خاک سیه مباش که کس برنگیردت
آیینه شو که خدمت آن ماهرو کنی
اینجاست یار گمشده گرد جهان مگرد
خود را بجوی سایه اگر جستجو کنی
سایه شعر ایران استاد هوشنگابتهاج آخرین نغمه شعر خود را سرود و به غزلستان ابدیت پرواز کرد.شاعری که در «کوچه سار شب»گرچه دریغ،بر سر نزدن سپیده می ورزید اما از «حصار» شب راهی به رهایی می جست و اینچنین بود که به همراه نیما یوشیج، احمد شاملو، سیاوش کسرایی و مرتضی کیوان انجمن ادبی سوخته را بنیان نهادند تا شعرش آنگونه که خود در مجموعه «سراب» سروده دیگر تنها تغزل عاشقانه و اروتیک و فردانیت بریده از درد و رنج اجتماع نباشد:
عمری به سر دویدم درجستجوی یار
جز دسترس به وصل وی ام آرزو نبود
دادم در این هوس دل دیوانه را به باد
وآنگه که پیش رفتم با شور و التهاب
دیدم سراب بود.
هوشنگ ابتهاج گرچه درخانواده ای مرفه زاده شد،اما زندگی او و شعر او متعلق به این طبقه نبود.شاید آشنایی زودهنگام او با حافظ در سال ۱۳۱۹ در بنگاه مستقل پدرش و دیوان حافظی که کارمند و همکار پدرش به او هدیه داد،مسیر زندگیش را به سمت و سویی دیگر برد تا سایه بیشترین تاثیر پذیری فکری و شاعرانگی را از حافظ بگیرد و بعد ها در دهه۴۰ و۵۰ با استعانت از زبان حافظی، به شعر نمادین و استعارات و تشبیهات و کنایات روی بیاورد.این نمادگرایی گرچه از یک سو سنت ادبی است اما از سوی دیگر متاثر از فضای تاریک زمانه،حاصلش ظهور «شاعران عصر شب» به تعبیر رضا براهنی بود و سایه از قله های این عصر و شعر اجتماعی این دو دهه بود.چرا که شعر او در پیوند با باور اجتماعی او بود گرچه هیچ گاه آنگونه که خود می گوید عضو رسمی هیچ جریان سیاسی نبود،اما تا پایان عمر دلبسته سوسیالیسم بود:«من به سلامت تئوریک سوسیالیسم باور دارم.هنوز باور دارم که هیچ راهی جز سوسیالیسم پیش پای بشر نیست.»(ماهنامه مهرنامه_شماره سی و یکم_۱۳۹۲)
سایه با چنین نگاهی که دغدغه عدالت داشت،شعرش را در پیوند با این ایده قرار داد و با کتاب «شبگیر» پا در غزل اجتماعی نهاد تا «قصه خون دل» دردمندان و عدالت طلبان را سروده باشد.او گرچه در حوزه شعر نو هم آغازی خوش داشت طوری که استاد باستانی پاریزی در اثر گرانقدر سفرنامه «از پاریز تا پاریس» با اشاره به قرائت اشعار نو سایه در سال ۴۶ بر آرامگاه حافظ اشاره می کند که هرگز تا آن زمان گمان نمی برد که مردم با اشعار نو هم چنین به وجد بیایند،اما پیوند اصلی سایه و راز مانای شعریش را باید در حوزه غزل جست.گرچه او در شعر نو هم رد پای ایده های فکریش را جستجو می کرد و از دوره ای راه شعریش را از عشقانیت فردی جدا می کند:
اما در این زمانه که درمانده هر کسی
از بهر نان شب
دیگر برای عشق و حکایت مجال نیست.
اما در قالب غزل تایید همه بزرگان زمانه را کسب نمود.استاد غلامحسین یوسفی غزل ابتهاج را از نظر رنگ اجتماعی یاد آور حافظ می داند و استاد شفیعی کدکنی بر آن است که «شعر سایه استمرار بخشی از جمال شناسی حافظ است» استاد کدکنی اما بر آن است که او بر خلاف بسیاری از مقلدان حافظ توانسته آرزوها و غم های انسان معاصر را در شعر خویش تصویر کشد.این همنشینی دیرپای سایه و حافظ و اشتیاق مجنون وار سایه به حافظ بود که به ولادت اثر «حافظ به سعی سایه» منجر شد اثری که بها الدین خرمشاهی آن را «حسن ختام بر تصحیح حافظ» می داند.
سایه از سال ۵۰ تا ۵۶ پس از مرحوم داوود پیرنیا با بنیان نهادن برنامه گلهای تازه مسئولیت آن را بر عهده گرفت اما در راستای میثاق اجتماعیش پس از کشتار میدان ژاله در شهریور ۵۷ به همراه استادان محمدرضا شجریان،پرویز مشکاتیان،محمدرضا لطفی و حسین علیزاده در همراهی با معترضان از رادیو استعفا کرد تا با انقلاب ۵۷ همراهی کند.گرچه خیلی زود پس از پیروزی انقلاب طعم بی مهری را چشید و به زندان افتاد و در نهایت بنا بر روایت خودش در کتاب «پیر پرنیان اندیش» با نامه شهریار از زندان رهایی جست.
کانون صنفی فرهنگیان گیلان فقدان چنین شخصیت اثر گذار که در این نوشته مختصر فهرست وار به ابعاد مختلف خدمات ادبی و نگرش فکری و شاعرانگی او اشاره شده را ضایعه ای بزرگ در زمانه ما می داند و تاکید می کند گیلان یکی از سرمایه های مهم و تاریخی خود را که بیش از هفت دهه حضور اجتماعی و شاعرانگی خود را خوشنامانه حفظ نموده، در روزهای آینده در آرامستان ابدی این استان به خاک می سپارد
ضمن تسلیت و تعزیت درگذشت سایه بزرگ شعر و غزل ایران به همه دوستداران، علاقمندان و رهروان آن سایه بلند زمانه،انتظار دارد که پس از اعلام زمان و مکان تشییع، همهی دلبستگان به فرهنگ و هنر و ادب گیلان و ایران در مراسم تشییع آن قلندر طریقت غزل، شرکت نمایند.وداع باشکوه با سایه کمترین کاری است که باید برای این سرمایه پرافتخار گیلان و ایران انجام دهیم
کانون صنفی فرهنگیان گیلان
۲۳ مرداد ۱۴۰۱