهای محصولاتی که شما در سه یا شش ماه بعد “بطور ناگهانی” حاضر به خرید آن هستید را افزایش دهد. شایعه شده است که سودآوری اوبر در آینده به تجارت سوار و پیاده کردن خود نیست ، بلکه وابسته برکوه انبوه اطلاعاتی است که طی آن دوران جمع آوری کرده است.
رقابت با حکومت
شرکت های شبکه ای در چند جنبه از مدل اساسی تجارت کلیدی خود مشابه هستند. آن ها بر جمع آوری انبوه اطلاعات به کاربران عظیم خود وابسته اند. ضروریست این اطلاعات با استفاده از الگوریتم ها به صورت متمرکز و خودکار تجزیه و تحلیل شوند. الگوریتم ها محتواها را مدیریت می کنند تا بر تفکر و رفتار کاربران تاثیر بگذارد، و آن ها را به سوی رفتارهایی ببرد که به شرکت و مبلغان سود برساند. چه پلتفرم از کاربران پول بگیرد یا نه، در بیشتر موارد، شرکت های فناوری به دنبال به حداکثر رساندن تعداد کاربران خود هستند تا اطلاعات جمع آوری شده ی خود را به حداکثر برسانند. مداخله ی انسان در بخش های مختلف شرکت های فناوری کاملا حذف نمی شود، اما به نفع سیستم خودکار به حداقل رسانده شده است. برای پلتفرم های رسانه های اجتماعی نتیجه عبارتست از هموژن کردن تجارب کاربران در تعداد انگشت شماری دسته ی متفاوت. و این یک “تمایز استاندارد شده2” است، فرایندی که طی آن یک محصول به انواع مختلف ارائه می شود، و تنوع آن، که زمانی غیرقابل پیش بینی بود، در دسته های قابل تشخیص سازماندهی می شود تا انتخاب بیشتری در اختیار مشتری قرارگیرد- و در این مورد البته که کاربران نه مشتری، که خود تولید یا محصول اند.
شرکت های رسانه های اجتماعی پلتفرم و خدمات خود را با مارک های گوناگون ارائه می دهند، اما آن ها اساسا از تاثیرات بالقوه شبکه های فعال اینترنت، و محتوای تولید شده توسط کاربران استفاده می کنند. تمام تلاش آن ها این است که رفتار و افکار تعداد عظیمی از مردم را به روشی تغییر دهند که به شرکت و مبلغان سود برساند. شرکت های رسانه های اجتماعی در درجه ی اول در مقابل پول خدمات مفید به مردم ارائه نمی دهند. در واقع، توانایی آن ها در تغییر رفتار مردم خدمتی است که آن ها ارائه می دهند.
تغییر دادن رفتار مردم در مقیاس انبوه چیزی نیست که بدون اثرات ثانویه اتفاق بیفتد. در نتیجه روال ها، نُرم و انتظارات سابق یا از بین می روند و یا رها می شوند. این چیزی است که شرکت های فناوری بزرگ آن را ” اختلال3” می نامند. اما برعکس معنی ای که این لغت الغا می کند، شرکت ها رسانه های اجتماعی نُرم های نهادینه شده را با طیفی از روش های منحصربفرد و متنوع مختل نمی کنند، بلکه همه ی آن ها به یک روش مشابه ” مختل” می کنند: با جانشین کردن سیستم متمرکز وابسته به جمع آوری اطلاعات بطور انبوه و حاکمیت الگوریتمی به جای طیفی از سیستم های محلی، نُرم ها، و رفتارهای منحصر بفرد و متنوع سابق. این سیستم متمرکز کاربران را بر اساس اطلاعات جمعیتی و سابقه ی همکنشی طبقه بندی می کند و تجربیات آن ها را براساس نوع رفتار الگوریتمی کشف شده که رفتار کاربر به بهترین نحو با آن مطابقت دارد، سازماندهی می کند. این فرایند نه تنها شامل کشف الگوی های پدید آمده از رفتار کاربر می شود، بلکه شامل ” تمایز استاندارد شده” ای می شود چرا که شرکت رسانه ای اجتماعی کاربران را فعالانه به یکی از فرم ها براساس طبقه بندی اختصاص داده شده دسته بندی می کند.
