Skip to content
ژوئن 2, 2025
   ارتباط با ما       در باره ما       فیسبوک       تلگرام   

احترام به تفاوت اندیشه، همیاری و تلاش مشترک در راه تحقق آزادی

  • خانه
  • ایران
  • جهان
  • ویژه اندیشهٔ نو
  • اجتماعی
    • زحمتکشان
    • جوانان و دانشجویان
    • زنان
  • اقتصادی
  • فرهنگی – ادبی
  • محیط زیست
  • تاریخی
  • فلسفی
  • دیدگاه‌ها
  • Home
  • کاش سخنی می گفتی… – رحمان_ا 
  • خبرها
  • فرهنگی – ادبی

کاش سخنی می گفتی… – رحمان_ا 

بُغضی مانده در گلوی کبوتر

اشگی رقصان،

در چشمان آیینه

و سکوت شب در خیالِ باغ می شکند 

سقفِ بلندِ تیرکهای شب

کوتاه وُ کوتاهتر… آوار می شود

و باران بی تاب بند نمی اید، 

من بی تاب از حرفهای ناگفته

تمام نمی شوم

تمام نمی شود چرخ می زند در نگاهم

با چشمان خسته ام

می دانستم عاشقی

و تو هیچگاه چیزی نگفتی

و من بوییدم تو را

دل به بهار و… 

شکوف ها سپردی

و سرودهای بهمن؛

و دیلمان-

نسپردی…؟

آه…کاش سخنی می گفتی

زمستان پشت به پشت

از راهِ رفته می رسد

برف سنگینی بر شانه ات می نشیند

و در نگاهت ذوب می شود

گرما را،

تو به شهر می آوری

می گفتی؛

همیشه اندوهِ ستاره ای 

بر دل داری

تو سهمی از شب نداشتی

برای آن که دوستش می داری 

برای آنانی که تنها یک بار، 

دل باختند، 

فراموش که نکردی..؟

دیریست سپیدارها 

در این خاک گرم آرمیدند

و شبها در فراسویِ چشمانِ تو

سوسو می زنند 

از کنار این همه ستاره

ما برخاستیم

وز شب سرد برخاستیم

و همیشه تو بودی وُ… آنان 

که راه-

در مقابل ما می گشایند

رحمان_ا    ۲ / ۱۱ ۱۴۰۲

Continue Reading

Previous: اینجا “زن و زندگی” زندانی است
Next: ناکارآمدی مدیریت و شهرداری در عدم پرداخت مطالبات معوق رانندگان و کارگران شرکت واحد و ضرورت همراهی رانندگان با تشکل مستقل خود
  • تلگرام
  • فیسبوک
  • ارتباط با ما
  • در باره ما
  • فیسبوک
  • تلگرام
Copyright © All rights reserved