رسول بداقی چهره خستگی ناپذیر مبارزات صنفی معلمان ایران طی دو دهه برای پیشبرد آموزش نوین و بهرهمندی همه کودکان ایران از آموزش با کیفیت، رایگان و برابر، هزینههای زیادی پرداخته است. او پیش از این با نوشتن مقالات «آموزش سفید» به تبیین دیدگاههای خود از آموزش و پرورش مطلوب پرداخته است و هم اینک در زندان نیز همچنان این دغدغه کانونی خود را در امر آموزش دنبال میکند. در جدیدترین یادداشتی که رسول بداقی در زندان اوین نگاشته، از خواستههای معلمان طی این سالها سخن گفته و دلایل برخوردهای سرکوب گرایانه حاکمیت با آنها و فریبکاریهای منفعت طلبانهی دو جناح حاکم در حکومت (اصولگرایان و اصلاح طلبان) را تبیین کرده است. خواندن این یادداشت را به همه کنشگران صنفی توصیه میکنیم.
تشکلهای صنفی فرهنگیان ایران که نخستین جرقههای خود را در سال ۷۹ با تشکیل کانون صنفی فرهنگیان قزوین آغاز کردند و سپس در سایر استانها مانند: تهران، فارس، خراسان، یزد، اصفهان، کردستان، همدان، لرستان، اردبیل، آذربایجان و… تشکیل شد. در شرایطی تبدیل به یک نیروی قدرتمند شد که معلمان پیشرو در سراسر کشور به این موضوع مهم پی بردند که حاکمیت مستبد هیچ برنامهای برای توسعه کشور از راه توسعه آموزش و پرورش ندارد و عمدتاً آموزش و پرورش برای حاکمیت فقط ابزاری است برای نمایش قدرت سیاسی در نزد افکار عمومی در داخل و رسانههای خارجی، همچنین دستگاهی است برای القا و تلقین ایدئولوژی ولایت فقیه در ذهن جوانان کشور و پرورش نسل اندر نسل جوانان با هدف پرورش تودهای مقلد و فرمانبردار.
همچنین معلمان پیشرو پی بردند که دو جناح حاکم که هر دو ریشه در زمین تشیع حکومتی داشتند که میوه آن برده پروری از یک طرف و ارباب پروری اقلیتی ناچیز از طرف دیگر میباشد. همچنین معلمان پیشرو در شرایطی در سراسر کشور دست به دست هم دادند و همدیگر را در شب تاریک دگماتیسم و خودکامگی و سرکوب یافتتد، که حاکمیت، مبارزات سران احزاب و هواداران آنها را به هیچ روی بر نمیتافت و حتی حق زنده بودن و زندگی کردن را از آنها میگرفت. معلمان پیشرو اندیشمندان کم درآمد و تحصیل کردگان نجیبی بودند که دریافته بودند زور مبارزه خشونت آمیز ساختار شکن و براندازانه پیامدی به جز نابودی با خود به همراه ندارد و از همین رو معلمان پیشرو به طور آگاهانه دریافته بودند که برای آگاهی مردم، توده معلمان و دانش آموزان باید با همان زبان حاکمان اما با هدف والاتری از زندگی و مبارزه سخن گفت و عملا وارد مبارزه شد.
معلمان پيشرو در دهههاى خفقان، در شب يلداى ايدئولوژى دريافته بودند. كه سيستم امنيتى كشور به كمك تكنولوژى پيشرفتهى جهان و سيستم امنيتى «هر خانواده يك جاسوس» يا «هر خانواده يك كشته» در دل تك تك خانوادهها نفوذ كرده و امكان انجام فعاليت سياسى پنهان، گرچه مسالمت آميز و اصلاح گرايانه وجود ندارد.
معلمان دريافته بودند كه حاكميت، نخست همهى ذخاير ومنابع اقتصادى كشور را در چنگ خود گرفته و سپس براى رام كردن مردم و خفقان شديد، مردم را تبديل ريزه خواران سفرهى خود نمود و ازاين طريق براى هميشه بر آنان به نام ايدئولوژى و دين سرورى میكند.
معلمان دريافته بودند كه زبان حكومت فقط زبان خون، زندان، اعدام، تخريب شخصيت، نابودى حيثيت وشرافت شهروندان، قطع نان، قطع جان و(به مفهوم عام) فلاكت است.
