سید مصطفی تاجزاده در متنی با عنوان “چرا برجام را کاغذپاره می خوانند؟” که در نشریه ی کلمه منتشر شده به شرح شرایط اقتصادی کشور در دوره ی پسابرجام پرداخته، واز جمله نوشته است: “… اگر برجام هیچ دستاوردی نداشته و تحریمها همچنان ادامه یافته، بلکه اضافه شده است، آیا نباید به دولت روحانی مدال لیاقت داد که توانسته است در چنین شرایطی، با وجود سقوط قیمت نفت به یک سوم، تورم را از 40 درصد به 13 درصد کاهش دهد؟ بهای ارز و طلا را ثابت نگه دارد و رشد منفی اقتصاد میهن را متوقف کند؟ “
پیش از هرچیز لازم است یادآور شوم که وضعیت اقتصادی کشورمان در دوره ی یازدهم ریاست جمهوری بحثی فراتراز بحث اقتصاد در مقطع کوتاه زمانی پسابرجام است که نمی توان آن را مستقل از مجموعه ی سیاست اقتصادی راهبردی حکومت اعتدالیان به حساب آورد و به بحث و بررسی گذاشت. بنا براین، گفت وگو درباره ی مدتی کوتاه که از زمان تصویب برجام گذشته است، نه سودی به موافقان برجام می رساند و نه برای مخالفان آن ثمری در بر دارد. اگر ما درباره ی شرایط در این مقطع کوتاه زمانی به بحث بنشینیم، بحث ما به مثابه ی کاستن موضوع به تحلیل دوره ای چند ماهه است که دریافتن دقیق حاصل اقتصادی آن به گونه ای مستقل از مجموعه ی تحولات این دوره ی ریاست جمهوری ناممکن و نادقیق است.
نخستین پرسش از نگارنده ی محترم این است که آیا کارنامه ی دوره ی سه ساله ی کابینه ی روحانی را می توان به دوره ی چند ماهه ی پسابرجام خلاصه کرد؟ اگرپاسخ آری است، پس دوره ی سه ساله ی حکومت روحانی را به لحاظ اقتصادی درکجا و چگونه می توان به قضاوت نشست؟ و گرنه پرسشهایی دیگر بدین ترتیب پیش می آید: ” در سه سال حکومت روحانی کدام تغییر اقتصادی مهم در وضع جامعه ی ایران پدید آمده است: آیا این تغییر همان برگشت 2-3 میلیارد دلار به جای 150 میلیارد دلاربه ایران بوده است؟ آیا ادامه ی نتایج دزدیها و چپاولهایی بوده است که در دوره های حکومت احمدی نژاد وگروهش انجام شده و هنوزهم ادامه دارد و هنوز هم کسی نمی تواند به مرتضوی ها و همراهان بابک زنجانی و دهها نفر دیگرچپ نگاه کند و به آنان بگوید که بالای چشمشان ابروست؟ تکلیف میلیاردها تومان اعتباری که بانکها بدون وثیقه با امضای احمد نژاد به رانتخواران پرداخت کرده اند و کسی نتوانسته است قرانی از آن را پس بگیرد چه خواهدشد؟ آیا این تغییرسونامی ورشکستگی کارخانه هاست که هر روز ابعاد تازه تری به خود می گیرد و شماری بیشتر از دست اندرکاران تولید و کارگران خرد و میانه را در خود غرقه می کند؟ آیا با گفتاردرمانی می توان به همه دشواریهای اقتصادی موجود پایان داد؟ ازخود بپرسیم آیا به راستی زندگیمان حتی از دو دوره ی ریاست جمهوراحمدی نژاد هم با همه ی ریخت و پاش هایش بدترنشده است؟ آیا از سرمایه های 38 در صدی موجود در دست سپاه، به سان کلان سرمایه دار اصلی کشور، قرانی به دولت یا “سرمایه داری ملی” بازگشته است؟ شایدآقای تاجزاده درپاسخ بگوید: خوب ازاین به بعد که می توان جلو ریخت وپاش ها را گرفت. من می پرسم: با توجه به ساختار کنونی نظام جمهوری اسلامی و قدرقدرتی بلوک سپاه و قدرتمندان اصلی نظام و انقیاد عملی حکومتیان به آنها چه تضمینی وجود دارد که اقتصاد رانتی ونفتی همچنان تداوم پیدا نکند؟ و اگربرداشتن گامی در این راستا نیز ممکن شود، آیا با وجود همین حد ازاقتصاد شبه دولتی و رانتی نیز می توان امیدی به بهتر شدن وضع موجود و دو شّقه نشدن اقتصاد کشور داشت؟ به یقین جواب همه ی این پرسشها منفی است.
