نوشتهٔ توماسو دی فرانچسکو، در نشریهٔ ایتالیایی ایل مانیفستو، ۲۷ فوریه ۲۰۲۲ (۷ اسفند ۱۴۰۰) ترجمهٔ امید مجد – اختصاصی اندیشه نو
دل ما با کوچکترینها و ضعیفترینهاست، و موضع ‘انترناسیونالیستی’ ما در این لحظه، حمایت کامل از مردم عادی غیرنظامی اوکراین است. و همچنین، از روسهایی حمایت میکنیم که برای صلح و علیه جنگ تظاهرات میکنند.
ما با صدای بلند یک «نه!» قوی و جدّی به تجاوز نظامی روسیهٔ پوتین به اوکراین میگوییم. آقای پوتین صبح روز جمعه تصمیم مجرمانه برای فرستادن نیروهای نظامی [به اوکراین] گرفت و کییف را با صدای آژیرهای حملهٔ هوایی بیدار کرد.
ما (در نشریهٔ ایل مانیفستو) این ماجراجویی کرملین را که نقض آشکار قوانین بینالمللی است با همان قدرت و صراحتی محکوم میکنیم که همیشه جنگهای «غرب» در عراق، سومالی، یوگسلاوی سابق، افغانستان، لیبی، غزه و فلسطین، سوریه و غیره را محکوم کردهایم. (و نهفقط جنگهای «غربی»، بلکه حتی تعرض شوروی به افغانستان در سال ۱۹۷۹ را محکوم کردیم.)
تصاویر منتشر شده از مترو کییف، با کودکان و زنان وحشتزده، زخمی قدیمی را باز میکند: درد شخصی وصفناپذیر این زنان و کودکان یادآور شبهای بمباران ناتو در بلگراد در ۲۳ سال پیش است که امیدوار بودیم آخرین بمباران تاریخ اروپا باشد.
امیدواریم این بار به قربانیان غیرنظامی برچسب تحقیرآمیز «تلفات جانبی» زده نشود. دل ما با کوچکترین و ضعیفترینهاست و موضع «انترناسیونالیستی» ما در این لحظه حمایت کامل از مردم عادی غیرنظامی اوکراین است. و همچنین، از روسهایی حمایت میکنیم که برای صلح و علیه جنگ تظاهرات میکنند.
ما «ژئوپلیتیک» را دوست نداریم؛ مقولهای که در نهایت، چیدمان پرچمها روی نقشه بهمنظور تمرینهای جنگی است، که همیشه هم به آیندهٔ جهان آسیب میرساند.
در این واقعیت تردیدی نیست که با تحوّل در آرایش استراتژیک جهان مواجهیم. ما مخالف جنگ هستیم: هیچ دلیل سیاسی جنگ را توجیه نمیکند. ما، صرفنظر از این که نیروی پیشبرندهٔ جنگ کیست، مخالف آنیم. ما مخالف مجتمعهای نظامی-صنعتی هستیم، چه غربی باشند و چه چینی یا روسی: اینها بنگاههاییاند که بر تولید ناخالص داخلی ملی کشورها و سیاستِ قدرت حاکماند، و بنگاههاییاند که سناریوهای ویرانگر و مرگباری مانند همین جنگ کنونی را آماده میکنند.
بهجای انداختن مسائلی مانند صلح، متوقف کردن افزایش هزینههای نظامی، خلعسلاح یا از کار انداختن سلاحهای هستهیی که در اروپا گسترده است، به سرداب فراموشی و نادیده گرفتن آنها، به طوری که گویا ربطی به تخصیص منابع ندارند- و منظور از منابع فقط انرژی نیست، بلکه شامل پشت سر گذاشتن فاجعهٔ همهگیری و بحران زیستبوم کنونی است- زمان آن رسیده است که «سیاست» به این موضوع توجه کند. صلح فقط یک آرزو نیست، چیزی است که باید آن را فراهم آورد و ساخت.
این روزها، توجه به این موضوعها همراه شده است با توجه به برق انفجار موشکها بر صفحههای تلویزیون. و رسیدگی به این مسائل و حلوفصل آنها در این لحظهٔ اندوهبار، قطعاً بسیار مشکلتر است- اگر غیرممکن نباشد. پس از هشت سال جنگ داخلی در بحران اوکراین و ۱۴ هزار کشته و دو میلیون پناهنده، حالا تازه شاهد «مداخلهٔ دموکراتیک» لحظهٔ آخر ایتالیا هستیم که در تمام این مدت، در مورد این بحران سکوتی گناهکارانه کرده بود.
