پس از سالها دوباره به اوین بازگشتم. ۲۹ تیر، ۱۴ زندانی سیاسی زن، سرودخوانان از در بزرگ وارد زندان شدیم. سلام بر تپههای اوین که دهههاست شاهد رنج و ناله و شکنجه و تیرباران و اعدام (ها؟)است. سلام بر سرخی گلهای سرخ اوین، سلام بر سروهای برافراشته اوین.
وارد بند زنان شدم. طی ۵ سالی که در اوین بودم نام بیش از ۲۰۰ زن را به خاطر سپرده بودم که آمدند و رفتند و هنوز برخی در زندان هستند. چشمانم به دنبال نشانی از همبندیهایم هست. اما از برجای ماندههای دوران حبس، ملافه صورتی با گلهای ریز مریم اکبری منفرد، ملافه سبز با گلهای درشت لاله مهوش شهریاری و ملافه قرمز آتنا دائمی که هنوز بر روی تخت اتاق ۲ است، بغضی بر گلو و اشکی بر چشمانم میدواند.
سپیده چند عکس از علی و کیانا به دستم میدهد، باورم نمیشود. سپیده میگوید وقتی تو را بردند زنجان، عکسها در بند ماند تا تو برگشتی. ۲۳ تیر ۹۴ جلوی چشمانم جان میگیرد، علی و کیانا با پاهای کوچکشان به سمت در خروجی اوین میدویدند و با صدای ضعیفی داد و فریاد میکردند که مامان نرگس خداحافظ، بریم بابا تقی رو ببینیم باز بر میگردیم و من از آن روز به انتظار نشستهام تا دوباره در آغوششان گیرم. به کارگاه معرق رفتم، عسل کبوتر چوبی را که قبل از تبعیدم به زنجان برش داده بودم را به دستم میدهد و میگوید چند روز پیش از لابه لای چوبها پیدایش کردم میخواستم تکهای از آن را برای کارم برش بدهم اما دلم نیامد، گفتم این کبوتر نرگس است، گذاشتم روی میز معرق. کبوتر منتظرت بود، نشست تا برگردی. بوسهای بر گلوی کوچکش میزنم. مگر این وفاداری میتواند بی پیام و بینشان باشد؟ گو این که چکمههای حکومت استبدادی، راه صدای آزادی را به ظلم و خشونت میفشارد اما سرود آزادی را پرندهای سرخواهد داد.
عکسهای کیانا و علی، تکههای ملافه برجای مانده یاران دربند و پرنده را به آغوش گرفته و شب سر بر بالشی میگذارم که یادگار زنان محبوس در جهنم قرچک هست. پیراهن سفیدی پوشیدم که یادگار زنی در زندان و تبعیدگاه زنجان است. پیشانی بر زمینی میسایم که هر ذرهاش پیام و نشانی دارد. اوین وعدهگاه عاشقان و تبلور اراده و قدرت زنان و مردانی است که زندان را که مظهر سرکوب حکومت استبدادی است، به زیستگاه انسان مبارز تبدیل کردهاند. سلام بر اوین
*اینستاگرام نویسنده