اکنون پرسش دیگری پیش می آید: گیریم که مسئله ی روابط پولی ایران و آمریکا حل شود و ایران بتواند مانند زمانهای پیشا تحریم به راحتی با بانکهای آمریکا و سرمایه داری جهانی رابطه برقرار کند. حاصل این موضوع چه خواهد بود؟ آیا می توان انتظار داشت که نظام سرمایه ی انحصاری از سیاست مالی و اقتصادی و منافع منطقه ای خود دست بکشد و اقتصاد تکپایه را در مورد کشورهای جهان سوم از جمله کشورمان رها کند و به رابطه ی برابر حقوق اقتصادی با آنها، با فدا کردن منافع و برتری اقتصادیش دست بزند؟ آیا دوستان ما خواهان بازگشت کشور به دوران پیش از انقلاب شکوهمند ناتمام اند و مَثَلِ معروف صد رحمت به کفن دزد اولی را تا آنجا پذیرایند که مایل اند سراپا در راه احیای آن نظام یا چیزی مانند آن قیام کنند؟ وضعیت کنونی کشورمان و تعادل ناپایدار موجود درآن ممکن نیست تا ابد بدین سان بماند. سرانجام باید یا راه پس یا راه پیش را برگزید. گشودن راه پیش به درک درست و عمقی شرایط موجود، نه به تسلیم شدن در برابر واقعیتهای خشن حاکم، و تلاش همسوی ملی برای شکستن این بن بست نیازمند است. برپایه ی قضیه ی حمار، ساده ترین و بدیهی ترین راه ممکن بازگشت به عقب و پذیرش همه ی پیامدهای آن است؛ اما ما آن زبان – بسته نیستیم که از شیوه اش پیروی کنیم. ما انسانیم و انسان مسلح به خرد برتراست. و چون انسان جانداری جمعپذیر و نه فردگرای است، در اینجا نیز خرد جمعی ممکن است به کارمان بیاید. از سوی دیگر، ما انقلاب شکوهمند ناتمام بهمن را از سر گذرانده ایم. آیا این درست است که با پرداختن هزینه ای اینچنین گزاف، به همین راحتی بپذیریم که به نقطه ی آغاز راه برگردیم؟ ممکن است آقای تاجزاده به ما بگوید: “جلو ضرر را ازهرجا که بگیری منفعت است.” من براین با ورنیستم که درحالت پیشِ رو، بازگشت به عقب گرفتن جلو ضرر است. پیمودن این راه بازگشت نتایحی را به بار خواهد آورد که ضرر از پی ضرر است. هم اکنون نه شوروی و بلوک شرق وجود دارد که غربیها بخواهند در برابر آن به ما امتیاز بدهند و دژی مستحکم در برابرآن بنا کنند و نه این کار در شرایط کنونی ایران سودی به آنها می رساند.
