خامنه ای رهبر نظام مطلقه حاکم بر کشور در روز چهارشنبه ۱۱ فروردین، در دیدار با جمعی از مداحانش گفت: «اینکه بگویند فردای دنیا، فردای مذاکره است، دنیای موشک نیست، این اگر از روی ناآگاهی گفته شود که ناآگاهی است؛ اما اگر از روی آگاهی باشد خیانت است. اگر نظام اسلامی دنبال فناوری و مذاکره باشد، اما قدرت دفاعی نداشته باشد، مقابل هر کشور فزرتی که تهدید کند باید عقبنشینی کند.»
ظاهرا انتقاد او متوجه کسانی است که با پرتاب آزمایشی موشک های بالستیک توسط سپاه و ایجاد زمینه ای تازه برای تشنج در روابط بین المللی رژیم مخالفت کرده اند. از جمله این انتقاد کنندگان اکبر هاشمی رفسنجانی ست که در تویترش نوشته: «دنیای فردا، دنیای گفتمان هاست و نه موشک ها.» چندی پیش سپاه پاسداران اقدام به پرتاب آزمایشی دو موشک دوربردی کرده بود که به این تنش ها دامن زد. به گزارش رجا نیوز چهارشنبه ۱۹ اسفند، بر روی این دو موشک به زبان عبری نوشته شده بود: «اسراییل باید از صفحه روزگار محو شود.» براستی اگر هدف از آزمایش های موشکی، نمایش توان دفاعی کشور و یا به گفته رهبر نظام تامین «قدرت دفاعی» باشد، نوشتن شعار نابودی اسراییل به زبان عبری بر روی بدنهٔ موشک ها و نمایش رسانه ای آن برای چیست؟ آیا شعار «اسراییل باید از صفحه روزگار محو شود» یک شعار دفاعی است؟
ریشه تنش تازه و شاخ و شانه کشیدن ها بین رهبر از یک طرف و دولت آمریکا و بویژه لابی های تندرو هوادار اسرائیل البته در جای دیگری ست. سایت رادیو فردا همزمان گزارش دیگری دارد به نام: «هشدار وزیر خزانهداری آمریکا درباره لغو یکجانبه توافق با ایران».در این گزارش به نوشته ای از نیویورک تایمز استناد شده که: «اگر همین الان هم در تهران نشسته باشی، لزوما احساس نمیکنید که فراغت زیادی (از تحریمها) پیدا کردهای.» بر اساس همان گزارش خبری، «جک لو» وزیر خزانهداری آمریکا در یک مصاحبهای تلویزیونی به مشکلات در اجرای لغو تحریم ها اشاره کرده، می گوید: «اگر امکان برداشتن مجازات اقتصادی علیه دولتها وجود نداشته باشد، هیچ کشوری هم حاضر نخواهد شد سیاستهای خود را تغییر دهد.»…«عدم موفقیت آمریکا در واکنش به توافقی که با ایران صورت گرفته، به معنی از دست دادن اعتبار واشینگتن برای تحریم دیگران، و اجبار آنها به تغییر رفتارشان است.»…«چنین اقدامی عاملی بیثباتکننده و خطرناک خواهد بود.»
آقای خامنه ای در سخنرانی نوروزی اش در مشهد در این رابطه به صراحت گفته بود: «همچنان معاملات بانکی ما دچار مشکل است و بازگرداندن ثروت های ما دچار مشکل است. وقتی تحقیق می کنیم و دنبال می کنیم معلوم می شود که از امریکایی ها می ترسند و گفتند که ما تحریم را بر می داریم و روی کاغذ هم برداشتند اما از طرق دیگر طوری عمل میکنند که اثر رفع تحریم ها مطلقاً بهوجود نیاید.»
اعتراف وزیر خزانه داری آمریکا به عدم لغو عملی تحریم ها مطابق مصوبهٔ سازمان ملل و ایجاد مشکل و مانع در راه روابط تجاری و اقتصادی جمهوری اسلامی با اروپا و آمریکا، رسمی ترین و آشکارترین اعلام عدم پایبندی آمریکا به تعهداتش در برجام است. این عدم پایبندی، قبلا هم از طرف رسانه ها و برخی چهره های منتقد دولت روحانی در جناح مقابل اعلام شده بود، اما حسن روحانی در مصاحبه با خبرنگاران به آن پاسخ «تندی» داد و آن را رد کرد.
