سال ۹۶ فریبا کمالآبادی و مهوش شهریاری در اخرین روزهای حبسشان مشتاق بودند تا پس از تحمل ۱۰ سال حبس و بعد از آزادی به مردم سرزمینشان بگویند که اتهام جاسوسی کذب و بیاساس بود و در طول این ۱۰ سال هیچ مرجع قضایی و امنیتی حتی یک مدرک برای اثبات ادعای جاسوسی ارائه نکردند.
سال ۸۹ وقتی با چشمبند در راهرو اول بند ۲۰۹ از جلوی در نیمبازشان میگذشتم زمانی بود که بیشاز یکسال را در سلول گذرانده بودند وبعد از آن هم یکسالونیم در سلول و هم آنجا ماندند. آنها تحت فشارها و شکنجههای هولناکی حاضر به اعتراف به جاسوسی نشدند.
وقتی سال ۹۴ به بند عمومی زنان اوین رفتم مهوش و فریبا بدون حتی یک روز مرخصی در زندان بودند، آنها طی سالهای طولانی زندان با صدها زن زندانی سیاسی زندگی کردند، در غم و شادی همراه و شریک ما بودند، خلق و خوی انسانیشان برای تکتک زندانیان آشکار بود. نام جامعهی آنها «یاران ایران» بود و من به عنوان یکی از همبندیهایشان که با مهوش همسفره و همکلام بودم، شاهد بودم که آنها به معنای واقعی یار ایران بودند ، دلبستگی و وفاداریشان به سرزمینمان نه فقط در نام و کلام، بلکه در منش و روش آنها نشان از پایبندی مسئولانه آنها به منافع ملی داشت.
حکومت استبدادی برای سرکوب و سلطه بر جامعه معترض ایران، دوباره به دنبال پروژههای بیاساس ودروغ «جاسوسسازی» وارتباط با بیگانگان برآمده و هموطنان عزیز بهاییمان دوباره قربانی این پروژه امنیتی شدهاند. گو اینکه جامعه آگاه و معترض ما طرح چنین اتهاماتی را علیه آنها نمیپذیرد و به کذب بودن آن باور دارد، اما وظیفه انسانی خود میدانم که صدای مظلومیتشان باشم و نسبت به تداوم بازداشت و نگهداریشان در سلولهای انفرادی بند امنیت وزارت اطلاعات اعتراض کنم. صدای بازداشتشدگان بهایی باشیم.