میهن ما با بحران ساختاری ژرفی روبرو است. گرانی سرسام آور کالاها ، ارزاق عمومی و خدمات، گذران زندگی را برای اکثریت جمعیت کشورمان با سختی ها و دشواری های طاقت فرسایی روبرو ساخته است . تبعیض و عدم برخورداری از هر نوع حق و حقوق شهروندی موجب آزردگی و سرخوردگی مردم میهن ما در ابعاد و ژرفنای گسترده ای گردیده است . شیوع فرهنگ فرد گرایی و فقط به فکر خود بودن ، به بهای زیر پا نهادن حق دیگران و تامین وسایل رفاه و آسایش خود با لگد مالی مقبول ترین هنجارهای اجتماعی و اخلاقی نه تنها در جامعه بصورت گسترده ای رواج یافته است . بلکه جزئی از فرهنگ رفتاری غالب در جامعه شده است .
این است سیمای جامعه ما : تن ها خسته ، روان ها رنجور و دل ها آزرده خاطر از این همه ظلم و ستمی که بر آن ها می رود . اشخاص زیادی برای تخلیه روح و روان خود دق دل خویش را بر سر دیگران خالی می کنند . بدون آن که درنظر بگیرند که طرف مقابل او نیز از تحمل مصیبت و مشقت های جگر خراش زندگی جانش به لب رسیده است . هر کس ساز خود را می زند و چه بد آهنگ و گوش خراش و دل آزار . وقتی که خالی ازهر نوع حس همدردی با دیگران است . آیا هرگز قیافه غمناک و بیزار فردی که بدیهی ترین حق او توسط یک قاضی در دادگاه به خشن ترین و پراهانت ترین وجه نقض شده است حس همدردی ما را برانگیخته است ؟.. نه .. چرا؟ چون چنان غرق خویشتن خود هستیم که هر نوع حس همدردی با دیگری از روح و روان ما رخت بر بسته است . آیا با دیدن زباله گردی که بدنبال تامین معاش خود و خانواده اش با سر و صورتی چرکین ظرف های اشغال را می جوید و می کاود. حس ترحم و همدردی انسانی به او وجودمان را فرا می گیرد یا در دل ، آن نگون بخت را تمسخرو سرزنش می کنیم ؟ مسلما او را فردی بی لیاقت می نامیم که نتوانسته شغل مناسبی داشته باشد و به چاه درماندگی و استیصا ل درافتاده است . بدون آنکه مناسبات اقتصاد سرمایه داری دلالی و ساز و کارهای ناعادلانه جامعه را مقصر بدانیم . چرا ..؟ چون به ما آموخته اند در این کشور هر کسی زرنگ است به یقین گذران زندگی اش به سامان است . گو نزدیک ترین کسانش در فقر و فاقه غوطه ورند . که آن هم از نداشتن لیاقت و کفایت های لازمه ی زندگی است . انگار نه انگار که همه راه های شراففتمندانه بر روی او بسته است و هیچ بستر سالمی برای دست یافتن به زندگی انسانی وجود ندارد و همه ی مسیر در این راه توسط قدرت مداران سنگ دل مسدود شده است .
آیا با دیدن جوان تحصیلکرده ی بیکاری که بخاطر نداشتن پارتی نتوانسته شغلی مناسب بیابد و همه آمال و آرزوهای زندگی اش را برباد رفته می بیند و دچار یاس و افسردگی شده است . در صدد درک علت ناکامی و محرومیت وی بر می آییم . یا بی تفاوت از کنار مسئله می گذریم ؟.. آیا شده است که هراسان خاطری پدران بسیاری، از بلایایی که بر سر زن و فرزندانش به علت بیکاری اش نازل می شود را حس کنیم و با او دلسوزی نماییم . یا با دیده تحقیر و شماتت بر وی می نگریم .. ؟ با دیدن جوان آلوده به اعتیاد که شوربختانه تعدادشان نیز هر روز رو به فزونی است ، موجبی برای جلب تفکر ما به علت غرق وی در گرداب هلاکت و نابودی شده است .؟ یا با دیده نفرت و انزجار از کنار او با تبختر و بی اعتنایی به راه خود رفته ایم .. ؟ براستی تا حالا شده است که از موفقیت تحصیلی حتی نزدیک ترین اشخاص مان شادی و نشاط به وجود مان رخنه کند .. ؟ یا حس حسادت بر او در ما بوجود آمده است .. ؟.. چرا همواره در صدد عیب جویی از دیگران و تخریب شخصیت حتی نزدیک ترین دوستانمان برمی آییم و نه یافتن روح تفاهم با آن ها .. ؟ علیرغم آنکه ما همه درد مشترکی داریم ولی بر سر هم می کوبیم و بر آتش افتراق و جدایی، هیزم می گذاریم . .
در سطح جریانات سیاسی که جملگی از ضرورت اتحاد نیروها سخن می گویند و درنکوهش و مذمت تک روی و تنهایی مقاله ها می نویسند کدام نیروی سیاسی گام مشخصی در راه اتحاد نیروها برداشته است . ؟.. و اگر چنین جریان سیاسی وجود دارد چرا نتیجه کار ومانع ها و چالش های پیش رو را صراحتا و با روشنی در معرض قضاوت افکار عمومی نگذاشته است ؟.. اینک که میهن ما در چاه تاریک اندیشی و واپسگرایی قرون وسطایی ماورا ارتجاعی گرفتار است می بایست با درک عمیق درد و رنج آحاد مردم همه ما دست در دست هم برای غلبه بر سد اصلی رهایی از عقب ماندگی تاریخی از قافله تمدن و پیشرفت و رفع ظلم و ستم به پا خیزیم .باید هر نوع تک روی و خودخواهی و خودنمایی را با اراده ای آهنین به کنار نهیم .. وگرنه بقول معروف کلاهمان پس معرکه است . و بی جهت و بدون آنکه به دست آورد در خور توجهی نایل شویم مدام در جا خواهیم زد . و به دور خویش تا بی نهایت خواهیم چرخید .. که چنین مباد ..