بنابراین شرکت های رسانه های اجتماعی مستقیما با سایر نهادهای حاکم بر رفتار مردم رقابت می کنند، و به دنبال این هستند که بخشی از قدرت سیستم محلی را غصب کنند و آن را با قدرتی متمرکز و واحد که در مزرعه سرور قرار دارد، جایگزین کنند. این حرکت موتور اصلی بسیاری از برخوردها بین شرکت های فناوری و اجتماعات و حکومت های محلی- و حتی حکومت ملی است. پرسروصداترین و طولانی ترین برخوردهای بین پلتفرم های رسانه های اجتماعی و کانال های اطلاعاتی قدیمی است، که منجر به پخش “اخبار دروغین”، ” اطلاعات غلط،” ” حباب های فیلتر،” و همچنین یک سری برنامه ی جلسات استماع نامنظم در کنگره شده است.
سایر شرکت های فناوری هم رویارویی خود را دارند، هرچند که این مسائل توجه ی عمومی را چندان برنیانگیخته است، و این مشابه با برخوردهای معمولی حقوقی و اجتماعی است که بین صنایع جدید و شرکت های غول آسا طی ۱۵۰ سال گذشته، از استاندارد اویل تا وال مارت، تا مایکروسافت در جریان بوده است. پرسروصداترین این درگیری ها عجالتا اوبر است، که درگیر یک جنگ ده ساله با اتحادیه ها، و قانون گذاران در سطح دولت های محلی و ملی، و حتی راننده های خود بر سر قانونی بودن، و پایدار بودن، و عواقب اجتماعی پلتفرم خود هستند. اوبر تا آنجا پیش رفت که از اطلاعات خود برای هدف گرفتن مجریان قانون و مقامات دولتی استفاده کند تا مانع آن ها از استفاده از این پلتفرم شود. مثال مشابه آن شرکت های ایربی ان بی، گراب هاب، آمازون، و دیگران اند که تمام آن ها درگیر جنگ شدید سیاسی و قانونی بر سر رفتار با کارگران، شیوه های تجاری ضدرقابتی، رفتارهای قانونی یا غیر قانونی، طبقه بندی خدمات و سایر مسایل هستند.
خصوصی سازی سپهر عمومی
شرکت های فناوری گوناگون مانند اوبر یا آمازون بطور موثری نه تنها بخش هایی مانند حمل و نقل یا لجستیک را خصوصی کرده اند، بلکه چیز کمتر محسوس اما با عواقب بسیار بیشتری را خصوصی سازی و متمرکز کردند که سپهرعمومی نامیده می شود. میزان توجهی که مردم به فیس بوک، یوتیوب، توییتر، اینستاگرام، تیک تاک، و سایر پلتفرم های رسانه ای می کنند، بیسابقه است، اما این پلتفرم ها فقط برای سرگرمی نیستند، هرچند که خود ترجیح می دهند اینطور وانمود کنند. رسانه های اجتماعی اکنون محلی هستند که مردم اخبار را می خوانند، به دنبال اطلاعات هستند، مقام های منتخب را دنبال می کنند، اعتبار شخصیت های مجرب و عمومی را ارزیابی می کنند، نظرات عمیقا پنهان خود نسبت به جهان را با فامیل، دوستان نزدیک خود، و همچنین غریبه ها مطرح می کنند و به بحث می گذارند.
این فعالیت ها برای سلامتی دمکراسی بسیار حیاتی هستند، زیرا که خودگردانی دموکراتیک4 به توانائی شهروندانی تحصیل کرده و آگاه بستگی دارد تا بتوانند دروغ ها را از واقعیت تفکیک کنند، و تصمیم های ارزشمند درباره ارزش ها و جهانبینی خود بگیرند و طبق آن رای بدهند. این فرایند است که دولت را جوابگو می سازد و مسیر آینده ای را که یک جامعه ی دموکراتیک در پیش خواهد گرفت تعیین می کند. بنابراین کیفیت و موفقیت خودگردانی دموکراتیک در نهایت بستگی به کیفیت معرفتی از سپهر عمومی در دموکراسی دارد. زمانی که سپهر عمومی سالم باشد، اطلاعات دقیق درباره ی دنیا، شفافیت تاثیرات تصمیم هایی که نخبگان می گیرند، و محیط بحث و جدل بطور گسترده ای وجود خواهد داشت و این شرایط به عموم مردم اجازه می دهد که بطور واقعی خود را اداره کنند. زمانی که سپهر عمومی سالم نباشد، اطلاعات غلط، دسیسه، تبلیغ، و … حقایق و مستدل بودن را خفه می کند. زمانی که عموم مردم برای مثال درگیر جنگ اطلاعاتی قبیله ای و قطبی شده با خود هستند، عملا حکومت دموکراتیک غیرممکن می شود. به عبارت دیگر یک حکومت دموکراتیک موفق نیاز به یک سپهر معرفتی عمومی سالم دارد.