معلمان دريافته بودند كه حاكمان به سبب آموزشهاى خاص ايدئولوژى خود، تنها راه حل مشكلات جامعه را ريختن خون آنان مىداند.
معلمان پيشرو به تجربه دريافته بودند كه هدف جناحهاى حكومتى نه گسترش مبانى و اصول دين، نه پيشبرد آرمانهاى انسانى، نه پيشبرد آرمانهاى ملى، نه پرورش انسانهاى با اخلاق دين مدار و آزاده است؛ بلكه آنان شهروندانى تحقيرشده، خودناباور و كوچك مىخواهند. به گمان حاكمان، انسانهاى تحقيرشده، كوچك، نيازمند و گرسنه، براى حكومت، شهروندانى خوب و براى خدا بندگانى پرهيزكار و خاص هستند كه پاداش ناكامىهاى خود را در بهشت دريافت خواهند كرد.
معلمان دريافته بودند كه حاكمان از سيستم آموزش وپرورش درك درستى ندارند، بلكه آموزش وپرورش را نهادى براى آموزش خواندن و نوشتن صرف مىخواهند كه به طور طوطى وار آياتى از قرآن را بدون درك معنا ازبر داشته باشند و بتوانند رساله توضيح المسائل مجتهدين را بخوانند و به آن كوركورانه عمل كنند و درمواقع ضرورى آماده باشند جان خود را فداى دستورات حاكمان كنند.
معلمان در طول سالها از عمر حكومت دريافته بودند كه سران جناحهاى اصولگرا و اصلاح طلب، هدفى جز رسيدن به منافع شخصى از راه رسيدن به قدرت سياسى ندارند و دراين راستا حاضرند آرمانهاى دينى، آرمانهاى ملى، رفاقت، هم خونى و خويشاوندى، اخلاق و شرافت خانوادگى، وجدان و آنچه ارزشهاى انسانى ناميده مىشود را قربانى اهداف و منافع شخصى خود كنند.
معلمان دريافته بودند سران حكومت و درپى آن، نوچههاى بى مغز آنان، آمادگى اين را دارند تا كشور و ملت را به آتش بكشند تا خود را در يك شب سرد زمستانى تا صبح گرم نگهدارند.
آنان دريافته بودند كه براى حاكمان هيچ هنر، تخصص، انسانيت و تقوايي ارزش ندارد جز پيروى كوركورانه از دستورات سران حكومت.
معلمان پيشرو دريافته بودند كه نيروهاى امنيتى حكومت، تا بيخ دندان آنان مخبر دارد و هرگز نمىتوانند حتى در خلوت خود نجوا كنند، آنان مىدانستند رژيم حتى گفتگوهاى محرمانهى آنان را با اهل خانواده، بدون هيچگونه ملاحظهى اخلاقى، قانونى و شرعى شنود مىكند. از اين رو پنهان كارى و مبارزات زير زمينى را هرگز در پيش نگرفته و گرد آن گونه فعاليتها نگرديدند.
معلمان پيشرو دريافته بودند كه با شعاردادن و نظريه پردازى هيچ كارى ازپيش نخواهد رفت. آنان مىدانستند «گفتنىها گفته شده، زمان برخاستن است». معلمان پيشرو دريافته بودند «شعارهاى بزرگ، فريبهاى بزرگى بيش نيست.» از اين رو آنان به كارهاى كوچك دست نزدند و قطرههاى جدا جدا را به هم پيوستند، تا عملاً در خيابان، حضور يافته، خيابان را به مردم بازگرداندند و باوراندند مىتوان به خيابان آمد و فرياد دادخواهى سرداد و در شبهاى تاريك بيداد وسركوب اعتراض كرد و خيابان را از حكومت استبداد پس گرفت و هيمنهى رژيم را درهم كوبيد و به اقشار جامعه آموخت نه فعاليت زيرزمينى، نه مبارزهى خشونت آميز، نه پنهان كارى، نه شعار بزرگ، نه فريب تودهها، نه جاه طلبى و قدرت طلبى شخصى و گروهى، نه تئوريهاى پيچيده و عاريهاى از روشنفكران و فلاسفهى شرق و غرب، نه زياده خواهى، نه غولهاى رسانهاى، نه وعدههاى آسمانى و متافيزيكى، نه قهرمان سازىهاى بادكنكى و تاريخ مصرف دار و… هيچكدام نسخهى رهايي بخش براى جامعهى استبداد زده و فريب خورده نيست، بلكه تكيه بر داشتههاى اندك خود، راهكارهاى بومى كه حاصل انديشه و تجربهى خرد ستمديدگان است و آنچه ابتدايیترين حقوق انسانى است، خواهد توانست دريچهاى از رهايی را به روى فرهنگيان، دانش آموزان و ستمديدگان جامعه بگشايد.
