▫️سلام کیوان؛ خدا میداند که اینچندمین بار است که در زندانی و خدا میداند که آیا تو به زندان اُنس گرفتهای یا زندان به تو عادت کردهاست؟ اگر بگویم این همه از تبار خونینی است که از آن برخاستهای خواهند گفت: “باز هم از همان حرفهای پنجاهوهفتی”. آنها گمان میکنند برای تو پنجاهوهفت یعنی فقط همان مشتهای گره کرده وحنجرههای برامده از گردن و غوغای درود و مرگ که بر آسمانها میرفت، امّا نه. پنجاهوهفت یعنی پندارهای از جهانی یکسره رها و دور از خمودگی و ازپایافتادگی. راست میگویند که این پندارهای اتوپیایی است و منتظرم این عبارت همیشگی را هم بر زبان بیاورند که: تلاش برای ساختن بهشت در زمین همواره دوزخ ساختهاست. یعنی ماییم و سرگردانی میان دو جهانی که یک سرِ آن انباشته از تحمیلات عارضی و تجاوزگرانه و بردگی است و سر دیگر آن جهانی است غرق در آرزو و اتوپیا که اگر سرِ ساختن بهشت ندارد امّا از جهنّمِ شبنشینیِ “خرچنگهای مردابی” نیز بیزار است و به جشنِ بزم و “رقص ماهیان زلالپرست” میشتابد.
▫️سلامکیوان؛ شنیدهای که اخیراً ابوالفضل قدیانی گفتهاست که پا به بیدادگاههای کاریکاتورگونهی اشباح جهل نخواهدگذاشت امّا مشتاقانه به سوی زندانهایی خواهد شتافت که برادران اسیرش در آنجا ماوا گزیدهاند، امّا زیاد خوشحال نباش چون اگر بخواهند وی را علیرغم آن همه بیماری روانه حبس کنند، باز هم او را به زندان سمنان- یعنی جایی که در آن به بند کشیده شدهای- نخواهند آورد؛ و راستی که چقدر افتخار آمیز شدهاست زندان؛ تا آنقدر افتخارآمیز که ما در بیرونِ حصارها خجالتزدهایم. گویا چیزی کم داریم. خاطرت هست مهندس سحابی میگفت باید حرمت ترس از زندان فروبریزد تا مبارزه برای آزادی رونقی بگیرد. تو نیز همین را میگویی. زندانها تنها حصارهایی از سنگ و ساروج و سیمان هستند امّا آن رشتههای نامریی که در هستی افشانده و گسترده شدهاست، چناننیرومندند که بر صلابت پوشالیِ حبس و حصر و شحنگانِ قهر و خشم، پوزخند میزنند و راه خویش را به سوی وصل و درهمشکستنِ انزوا میگشایند.
▫️سلامکیوان؛ هر سلامی اضطرابِ وداع و جدایی هم به همراه دارد امّا اکنون دیگر جدایی و وداع بی معناست زیرا زندان -بخش فراموش شده و به یغما رفته همهی تاریخ- اکنون چندان جلوهی روشنی از حضور پیدا کردهاست که زندانیان و نه زندانبانان، صاحبان واقعی آن شدهاند و آنها هستند که حضور خود را به تاریخ تحمیل کردهاند.
میگویند شعار میدهی، بگذار بگویند. امّا من میدانم که از میان تو که تباری خونین در سرخترین متن تاریخ ما داری و آن گویندهای که در لباس دین از سهلالوصول و سریعالاجابه بودنِ اعدام برای پایداری و بقای مدارِ قدرت میگوید و از خرج و مخارجی که زندان تحمیل میکند،شکایت دارد، کدام یک ماندگار هستید و کدام یک بزودی غزل حزنانگیز وداع را سرخواهیدداد. او که از اقدام کمخرج اعدام بهراحتیِ چُرتِ نکبتبارِ بعدازظهرش سخن میگوید، مصداق واقعی این سخن علی درباره منافقان است که گفت: “زَرَعُوا الْفُجُورَ وَ سَقَوْهُ الْغُرُورَ وَ حَصَدُوا الثُّبُورَ”؛ گناه میکارند و کِشتهی خویش به آبِ غرور سیراب میسازند و هلاکت درو میکنند.
▫️سلام کیوان؛ نمیدانم با تو چه بگویم که ندانی.علیِ بزرگ بسیار پیشتر، از مصائبِ راه گفتهبود: ” وَ اعلَمْ أنّ أمامَكَ طَريقاً ذا مَسافَةٍ بَعيدَةٍ ، و مَشَقَّةٍ شَديدَةٍ”؛ و بدان که در برابر تو راهی است بس دراز و با مشقّتی شدید و بسیار؛ و هم او بود که افزود: “پیمودن این راه را نیاز به طلب[و اراده] است. به وجهی نیکو توشه و زاد برگیر بدان مقدار که تو را برساند…پس بیش از توان خود بار بر پشت منه که سنگینی آن تو را بیازارد و بر تو گران آید”.
خدا را که این راه دشوار را تو اکنون هموار کردهای کیوان: “أَلَيْسَ الصُّبْحُ بِقَرِيبٍ”.
*ایران فردا