و درهمین جا به نکته ی دوم می رسیم. سید مصطفی تاجزاده اشتباه می کند که با قل خوردن میان آمریکا و روسیه و چین و اروپا و ژاپن و…می توان ازهمه ی آنها امتیازگرفت. هرچند بازی آمریکا و اروپا و چین وژاپن… برطبق قاعده بازی رقابت آمیز کشورهای سرمایه داری انحصاری است؛ اما این بازی بنا به دلایل سیاسی و سنتی هم اکنون تنها به رقابت میان سرمایه داری انحصاری سنتی و کشورهای سوسیالیستی پیشین و درأس آنها چین و روسیه محدود شده است و آنچه درخاور میانه، آمریکای لاتین و اکرایین می بینیم نمایشگر این حقیقت عریان است. بازی غربیان در عراق، لیبی، سوریه، عربستان، ایران و اوکرایین هیچ گاه مستقل ازیکدیگرنبوده ونیست؛ اما این همراهی، چه در سازمانهای بین المللی، از جمله ملل متحد و ناتو و چه در عرصه ی جنگ رو در رو و مداخله در کشورهای منطقه و جهان سوم، همواره روسیه و چین را در بر نمی گرفته است. به هر حال، درچین هنوز کمونیستها بر سرکارند و در روسیه حزب کمونیست حزب دوم به لحاظ قدرت است. نمی توان این حقیقت را انکار کرد که گاه، از جمله درموضوع تحریمها وصدور قطعنامه ها درباره ی ایران، این حقیقت صادق نبوده است؛ اما چنین رقابتی درکلیت خود مشهود بوده است. بنا براین، اگر دولت ایران، درهر شرایط، بتواند درعرصه ی رقابت میان بلوکها ی قدرت شرق وغرب، با درایت بازی را به سود خود پیش ببرد برنده است؛ اما نه اینکه اگرنتوانست رابطه ی یکسویه با آمریکا و اروپا را که در یک تیم قرار دارند و به هرحال درعرصه ی بین المللی تکیه گاه یکدگرند ادامه دهد، به طرف چین و روسیه بچرخد و کالاهای بنجل به ویژه چینی را، به بهای نیرنگ اقتصادی سردمداران بازار ایران، تحت شرایطی همچون شرایط کنونی وارد کند. این اقدام نیز درایت خاص خود را می طلبد و کاری چندان آسان نیست؛ زیرا هرچه باشد این نظامهای شرقی کمونیستی، یا برخوردار از تجربه ی کمونیستی، نیز اکنون در مدار اقتصاد سرمایه داری جهانی قرار گرفته اند و با ویژگیهای آن به پیش می روند. به لحاظ سیاسی نمی توان این حقیقت عمده را فراموش کرد که با حضور ترکیه و عربستان در منطقه، ایران خاکریز بزرگ چین و روسیه ، پیمان بریکس و شانگهای، است و این حقیقت دامن زدن خردمندانه به این رقابت را ایجاب می کند؛ و گرد هم آمدن نیروهای مردمی و حرکت به سوی ملی تر و دمکراتیک تر کردن جامعه تحقق این خواست را ممکنتر می کند.
برپایه ی آنچه گفتم آمریکا نمی تواند، بدون همراه کردن شرق، ایران را در معرض تهدید قرار دهد (که دراین صورت خاکریز کشورهای شرقی را تهدید کرده است.)؛ اما صدور قطعنامه و تحریم دوباره در سطح بین المللی برایش ممکنتر است. از سوی دیگر، با توجه به سیاستهای دوربرد آمریکا و غرب، این امکان کمتر وجود دارد که روسیه و چین بتوانند تأثیری در تسهیل معاملات بین المللی با ایران اعمال کنند.
این سخن سید مصطفی تاجزاده درست است که: ” … دیپلماسی هوشمندانه ی تهران، البته متکی بر بنیه ی اقتصادی، دفاعی، علمی، صنعتی و تکنولژیک کشور، و صد البته با همراهی ملت، می تواند آمریکا را به جای ایران به گوشه ی رینگ بکشاند… “؛ اما می توان پرسید که این بنیه ی اقتصادی، دفاعی، علمی، صنعتی و تکنولژیک، و صد البته همراهی مردم باید از کجا و به چه بهایی تأمین شود؟ و، آیا تهران بدون پشتوانه ی مردمی لازم می تواند همه ی آن اهداف دیگر را که نگارنده برشمرده است تأمین کند؟ پشتوانه ی مردمی لازم از کجا باید تأمین شود؟ آیا با خط فقر به عبارتی چهار برابر حداقل دستمزد می توان پشتوانه ی مردمی تأمین کرد یا اینکه اول باید با اصلاح ساختار جامعه گامی در راه تأمین آن برداشت؟ درست است که پشتوانه ی مردمی و تآمین مابقی هدفهای اعلام شده از زبان آقای تاجزاده از داستان مرغ و تخم مرغ پیروی می کند؛ اما با گام گذاشتن از حرف به عمل و برداشتن گامهایی جدیتر و کارسازتر از امروز، با وجود مخالفتها و توطئه های برخی ازدولتمردان جناح مخالف، می توان تا اندازه ای به این هدف نزدیکتر شد.