معلمان پيشرو، تنها راه رهایی از ستم رابه كمك تجربههاى اندك تدريجى، اما زمان برِ خودِ ستمديگان مىدانستند؛ ازاين رو شعار رهایی از ستم، به كمك تئوریهاى كوچك، بلندمدت، مسالمت آميز، شفاف، تجربى، بومى و مستقل را مىتوان در لايههاى پنهان مبارزات فرهنگيان دريافت.
شگردهاى پيچيده ى نيروهاى امنيتى، براى برخورد باهرگونه فرياد اعتراضى، آمادگى كامل داشت. آنان آمادگى اين را داشتند كه به بهانههاى عمليات تروريستى، بمب گذارى، عمليات تخريبى، ضد امنيتى، جاسوسى، مواد مخدر و… هر گروهى را بدنام و سركوب كرده و آنان را در نزد افكار عمومى تخريب كنند، به جز شيوهى شفاف، قانونى و مطالبه گرانه و به حق اصناف و گروههايی كه واقعا از بطن جامعه برخاسته و بدون چشمداشت به قدرت، فرياد دادخواهى سر داده بودند.
در اين راستا معلمان، زيركانه سه استقلال را در برنامههاى مبارزاتى خود در پيش گرفتند:
- استقلال مالى
- استقلال تئوريك
- استقلال رسانهاى
آنان به تجربه آموختند كه تنها راه رهايی، راستگويی و درستكارى است. آنان از تجربه آموختند كه خوشبختىهاى فردى بر پايهى محكمى استوار نيست، بلكه خوشبختى مانند خورشيد است، كه هرگز كسى نمىتواند آن را به خانهى خود كشانده و از آن بهره مند شود، بلكه خورشيد هنگامى به همه گرما خواهد داد، كه در مالكيت شخصى و گروه ويژهاى نباشد.
معلمان، اين نخبگان مردم دار و بشر دوست، تمرين دموكراسى را از محافل كوچك خود آغاز كردند. آنان به تجربه آموختند كه آنچه سبب استوارى ستون و ساختمان جامعه است، ملاتى ست به نام قراردادهاى مكتوب، اساسنامه وآيين نامههايى كه با گفتگو و چانه زنىهاى دراز مدت كه باشكيبايى و تحمل يكديگر، دوستانه و آرام و استفاده از تجربيات گذشته بين افراد بسته مىشود.
معلمان پيشرو آموختند كه ستونهاى اصلى ساختمان دموكراسى جامعه از كوچك تا بزرگ، بايد حفظ شود. آنان آموختند كه هركس از ستونهاى ساخته شده جدا شود، به دست باد قدرت طلبان، فرو خواهد ريخت. از اين رو با وجود افكار و انديشههاى رنگارنگ در كنارهم ايستادند و انرژى خود را تقسيم كردند تا در برابر ضربات محكم پتك خودكامگان فرو نريزند؛ آنان پذيرفتند كه روزنههاى كوچك پيروزى را مىتوان به شاهراهى تبديل كرد كه خوشبختى جامعه از آن خواهد گذشت، تكيه بر اصول فراموش شده يا اصول نابود شدهى ١٩ تا ٤٢ به ويژه اصول ۲۶، ۲۷ و ۳۰ قانون اساسى، در آغاز راه مىتواند گذرگاه مناسبى باشد كه دانش آموزان، معلمان، حتى همهى افراد جامعه را به سوى همبستگى و همدلى رهنمون شود.
معلمان پيشرو، زير باران سركوب ايستادند، مانند يك دوندهى ماراتن، انرژى خويش را در طول راه تقسيم كردند، از تند روى، دورى جستند تا در ميانهى راه از پا نيفتند. آنان دريافتند كه كنشگرى اجتماعى و مبارزه با استبداد، مسابقهى دو صد متر نيست كه دونده همهى انرژى خود را به يكباره مصرف كند، بلكه مانند دو مارتن است و شايد دهها سال طول بكشد، از اين رو نيازمند برنامه ريزى، هم انديشى، احترام به خرد جمعى، تقسيم انرژى وشناخت پیشنهادی مسير است كه نويد بخش پيروزى مىباشد. گرچه اين راه، هزينههاى سنگينى را بر آنان تحميل كرد. اما هزينهها هرگز بدون برنامه نبود، و هرگز هدر نرفت، بلكه راهى بود كه پيروزى به سمت هدف، نشان داد. هزينهها، ردپايي بود در مسيرى پوشيده از برف براى گذر كاروانها در زمستانى سرد و كشنده.
