«من دردی که از حرفهای گفته شده باقی میماند رامیدانم ،و درد دردناک تری که از ناگفته ها باقی می ماند را نیز میدانم…»
نزار قبانی
🔸اینکه احساس ناتوانی می کنم درباره بزرگ مردی چون رسول بداقی قلم بدست بگیرم و در چند جمله مطلبی بنویسم ،موضوع تازه ای نیست.کوشش های ارزشمند این انسان فرهیخته در راستای فعالیت های صنفی خود گواه بزرگی اوست.
🔸کلمات زیادی برای نشان دادن احساسم و بازگو کردن روش و منش دوست عزیزم، معلم رنج دیده، باشرافت و باغیرت و دربند ، رسول بداقی ندارم.به کار بردن واژه های به کار رفته و کلماتی چون آگاه، شجاع و با شهامت، سخت کوش و مصمم و دلسوز و مهربان ، نمی تواند بار معنایی احساس درونی ام را نشان دهد.
🔸سال ها با رسول زیر یک سقف زندگی کرده بودم.در رنج و اندوه و در شادی های بسا زودگذر . هم سفره و همراه .در روزها و هفته ها و ماه ها و سال های پر فراز و نشیب .چه بسیار درس ها از وی آموختم . “آموزش سفید” را برای نخستینبار مطرح نمود و روی آن چه روزها و شب ها کار کرده بود و نظرها را جویا می شد. همچنان که “آرتور گوستلر” در کتاب ” ظلمت در نیمروز” می گوید؛” هر فکر غلطی که دنبال می کنیم جنایتی است که در حق نسل های آینده مرتکب می شویم”.بگذار آنها راهشان را پیدا کنند. از نگاه او ،آموزش کلیشه ای و قالبی سد و مانع رشد استعدادهای دانش آموزان است.
🔸دغدغه های رسول بر همگان روشن است.آیا دغدغه ای جز تحصیل رایگان برای همه دانش آموزان و بهبود شرایط سخت معیشت همکارانش داشته است؟ آزادی رسول ، آرزوی همه معلمان و دلسوزان جامعه فرهنگی و آموزشی است.به امید آزادی.