حمله به ایران و یا لغو برجام، به ترجیعبند تبلیغات انتخاباتی در آمریکا تبدیل شده و کاندیدهای مطرح و پیشتاز رقابت های انتخاباتی، نظیر دونالد ترامپ محافظه کار و هیلاری کلینتون دمکرات نسبت به پایبندی به این تعهدات اظهار تردید جدی کرده و خواهان ادامه فشار بر جمهوری اسلامی برای همسو شدن با برنامه های منطقه ای آمریکا و ناتو شده اند. شک نیست که این اظهارات نه به دلیل پاسخگویی به افکار عمومی آمریکا، بلکه جلب اطمینان لابی تندرو صهیونیستی و صاحبان صنایع غولپیکر نظامی در آمریکاست که ۱۰۰۰ میلیارد دلار از بودجه سالانه را نصیب خود می کنند و در قدرت پشت پرده و نامشروع حاکمیت جهانی دست بالایی دارند.
خامنه ای در بیانات نوروزی خود، دولتیان را مورد انتقاد قرار داده و طرح لزوم اجرای برجام های دوم و سوم برای ادامه حکومت ولایت فقیهی را کار دشمنان اسلام و مسلمین می داند. او می گوید: «در همین توافق اخیر هسته ای هم اگر چه این توافق را ما تائید کردیم و برگزار کنندگان این توافق را مورد قبول اعلام کردیم و قبول داریم آن را، لیکن اینجا هم همین بود. وزیر خارجه ما در مواردی به بنده گفت که ما اینجا را نتوانستیم این خط قرمز را نتوانستیم حفظ کنیم. معنایش همین است. یعنی طرف مقابل وقتی دولتی مثل امریکاست که پول و امکانات و دیپلماسی فعال و عوامل گوناگونی در اطراف دنیا دارد. کنار آمدن با او به معنای صرف نظر کردن از برخی چیزهایی است که انسان بر آن ها پای می فشارد. این یک دوراهی است که بر طبق سیاست های امریکا یک دوراهی ناگریز و یک دوگانه اجتناب ناپذیر است. یا باید در مقابل امریکا و خواست های او در موارد بسیاری کوتاه بیاییم یا باید فشار های امریکا و تهدیدات و ضررهای ناشی از آن را تحمل کنیم.»
او عصارهٔ سخنان ماموران مذاکره کننده اش را چنین جمعبندی می کند: «بنابراین در قضیه هسته ای توافق شد اسمش را گذاشتیم برجام؛ برجام دیگری در قضایای منطقه و قانون اساسی کشور؛ برجام 2 و 3 و غیره باید به وجود بیاید تا بتوانیم راحت زندگی کنیم.» خامنه ای علیرغم اینکه به عقب نشینی از خطوط قرمز اعلام شده در همین برجام به تایید رسیده اعتراف می کند، باز هم به همان شیوه دروغگویی و کتمان واقعیت ها به کمک بازی های زبانی در «نرمش قهرمانانه» اش ادامه می دهد و پافشاری باند رفسنجانی بر لزوم «نرمش های قهرمانانه» دیگر را «الغای دشمنان» و «نفوذی» ها می نامد. آیا سیاست «اسراییل باید از صفحه روزگار محو شود» که قاسم سلیمانی فرمانده سپاه قدس آن را راهبردی می داند و مخالفان آن را به حذف از نظام تهدید می کند، باعث تقویت راست ترین جناح ها در دولت اسراییل نشد و مورد بهره برداری فاشیست هایی مانند دونالد ترامپ در انتخابات آمریکا نشده و نمی شود؟
تجربه دور قبلی این رجزخوانی ها به ما می آموزد که از هم اکنون باید مذاکرات پشت پرده دیگری توسط همین «نفوذی ها» و تحت راهبری خود ولی فقیه را انتظار داشت و این موشک پرانی های تحریک آمیز، که با هدف نمایش قدرت و پوشش بر عجز و ناتوانی در حفظ استقلال ملی توسط حکومت ضد ملی و ضد مردمی ولایت فقیه برنامه ریزی می شود، باز هم بحران های دیگر و هزینه های گزاف تری برای مردم زحمتکش کشور ایجاد کند که هم اکنون نیز با استیصال بی سابقه ای دست به گریبانند.