زندگى معلمان، سراسر تمرين دموكراسى است. كلاس درس، نمايشگاه جامعهاى دموكراتيك است. جلسات ماهانهى معلمان در مدارس، تنظيم صورتجلسه و امضاى تصميم گيرندگان، تحليل اوضاع مدرسه، تقويت نقاط مثبت و پيش بينى ضعفها، اجراى برنامههاى تصويب شده، رعايت سلسله مراتب ادارى در عين احترام متقابل فرهنگى، وظيفهى كمك به رشد ذهنى و فكرى دانش آموز به وسيلهى معلم، در مقام راهنماى دانش آموز، ارتباط با خانوادههاى دانش آموزان و ساير موارد اخلاقى و اجتماعى معلم، از او انسانى مردم دار، مهربان، وظيفه شناس، مسئوليت پذير و آگاه مىسازد. ارتباط با دانش آموزان و زندگى با افرادى از طبقات مختلف اجتماعى با فرهنگها و روحيات مختلف وسطح درآمد متفاوت خانوادهها و دقت و نظارت ويژهى معلمان در اين موارد، آنها را انسانهايی با حساسيت و ملاحظهى ويژهاى بار مىآورد.
معلمان قشرى جدابافته از جامعه نيستند. هميشه با مردم هستند، قشر روشنفكرى كه با اقشار گوناگون جامعه در تماس روزانه است، آموزگار اقشار گوناگون جامعه هستند وانديشه و احساس آنها را از نزديك حس مىكنند. درواقع گستردهترين بخش اجتماعى هستند كه در نقطه نقطهى كشور، نفوذ دارند.
اما معلمان،چه مى خواهند؟ خواست معلمان و بلكه صددرصد خواستههاى آنان، حقوق همهى جامعه است. معلم اگر درپى حقوق خود، مطالبه گرى مىكند براى آن است كه زير پاگذاشتن حقوق اين قشر، بى توجهى به بهبود كيفى و كمى آموزش است، آموزشى كه حق دانش آموزان است، همان دانش آموزانى كه از تك تك خانوادهها گرد هم آمدهاند.
براى شناخت جايگاه معلم، بايستى دانش آموزان را شناخت. دانش آموزان، انسانهايی مستقل، داراى انديشه، آينده ساز و توانمند هستند كه در آغاز يك زندگى اجتماعى با هزاران اميد براى رسيدن به خوشبختى در كنارمعلم به تحصيل مىپردازند. دانش آموز مانند كوهنوردى است كه نياز به راهنما دارد. كوهنوردى كه رسيدن به قلهى كوه، خوشبختى اوست. قلهاى كه براى رسيدن به آن، همهى عمر و زندگى او را شامل مىشود. كوهنوردى كه نه فقط در قلهى كوه، بلكه در مسير رسيدن به قله، گام به گام به دنبال خوشبختى است، معلم فقط راهنماى او خواهد بود، نه سرور و سالار او و نه رسانندهى او به قله، اين دانش آموز است كه با پاى خود بايد قله را فتح كند و معلم كسى است كه فقط تجربهى مسيريك بار طى كردهى خود را چون راهنمايى براى رسيدن، در اختيار دانش آموز قرار مىدهد.
آيا راهنمايی كه پايش لنگ باشد، خواهد توانست دانش آموز را به قله برساند؟ آيا راهنمايی كه آگاهى بسندهاى از قله نداشته باشد، مىتواند كوهنورد را به قله برساند؟ آيا راهنمايى كه تجهيزات لازم را نداشته باشد، خواهد توانست راهنماى كوهنوردان باشد؟
معلمان چه مى خواهند؟
- حقوق بالاى خط فقر، تا دغدغهى نان، آنان را از انجام وظايف قانونى، اجتماعى، انسانى، باز ندارد و بتوانند حقوق دانش آموزان را به جا آورند.
- تحصيلات كافى و شايستهاى كه از لحاظ اطلاعات علمى، تخصصى، تكنولوژيكى، جهان بينى، زيست محيطى، اجتماعى، سياسى، منطقى و حتى عاطفى، مرجعى قابل اعتماد و به روز براى دانش آموزان باشند.
