Skip to content
می 25, 2025
   ارتباط با ما       در باره ما       فیسبوک       تلگرام   

احترام به تفاوت اندیشه، همیاری و تلاش مشترک در راه تحقق آزادی

  • خانه
  • ایران
  • جهان
  • اوکرایین
  • ویژه اندیشهٔ نو
  • اجتماعی
    • زحمتکشان
    • جوانان و دانشجویان
    • زنان
  • اقتصادی
  • فرهنگی – ادبی
  • محیط زیست
  • تاریخی
  • فلسفی
  • Home
  • با دریغ بانو آلما مایکیال، همسر مهربان استاد هوشنگ ابتهاج چشم از جهان فروبست.
  • خبرها
  • فرهنگی – ادبی

با دریغ بانو آلما مایکیال، همسر مهربان استاد هوشنگ ابتهاج چشم از جهان فروبست.

با تسلیت به استاد و خانوادۀ محترم ابتهاج، چند سطری از کتاب #شعر_سایه_در_موسیقی_ایرانی
(ص ۶۲) را دربارۀ ایشان نقل می‌کنیم:

ایشان به‌تاریخ ۲۲ فروردین ۱۳۱۱ در بندر انزلی زاده شده و در رشت و اصفهان و تهران بالیده است. پدرش، آرام، از ارمنیان رشت و مادرش، واروارا پتروونا (همنام یکی از شخصیت‌های رمان شیاطین داستایوسکی) روس بود. او جز برادری ناتنی (از ازدواج نخستِ مادرش) یک خواهر بزرگ‌تر با نام ایرما (زادۀ ۱۳۰۷) دارد.
آرام مایکیال، حسابدار شرکت کام‌ساکس، پیمانکار طرح احداث خط راه‌آهن سراسری، بود و ناگزیر به سفرهای گوناگون می‌رفت. واروارا برای همراهی با همسرش، دو دخترشان را چند سالی به مدرسۀ شبانه‌روزی کاتولیک‌های اصفهان سپرد… پس از چند سال خانوادۀ مایکیال به تهران آمد و آلما توانست از دبیرستان نوربخش مدرک دیپلم بگیرد. سایه هنگام تحصیل در دبیرستان تمدّن، آلما را در ۱۴سالگی به‌عنوان دوستِ یکی از همشاگردی‌هایش دیده بود؛ اما از سال ۱۳۳۲ با او آشنایی نزدیک یافت و سرانجام پس از پنج سال، با وی پیمان زناشویی بست.

بخشی از خاطرات زندان #هوشنگ_ابتهاج( #ه_ا_سایه )

این غزلو برای #آلما تو اوین ساختم. بعد به نگهبان گفتم که می شه من این شعرو بفرستم واسه زنم. اونم رفت یه پاکت آورد. من کاغذو گذاشتم تو پاکت و در پاکتو هم باز گذاشتم که خیال نکنن چیز دیگه ای نوشتم و فکر می کردم که می فرستن.
وقتی اومدم بیرون فهمیدم نفرستادند!!!!

“به پایداری آن عشق سربلند”

بود که بار دگر بشنوم صدای تو را ؟
ببینم آن رخِ زیبای دلگشای تو را ؟

بگیرم آن سرِ زلف و به روی دیده نهم
ببوسم آن سر و چشمانِ دلربای تو را

ز بعد این همه تلخی که می کشد دلِ من
ببوسم آن لبِ شیرینِ جانفزای تو را

کی ام مجال کنارِ تو دست خواهد داد
که غرقِ بوسه کنم باز دست و پای تو را

مباد روزی چشم من ای چراغ امید
که خالی از تو ببینم شبی سرای تو را

دل گرفته ی من کی چو غنچه باز شود
مگر صبا برساند به من هوای تو را

چنان تو در دلِ من جا گرفته ای ای جان
که هیچ کس نتواند گرفت جای تو را

ز روی خوب تو برخورده ام ، خوشا دلِ من
که هم عطای تو را دید و هم لقای تو را

سزای خوبی تو بر نیامد از دستم
زمانه نیز چه بد می دهد سزای تو را

به ناز و نعمتِ باغ بهشت هم ندهم
کنار سفره ی نان و پنیر و چای تو را

به پایداری آن عشقِ سربلند قسم
که سایه ی تو به سر می بَرد وفای تو را

#هوشنگ_ابتهاج ( #ه_ا_سایه )
تهران، تیر ماه ۱۳۶۲

Continue Reading

Previous: صدور قرار کفالت هفتاد میلیون تومانی برای سه عضو کانون صنفی فرهنگیان قزوین
Next: آمریکا موشک‌های “پاتریوت” را از آلمان به لهستان منتقل کرد
  • تلگرام
  • فیسبوک
  • ارتباط با ما
  • در باره ما
  • فیسبوک
  • تلگرام
Copyright © All rights reserved