در اینکه ائتلاف اعتدالگرایان و اصلاح طلبان دست راستی، مدت هاست دست از پافشاری بر شعار استقلال ملی برداشته و سیاست تمکین از ایالات متحده آمریکا و ادغامگرایی در بازار جهانی را بعنوان تنها راه نجات حکومت از تنگناهای موجود تبلیغ و ترویج می کنند، تردیدی نیست. اما اجبار اصلاح طلبان به تبعیت از اعتدالگرایان و کارگزاران رفسنجانی مگر کار بارگاه ولایت فقیهی اش نیست؟ مگر رهبر و نیروهای تحت امر امنیتی نظامی اش نیستند که همه نیروهای سیاسی خواهان استقلال ملی را بعنوان «عوامل فتنه» به فجیع ترین شکل ممکن سرکوب کردند، کوچکترین تشکل و تجمع مردمی را بر نتافتند، رسانه های مدافع منافع ملی منتقد سیاست های حاکم را ممنوع و فیلتر کردند، مبارزان آزادیخواه و استقلال طلب را روانه زندان و شکنجه گاه ها کردند، و راه را تنها برای کسانی باز گذاشته اند که امروز «نفوذی» شان می نامند؟
چگونه می توان درست چند هفته بعد از احراز صلاحیت و تایید استصوابی تک تک مدافعان ادغامگرایی بعنوان نمایندگان جناح مقابل در انتخابات ، آن ها را به «خیانت» متهم کرد. مگر این نظرات ناشناخته بوده که «اگر آگاهانه باشد، خیانت است.» ؟ مگر در تمام این سال ها نشریات تبلیغ کننده سیاست های بانک جهانی انحصار فضای رسانه ای کشور را در دست نداشته و با تمام توان، در خدمت جاانداختن همین تفکرات نبوده اند؟ پس دلیل این مخالف نمایی هایی چیست؟
تردیدی نیست رهبری نظام بیش از هر کسی، واقف به خیانتی ست که با سرکوب مبارزات مردم به سرنوشت کشور کرده، و شاید درست به همین دلیل، می خواهد ننگ آن را به گردن کسان دیگری بیندازد. اما این همه ماجرا نیست. او که شکست اسلام سیاسی و سیاست های افراط گرایانه پان اسلامیستی شیعه محورش، بویژه در دوران ۸ ساله حکومت کودتاچیان سپاه، راه دیگری برایش باقی نگذاشته، نگران عقب نشینی نیست. او قهرمان «نرمش های» مورد لزوم برای حفظ قدرت است. او به خوبی می داند راه دیگری ندارد و این دوراهه در اثر سیاست های ایران بر باد ده او، مدت هاست به کوره راه یک طرفه بدون بازگشتی تبدیل شده است. تردید او اینبار نگرانی از آن است که آیا عقب نشینی های بیشتر، استمرار حکومتش را تامین می کند و یا زیر پایش را خالی خواهد کرد. یک بار دیگر به جمعبندی او را در سخنرانی نوروزی اش در آستان قدس رضوی که اداره ثروت نجومی اش را همچون تیول به رئیسی یکی از جنایتکارترین شخصیت های امنیتی سرسپرده اش واگذار کرد، دقت کنید: « برجام دیگری در قضایای منطقه و قانون اساسی کشور؛ برجام 2 و 3 و غیره باید به وجود بیاید تا بتوانیم راحت زندگی کنیم.»
نگرانی او نمی تواند از برجام دو باشد. تکلیف برجام دو، یعنی هماهنگی رژیم با تغییر مرزهای جغرافیایی منطقه بر اساس قومی و مذهبی – یا به عبارتی خاومیانه جدید- روشن است و رژیم از مدت ها قبل، چه در عراق و چه در سوریه بر سر آن به چانه زنی مشغول است. باید نگرانی اصلی او را در برجام دیگری دید که نام برجام سه به آن داده است و مضمون آن تغییر قانون اساسی است. وقتی قانون اساسی کشور در دستان او به یک اصل، آن هم ولایت مطلقهٔ فقیه تبدیل شده، تغییر قانون اساسی معنای دیگری جز فرو ریختن بارگاه قدرت او نمی تواند داشته باشد. آلترناتیو سازی دروغین از داعشی های شیعه و نیروهای افراطی برای دولت روحانی-رفسنجانی و تکیه بر آدمکشانی که به قول خودش یار غار او در «روزهای سخت» رویارویی با مردم بوده اند را باید در این راستا تحلیل کرد. روشن است که این کار نیز جز خدمت به سیاست های ادغامگرایی و بی اعتبار کردن نقد سیاست های نولیبرالی در حال اجرا نیست. مخالف خوانی خامنه ای ها، مصباح ها، یزدی ها، و جنایتکاران شناخته شدهٔ حکومتی که دستشان به خون مردم آلوده است، چیزی جز بی اعتبار کردن نقد مردمی، رادیکال و مبتنی بر استقلال و منافع ملی به سیاست های در حال اجرا نیست. این مخالف خوانی ها روی دیگر همان سکه پشتیبانی از سیاست های ایران بر بادده قبلی بویژه در دوران احمدی نژادی ست که به غارت صدها میلیارد دلار منجر شد و کشور را در گرداب بحران های مرگبار گرفتار کرد. چگونه می توان انتظار داشت همان هایی که کشور را به چنین روز سیاهی انداخته و میلیاردها دلار را راست راست بالا کشیده اند، امروز در لباس مدافع منافع ملی و «مردم مظلوم منطقه» ظاهر شوند. هیچ کسی چنین سیاه بازی مضحکی را از طرف غارتگرانی که مدت هاست سیاست ها را در جهت معاملات میلیارد دلاری شیرین خود در بحران ها جهت می دهند، باور نخواهد کرد.