- كتب درسى بايستى اصول يك نظام تربيتى و انسانى را تبيين كند، كه دانش آموز، فارغ از هرگونه نگرش تعصب آميز قومى، مذهبى، سياسى، فرقه گرايانه، ملى گرايانه، نژاد پرستانه و هر گونه منيّت شخصى وگروهى در همهى جوامع بشرى، زيست انسانى را بياموزد.
- محيط آموزشى استاندارد: در جوامع پيشرفته، محيط آموزشى استاندارد، تعريف ويژهى خودش را دارد، تعريفى كه برداشتهاى قابل تغييرى از آن به دست نمىدهد.
كلاسهاى درس ١٢ تا ١٦ نفره، مدارس مجهز به آزمايشگاه، بودجهى كافى براى گردش علمى، بودجهى كافى براى پژوهش و تحقيقات علمى و آموزشى معلمان و دانش آموزان. - باشگاه و محيط ورزشى استاندارد: مانند استخر شنا، زمين چمن، سالنهاى ورزشى مجهزبه وسايل گرمايشى و سرمايشى استاندارد، نور كافى، وسايل ورزشى كافى و معلمان تخصصى ورزش.
محوطهى كافى در زنگهاى استراحت براى تخليه روحى و روانى دانش آموزان و جست و خيز كودكان و نوجوانان پس از٩٠ دقيقه نشستن روى نيمكت كلاس، سرويس بهداشتى مجهز. - امكانات كافى براى تدريس هنر:هنرهايی مانند موسيقى، فيلم سازى، تئاتر، نقاشى، خوشنويسى، صنايع دستى و ساير رشتههاى فرهنگى و هنرى.
- كتابخانهى مجهز با محيط كتابخوانى و كتابدارى و بهرهمندى از شرايط محيطى آرام براى پژوهش و تحقيقات علمى و هنرى دانش آموزان و معلمان به طور١٢ساعته.
- تغذيه و پوشاك: مدرسه و آموزش و پرورش آينده موظف است يك وعدهى صبحانه و يك وعدهى ناهار با كيفيت كه تامين كنند ى نيازهاى جسمى كودك و نوجوان در٢٤ساعت از لحاظ ويتامين و پروتئين باشد، فراهم نمايد.
- ارتباط معلمان و استادان دانشگاه به منظور بررسی کیفیت کتب درسی و چگونگی پیوستگی آن با دروس دانشگاه:
دو جملهای که شایسته یاد آوری است: اندیشه معلم، باغبانی اندیشه است. زدودن سیاست و مذهب از آموزش و پرورش؛ سیاست و مذهبی که خشونت و تفرقه را بین انسان ها ترویج می دهد و میان انسانها تفرقه، جدایی و جنگ را پرورش میدهد.
حاکمیت مسئول فرستادن انسانها به بهشت نیست، بلکه تامین کنندهی برابری فرصتهای بهداشتی، آموزشی و شغلی برای تک تک افراد جامعه است. بهداشت و آموزش رایگان وظیفهى حاکمیت است. از دیگر وظایف حاکمیت ایجاد اشتغال و بیمهی کامل و امنیت شهروندان است. در صورت عدم تامین آن، حاکمیت، نامشروع و مستبد خواهد بود. خواه دم از خدا بزند، خواه به شیطان تکیه کرده باشد.
بهترین استعدادها چنانچه از یک زندگی آرام و بی دغدغه، ناامید شوند، هیچ انگیزهای برای استفاده از استعدادهای خود در راستای کمک به پیشبرد جامعه نخواهند داشت. در یک کلام، جامعهای خوشبخت خواهد بود که محور توسعهی آن آموزش و پرورش باشد نه ساختن بمب و ابزارهاى انسان كشی.
اینگونه آموزش و پرورش راهی کوتاه اما مطمئن برای توزیع عادلانه ى درآمد و رفاه در جامعه خواهد بود؛ زیرا کمتر خانوادهای هست که از آموزش و و پرورش سهمی نداشته باشند. یعنی عدالت آموزشی، بهداشتی و اشتغال به آسانی میتواند جامعه و حاکمیت آینده را به سمت توزیع عادلانهی ثروت و درآمد به پیش ببرد.
به امید آن روز
رسول بداقی بند ۴ زندان اوین
۲۴ دى ماه ۱۴۰۱