بخش پایانی این قسمت تناقض درونی دارد. آقای تاج زاده گفته است: ” رهبر درست می گوید که رفتار و گفتارمقامات جمهوری اسلامی تغییری درانگیزه ها و آرزوهای دولتمردان آمریکایی علیه ما ایجاد نمی کند؛ اما او درست نمی گوید که هرگونه مذاکره ی دوجانبه و هرگونه توافقی با آمریکا جسارت محض است و رفتار و گفتار درست ما در رفتار و گفتارسیاستمداران آن دیار اثر نمی گذارد. برای ما نیت و خواست آمریکاییها مهم نیست، بلکه عملکرد آنان است که برای ما اهمیت دارد.” تناقض درونی این سخن از اینجا سر بر می آورد که اگر رفتار و گفتار مقامات جمهوری اسلامی در رفتار و گفتار دولتمردان آمریکایی اثر نمی گذارد؛ که بنا به بیان رهبر وتأیید آقای تاجزاده نمی گذارد، پس از مذاکره چه حاصل که او ما را به پذیرش ضرورت آن ترغیب می کند؟
می پذیرم که احمدی نژاد و همراهانش هم در ریخت و پاش بخش عمده 800000 میلیارد دلاردرامد نفت در طول دو دوره ی ریاست جمهوری او و هم در صدور قطعنامه های شورای امنیت سازمان ملل متحد درباره ی ایران تأثیر چشمگیر داشته اند؛ اما آقای تاجزاده لازم است به مخاطبانش بگوید که چگونه می توان به جد آب رفته را به جوی برگرداند و مطالبات مردم از نهادهای دولتی و شبه دولتی را وصول کرد – که وصول آن شرط اساسی پایدار ساختن وضع اقتصادی کشور است؟ من بر این باورم که با هر وسیله و از هر راه ممکن لازم است دولتمردان جمهوری اسلامی را به این اندیشه رهنمون شد که تنها راه پیشگیری از مخاطرات آینده برای مردم کشور اجرای قانون، بازگرداندن حقوق مردم به آنان، تسلیم در برابر خواستهای بحقشان و ایفای نقش نماینده و مجری فرمان مردم، نه عامل خشونت و سرکوب و نماینده ومجری خواستهای فردی و گروهی خویشتنشان است.
سید مصطفی تاجزاده به دو برابر شدن میزان استخراج نفت پس از تصویب و اجرای برجام توجه کرده، اما فراموش کرده است که قیمت نفت به نزدیک به یک سوم قیمت قبل کاهش یافته و از سوی دیگردولت ایران ناگزیر است به بهای کاهش سریعتر ذخایرنفت کشور، به درآمدی کمتر از نصف درامد گذشته برای تأمین بودجه ی کشور قناعت کند.
سرانجام، این نکته را نیز یادآور می شوم که هدف از نگارش این متن به زیر سؤال بردن سید مصطفی تاجزاده، کسی که به بهای چشمپوشی از موقعیت سیاسی و اجتماعیش و تحمل سالها حبس به مبارزه در راه تأمین حقوق مردم و بیان اندیشه های خود پرداخته، یا تأیید دیدگاههای مخالف راستگرایان تندرو– که او در این نوشته به نقد دیدگاههایشان پرداخته – نبوده است، بلکه کمک به یافتن راهی بوده است که مردم ایران را به گونه ای مؤثرتر و کارامد تر به اهداف مشروعشان باز رساند.
با امید به تحقق خواسته های عدالتجویانه و آزادیخواهانه ی مردم ایران
علی رضا جباری (آذرنگ)
10/2/95 (2016/4/29
توضیح: خواستم برپایه ی عرف رایج در مطبوعات، این متن را برای نشریه ی محترم کلمه بفرستم؛ اما شوربختانه نشانه ی ای میل آن نشریه را نیافتم. از این رو، با پوزش فراوان به واسطه ی دوستان مطبوعاتی دیگر این متن را به آگاهی دوستان دست اندرکار آن نشریه می رسانم.