صبح روز پنج شنبه ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۱ در پی فراخوان شورای هماهنگی تشکل های صنفی فرهنگیان ایران، یک بار دیگر معلمان شاغل و بازنشسته آگاه و دغدغهمند از سراسر گیلان عزیز راهی رشت میدان فرهنگ شدند.
در وقت مقرر و به تدریج تعداد بسیاری از همکاران خود را به محل تجمع رساندند. در این میان معلمانی بودند که برای اولین بار در تجمع حضور پیدا کرده بودند. دور تا دور میدان پر از ماشین پلیس و ون بود ماموران نیروی انتظامی و راهنمایی و رانندگی و پلیس ضد شورش و نیروهای امنیتی لباس شخصی بیشتر از روزهای متداول تجمع اما کمتر از تجمع ۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۱ در گوشه و کنار خیابان حضور داشتند.
بزرگ و پیر کنشگران صنفی گیلان جناب آقای باقری همراه چندی از شرکت کنندگان با مسئول حراست اداره کل صحبت کردند و به ایشان گوشزد کردند که «شان معلم بسیار بالاتر از آن است که پشت در بسته خانه خودش بماند و به نفع همه است که این در با احترام باز شود.»
گفتند: دستور داریم در را باز نکنیم. از ایشان خواسته شد که همکاران مدیر کل را ببینند تا در باز شود اما ایشان گفتند مدیرکل حضور ندارد!!!
جناب باقری یک بار دیگر با نیروی انتظامی صحبت کردند و حتی به ایشان گوشزد کردند که یک ون برای این جمعیت معلمان کم است ما خودمان همراه شما می آیم اگر خلاف قانون عمل کردیم.
حدود ساعت ده بود که جمعیت بیشتر شد و مردم عادی متوجه حضور فرهنگیان پشت در بسته خانه خودشان شده بودند و با اظهار لطف با ما همدردی می کردند ما آمده بودیم که فریاد خود را در درون خانه خود برای همکاران در بندمان به اهتزاز در آوریم اما بر خلاف میل باطنیمان، فریادمان را این بار در خیابان به گوش معلم ستیزان رساندیم.
حدود ۱۵ تا ۲۰ دقیقه از ۱۰ گذشته بود که همکاران برگه های اعتراضی خود را در دست گرفتند و با شعار «معلم زندانی آزاد باید گردد» که توسط یکی از معلمین شاغل گفته شد، تجمع رنگ و بوی خوبی گرفت و نفسی تازه کشید و همه معلمان حاضر با او هم صدا شدند.
نیروهای پلیس با دوربین هایی که به روی لباس هایشان نصب شده بود از مراسم فیلمبرداری می کردند و هر همکاری که قصد تهیه فیلم را داشت، وادار می کردند که عکس و فیلم ضبط شده در گوشی اش را پاک کند. سخنران ها بسیار عالی صحبت کردند. جناب آقای باقری با نطق بسیار زیبایی که داشتند جانی دوباره به همکاران بخشیدند و خستگی را از تن همه زدودند. صحبت های ایشان بسیار به جا و بی نظیر بود. استاد قاسم زاده عزیز هم در صحبت هایی کوتاه اما رسا و دلنشین از اسماعیل عبدی عزیز و اعتصاب غذایی که با امروز ۱۳ روز است گفتند و با صدای گرم خود حق مطلب را ادا کردند و چند بیت شعر در وصف اسماعیل عزیز خواندند و در نهایت با اعلام اعتصاب غذای خودشان در حمایت از اسماعیل عبدی یک بار دیگر غمی به غم ما معلمان افزودند.
در تمام طول برنامه رفت و آمد نیروهای امنیتی بیشتر و بیشتر می شد و با دعوای سرمیدان و هیاهوی ایجاد شده چنین به نظر می رسید که به قصد اختلال در تجمع شکل گرفته که خوشبختانه با هوشیاری معلمان تجمع کننده مدیریت شد. زمانی که یکی از سخنران ها، نیروی انتظامی را مخاطب قرار داده بود و روی صندلی با صدای بلند فریاد می زد، مامور نیروی انتظامی دگرگون شده بود و با تکان سر حرف های سخنران را تایید می کرد.
در نهایت قطعنامه پایانی تجمع فرهنگیان در تاریخ ۱۴۰۱/۲/۲۲ خوانده شد و از همکاران خواسته شد که با آرامش مکان را ترک کنند. در همین لحظه دانش آموزی که از اول در تجمع شرکت داشت بالای صندلی رفت و با صدای لرزان نوجوانی خودش ولی با تحکم رو به مامورین فریاد زد: «معلم عزیزم من همراه تو هستم خسته نشدین از اینهمه بی عدالتی پاشین واسه خودتون وایستین اونایی که دارن از ما فیلم میگیرن هیچ حقی ندارن شما به چه حقی مجرمان واقعی را نمی گیرین چطور میتونین یه معلم تحصیل کرده رو زندان بندازین اون وقت اختلاس گرهای واقعی را نمی گیرین چطوری میتونین چطوری میتونین معلم عزیزم من همراه تو هستم.»
حرکت این دانش آموز درس بزرگی بود برای تمام فرهنگیانی که هنوز در همراهی تعلل می کنند. او شور خاصی به جمع افزود. شجاعت و شهامتش درسی معلمانه بود که این بار دانش آموزی به برخی معلمان می آموخت.
در پایان دوست دارم اضافه کنم که این تجمعات تحت هیچ شرایطی قائم به فرد نیست و با دستگیری معلم و به زنجیر کشیدن حق، نمی توان حق طلبی را خاموش کرد تاریخ گواه این ادعاست.
جا دارد یک بار دیگر از حس پدرانه و دلسوزانه و مدبرانه اعضای هیئت مدیره کانون صنفی فرهنگیان گیلان بخصوص استادان بزرگوارم آقایان باقری و صدیقی پور تشکر کنم به امید روزی که حکومت سرتاپای این بزرگواران ریش سفید را غرق در طلا کند.
به امید نور به امید پیروزی
۱۴۰۱/۲/۲۲ گیلان-رشت