سلامت معرفتی در سپهر عمومی بطور خودکار حفظ نمی شود. نهادهایی که این وظیفه را برعهده داشته اند- دانشگاه ها، مدارس، سازمان های خبری، و مهمتر از همه خود مردم – نتوانسته اند از خصوصی سازی سپهر عمومی توسط شرکت های رسانه های اجتماعی جلوگیری کنند. سپهر عمومی به جای خدمت به کارکرد کلیدی خودگردانی موفق، خصوصی سازی شده تا شرکت های رسانه های اجتماعی بتوانند از طریق افزایش زمان سایت گردی، و درگیر شدن با فضای مجازی، به درآمد تبلیغاتی، سود و قدرت زیادی برسند. از دید حفظ دموکراسی سالم، این خودش به اندازه ی کافی بد است، اما موثرترین روش برای شرکت های رسانه ی اجتماعی برای به حداکثر رساندن منافع و خواسته های خود دامن زدن به اطلاعات غلط، دسیسه ها و قطب بندی حزبی است که مشخصه ی یک سپهر عمومی ناسالم است.
این اثرات منفی تقویت می شود، زیرا گروه های خاصی که منافع دارند، عوامل حزبی، دولت های خارجی، و سایر فعالان سیاسی دریافته اند که رسانه های اجتماعی ابزار بسیار مفیدی برای پخش تبلیغات هستند. همیشه بازاری برای روایت ها و استدلال هایی وجود داشته که از طرحهای ثروتمندان یا افراد با نفوذ حمایت کند، اما نفوذ گسترده و سرعت آنی، و الگوریتم های پیشنهادی رسانه های اجتماعی تاثیر این چیزها را هم به نفع مشتریان پلتفرم، و هم به ضرر ظرفیت درک عمومی، بسیار فراتر برده است. شرکت های رسانه های اجتماعی برای انبوهی از بازیگران متضاد صحنه ی نبردی را فراهم می کنند تا جنگ اطلاعاتی برای مردم راه بیندازند؛ این به نوبه ی خود باعث همکنشی بیشتر کاربران می شود. این حلقه ی بازخورد به بازیگران سیاسی و به شرکت های رسانه های اجتماعی منفعت می رساند، و در حالی که کاربران در این حلقه گیر افتاده اند، به هیچ کدام از آن ها انگیزه ی قوی برای تغییر رویکرد نشان نمی دهد.
رویکرد چین
دینامیک اساسی شرکت های فناوری که اقتدار حکومت را غصب می کنند در دنیای آزاد به خوبی شناخته نشده است، اما به نظر می آید که در چین درک شده است. از نوامبر ۲۰۲۰ دولت چین صنایع فناوری چینی را شدیدا سرکوب کرد. این سرکوب با به تعلیق درآوردن عرضه اولیه ی سهام5 برای شرکت مالی فناوری آنت گروپ6 شروع شد. به فاصله ی کوتاهی بعد از آن بازرسی قانون ضد تراست برای شرکت مادر انت گروپ، علی بابا، شروع شد. در آوریل ۲۰۲۱ آنت گروپ اعلام کرد بجای این که سهام خود را به عموم عرضه کند ترجیح می دهد شرکت تحت نظر بانک مرکزی به یک هلدینگ بدل شود . طی سال ۲۰۲۱ دولت چین خطوط راهنمایی جدیدی را برای شرکت های فناوری، به قصد محدود کردن رفتار انحصارگرانه اعلام کرد، و قانون حفظ اطلاعات را تصویب کرد. این اقدام در میان سایر چیزها مانع شد که شرکت های فناوری اطلاعات کاربران خود را که برای خدمات ضروری نیست بدون اطلاع آن ها جمع آوری کنند.
قابل توجه است که سرکوب دولت چین زیر مجموعه ی خاصی از شرکت های فناوری را برای تاثیر محدود آن بر روی جامعه گسترده مورد هدف قرار نداد، به گونه ای که برای مثال بسیاری از حوزه های قضایی به دنبال محدود کردن تاثیرات اوبر هستند. به جای آن، دولت چین مکانیزم اصلی را که موفقیت شرکت های فناوری را پی ریزی می کند به عنوان رقیبی متمرکز برای دولت هدف قرار داده است – این چیزی نیست جز جمع آوری انبوه داده های کاربران، به حداکثر رساندن همکنش کاربران، و رفتارهای تجاری انحصاری که از جایگاه آن ها به عنوان احتکار کننده بی سابقه داده ها دفاع می کند. بزرگترین اپلیکیشن رسانه ی اجتماعی چین، وی چت، همچنین اوبر چینی، دیدی، در ژوئیه ی ۲۰۲۱ در جواب به این قوانین نظارتی، ثبت نام کاربران جدید را بطور موقت معلق کردند. در همان ماه، شرکت مادر وی چت، تنسنت،7 اعلام کرد که کنترل های تشخیص چهره را برای اطمینان از رعایت قوانینی اجرا خواهد کرد که خردسالان را از بازی آنلاین بین ساعات ۱۰ شب تا ۸ صبح منع می کند.
