من از پهلویِ راستم
مجروحم
از آنجایی که گلوله ها
بی رحمانه می بارند
و طنابها بر سر تیرکها
بی قرارِ گردنها
زخمهای بیشماری در جانم
شیار انداخته
اما؛… هوای تازه در نفسهایم
و خون جاری در رگهایم
گلهای سرخ را در سمت چپم
آبیاری میکند
و در فصولِ قتل و عام سروها
هر روز شکوفه می بندم
من گندیدن پیکرهِ منجمد
و فرتوت جسم مرده ای را
که دستانش
چشم بند بر چشمانم می زند
و گلویم را می فشارد
در زیر تابش خورشید
هر روز به تماشا می روم
و با خیال طلوع دوباره
سپیدارها،
بعد از هَرس صبحگاه
سربلند میکنند
و به سوی نور قد می کشند
رحمان-ا ۹ / ۹ / ۱۴۰۱