دولت آمریکا و رهبری کشورهای حوزهٔ آتلانتیک [اروپای غربی و آمریکای شمالی] اکنون به روسیه میگویند: «شما ناتو کمتر میخواستید، ولی حالا بیشترش را خواهید داشت.» پاسخ روشن و قابلانتظاری است؛ اما پاسخی است که به طور ضمنی میپذیرد که استراتژی گسترش قلمرو ناتو به شرق، تهدیدی بوده که هنوز هم ادامه دارد. حالا خطر این است که این «ائتلاف آتلانتیک» [ناتو] دیگر نقطهٔ توقفی نخواهد داشت و به پیشروی ادامه خواهد داد. و این هم به لطف ابتکار جنگ پوتین است که هیچ توجیهی ندارد. بهویژه که از ۲۴ ساعت پیش از به رسمیت شناختن استقلال لوهانسک و دونتسک [از سوی روسیه]، میتوان گفت که پوتین صرفاً با اعزام نیروهای نظامی به مرز [روسیه با اوکراین]، «برنده» شده بود، و زمینه را از مخالفانش گرفته بود و بین آنها در مورد عضویت ناتو در اوکراین و احیای توافقهای مینسک تفرقه انداخته بود. خلاصه اینکه، این طور نیست که پوتین- آن گونه که خودش میگوید- چارهای جز حمله نداشت.
ایدئولوژی، یا طرز فکر برانگیزانندهٔ رئیسجمهور روسیه چیست؟ بدیهیترین انگیزه، گریختن از تحقیر پایان قدرت شوروی و انتقامگیری از حرکتهای نظامی «غربی» است که پایان آن قدرت را تأیید کرد. اما حالا ما با پسامدهای تصمیمی دیوانهوار، خود متناقض، و انتحاری مواجهیم. آنچه از اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی در روسیه باقی ماند، داراییهای اقتصادی بود که وقتی خصوصی شدند، ثروت کلانی برای الیگارشها، مقامهای حزبی سابق، و کارخانههای تسلیحاتی که به طور کامل احیا شده بودند، به ارمغان آوردند.
پوتین علاقهای به سوسیالیسم- سوسیالیسم واقعی- ندارد، چه رسد به انقلاب بلشویکی. اتفاقی نیست که او احساس کرد باید به لنین حمله کند، که در سال ۱۹۲۴، در نخستین قانون اساسی اتحاد شوروی، استقلال چهار جمهوری سوسیالیستی را که در آن زمان اتحاد شوروی را تشکیل میدادند [روسیه، اوکراین، بلاروس، و ماورای قفقاز]، تعیین کننده میدید.
ضمن این که درست است که فروپاشی اتحاد شوروی در امتداد گسستهای ملیگرایانه صورت گرفت، پوتین با بمباران کییف بهواقع دارد تاریخ خود را بمباران میکند، به ریشه پیوندهای روسیه و اوکراین آسیب میزند، و هویت اسلاوی برابر این دو ملت را پاک میکند که کاملاً برخلاف هدف بازگشت به آغوش «وطن کبیر روسیه» است. و با این کار، او اعتبار روسیهٔ جدید را به عنوان قدرتی «دیگر» [در مقابل «غرب»] از بین میبرد؛ چیزی که تا کنون آن را دستاورد خودش ادعا میکرد. پس از «خودکشی» اتحاد شوروی، حالا با ولادیمیر پوتین شاهد خودکشی روسیه هستیم.
اتحاد شوروی بازنگشته است، اما جنگ گرم بازگشته است؛ حالا در قلب اروپا با تهدید هستهیی روبهرو هستیم، که جنون ملیگرایانه به آن دامن زده است، و با زندگی مردم عادی غیرنظامی و آیندهٔ جهان بازی میکند. باید آتشبس فوری برقرار شود. پوتین را باید متوقف و وادار به عقبنشینی کرد. پوتین پیش از این به اندازهٔ کافی نابودی به بار آورده است.
اندیشه نو: استفاده از تمام یا بخشهایی از این مطلب با ذکر منبع بدون مانع است.