ماجرای سرکوب اخیر صنعت فن آوری داخلی چین آموزنده است. اگر دولت مدت زیادی به تاثیر بی ثبات کننده ی اینترنت محتاطانه برخورد نمی کرد، چین در وحله ی اول نمی توانست فناوری داخلی داشته باشد که دولت چین آن را سرکوب کند. دولت چین در دهه ۱۹۹۰ قوانینی در ارتباط با استفاده از اینترنت اعلام کرد. ترکیب سیاست” دیوار آتش بزرگ” در مورد سانسور آنلاین شدید، ممنوعیت شرکت های فناوری خارجی ، و ضرورت پیروی از قوانین اینترنی چینی مانع جمع آوری اطلاعات کاربران چینی شده، و حتی اجازه حضور شرکت های خارجی در بازار چین را نداده است. شاهدان اولیه ی اینترنت پیش بینی کرده بودند و امیدوار بودند که اینترنت منجر به تحولات سیاسی در چین شود؛ اما بجای آن دولت چین از فناوری جدید در تقویت سیستم کنترلی خود بهره گرفت و در عوض ایجاد یک جامعه ی باز مشابه غرب، تحولات اجتماعی مبتنی بر اینترنت را تجربه کرد.
آینده ی حکومت دموکراتیک
پیشرفت در فناوری محاسبات و شبکه به شرکت های فناوری اجازه داد که سیستم موجود حکومت کردن را پشت سر بگذارند، و آن را برای سودآوری خود خصوصی و متمرکز کنند. این فقط یک استراتژی تهاجمی نیست که یک شرکت فناوری آن را انتخاب بکند یا نکند؛ یک تصادف احتمالی تاریخی هم نیست. این موضوع محور تعیین کننده ی کار در یک شرکت موفق است. موفقیت آن ها بستگی به جمع آوری انبوه اطلاعات و تنظیمات الگوریتمی رفتار کاربران برای به حداکثر رساندن همکنشی آن ها دارد.
فناوری همواره نیروی تمرکز دهنده است، و اینترنت هم از این قاعده مستثنی نیست. نمی شود با فناوری دیگری پدید آمدن انحصارهایی از همین نوع را متوقف کرد. از طرف دیگر، تاریخ اخیر به ما می گوید عاقلانه نیست از شرکت ها توقع داشته باشیم برای حل مشکلاتی که خود پدید آورده اند، خود را قانونمند کنند. منافع شرکت های فناوری از جهات زیادی با منافع جامعه ای که در آن قرار دارد در تضاد است. حکومت توسط تعداد اندکی از شرکت های خصوصی بر اساس الگوریتمی متمرکز در تضاد با حکومت خودگردان دموکراتیک است. تا کنون، شرکت های سودجو در این جنگ پیروز بوده اند، و فراتر از ظرفیت دموکراسی ما رفته اند و آن را فرسوده کرده اند. بدون دخالت مستقیمی که به ساز و کارهای اساسی این شرکت ها یورش می برد و اجازه نمی دهد شرکت های فناوری جایگاه نهادهای حکومتی را غصب کنند، به نقطه ای خواهیم رسید که حکومت دموکراسی معنی ای نخواهد داشت.
اندیشه نو: استفاده از تمام یا بخشهایی از این مطلب با ذکر منبع بدون مانع است.
1. Big Tech آمازون، اپل، گوگل فیسبوک و مایکروسافت هستند. همچنین به عنوان Big Five
2. standardized differentiation
5. عرضهٔ اولیهٔ سهام، (به انگلیسی: Initial Public Offerings) که به اختصار با IPO نشان داده میشود، عبارت است از نخستین فروش سهام یک شرکت خصوصی که طی آن به یک شرکت عمومی تبدیل میشود.[۱] عرضهٔ اولیهٔ سهام معمولاً باعث میشود بخشی از پول سرمایهگذاران به جای خرید سهام موجود، برای خرید سهام نو به کار رود و به این ترتیب، تقاضای مؤثر برای سهام موجود را کاهش دهد در حالیکه عرضهٔ کل سهام در بازار افزایش یافتهاست. چنین وضعیتی به تنزل قیمتها منجر میشود