اختصاصی اندیشِۀ نو – کیت کلارک، خبرنگار سرشناس ترقیخواه انگلیسی، مینویسد: با بالا گرفتن سطح احساسات ضد روسی جاری و بازگشت نگرش جنگ سرد، فهم تاریخ این منطقه و اینکه چرا خودش را روسی میداند مهم است.
کموبیش همزمان با ادعای مالکیت امپراتوری بریتانیا بر جزیرههای فالکلند، امپراتوری روسیه مدعی حاکمیت خود بر کریمه شد. زمان این رویدادها سالهای پایانی دهه ۱۷۷۰ / ۱۱۴۹ خورشیدی و دوران ترکتازی امپراتوریها بود، زمانی که ناوگانی از کشتیها میتوانستند در مکانی پهلو بگیرند و از آن پس آن جا را قلمرو خودشان اعلام کنند.
جزیرههای فالکلند، که اسپانیا تا آن زمان خودش را مالک آنها میدانست و مالویناس نامیده میشدند، نزدیک به ۸ هزار مایل (۱۲ هزار و ۸۰۰ کیلومتر) از لندن دور هستند و در ساحل شرقی آرژانتین قرار دارند. کریمه نزدیک به ۸۰۰ مایل (یک هزار و ۲۸۰ کیلومتر) از مسکو دور و تنها چند مایل با مرز سرزمین اصلی روسیه فاصله دارد.
شبهجزیره کریمه که پیش از آن بخشی از امپراتوری عثمانی بود، در ۱۹ ماه آوریل ۱۷۸۳/ ۳۰ فروردینماه ۱۱۶۲ در زمان سلطنت کاترین کبیر به امپراتوری روسیه ضمیمه شد.
در همان سال روسیه به ساخت پایگاه دریایی و دژ سواستوپول دست زد. ساخت آن در سال ۱۸۰۴ / ۱۱۸۳ پایان یافت، و از آن پس به منزلگاه ناوگان دریای سیاه تبدیل شد و پس از انقلاب ۱۹۱۷/ ۱۲۹۶، پایگاه ناوگان دریایی شوروی در دریای سیاه شد.
پس از انقلاب روسیه در سال ۱۹۱۷، و پیامد جنگ داخلی، برای کنترل شبهجزیره کریمه بین بلشویکها و سفیدها (ضد انقلابیون) درگیری شد. پس از پیروزی بلشویکها در این درگیری در سال ۱۹۲۱ / ۱۳۰۰ شبهجزیره کریمه بخشی از جمهوری فدرال روسیه شوروی شد.
این جمهوری بزرگترین جمهوری از ۱۵ جمهوری تشکیلدهنده اتحاد جماهیر شوروی بود. در سال ۱۹۵۴/ ۱۳۳۳، کریمه در تصمیمی اداری به جمهوری سوسیالیستی شوروی اوکراین منتقل شد که در زمان فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در سال ۱۹۹۱/ ۱۳۷۰ کریمه بخشی از اوکراین باقی ماند.
بنابراین، کریمه بهمدت ۱۳۴ سال (از ۱۷۸۳ تا ۱۹۵۴) متعلق به روسیه بود و بهمدت ۳۳ سال (از ۱۹۵۴ تا ۱۹۹۱) به اوکراین شوروی تعلق داشت، کریمهای که در زمان این انتقال بخشی از همان کشور یعنی اتحاد جماهیر شوروی بود.
جمعیت کریمه بهطور سنتی بیشتر روس بودند (بیش از ۶۰ درصد)، و اوکراینیها ۱۵ درصد و تاتارهای کریمه ۱۲ درصد جمعیت را تشکیل میدادند. در مارس ۲۰۱۴ / ۱۳۹۳ روسیه همهپرسیای از اهالی شبهجزیره کریمه سازمان داد که نتیجه قاطع آن خواست اهالی کریمه برگشت دوباره این شبهجزیره به خاک روسیه بود.
ازآنجاییکه کریمه پایگاه ناوگان نیروی دریایی روسیه در سواستوپول در دریای سیاه است و اوکراین بخشی از اتحاد جماهیر شوروی بود، از دیدگاه منافع راهبردی و امنیتی تعجببرانگیز نیست که روسیه بخواهد این پایگاه در منطقهای خودی و بیخطر باشد و نه جایی که همدستان نازیها در آنجا پذیرفته میشوند و طرفدارانشان آزادانه در خیابانها راهپیمایی میکنند.
دولت کنونی اوکراین راهکرد و سیاستی عامدانه ضد روسیه را دنبال میکند و بهنظر میرسد بیشترین تلاش خود را میکند تا دههها دوستی و روابط خوب میان اوکراینیها و روسها را تباه سازد، که تاریخشان از سده دهم در زمان دولت روس کیف که مردمان اسلاو را با هم متحد ساخت درهمتنیده شده است.
همانطور که کی آخیم شونباخ، فرمانده نیروی دریایی آلمان، ماه گذشته در اظهارنظری غیرمنتظره مبتنی بر واقعیتهای موجود که بهخاطر آن اکنون از سوی جنگافروزان ناتو بهناچار از سمت خود کنارهگیری کرده است گفت، کریمه باید جزو دارایی روسیه درنظر گرفته و بهرسمیت شناخته شود و رئیسجمهورش، ولادیمیر پوتین، نیز سزاوار احترامی بیش از این است.
خبرنگار مسکو
متن زیر گزیدهای از کتاب در دست انتشارم دربارهٔ سالهای فعالیت خبرنگاریام در مسکو برای این مقاله است:
در ژوئن ۱۹۸۵/ خرداد- تیرماه ۱۳۶۴در سمت خبرنگار نشریه مورنینگستار در مسکو، برای من فرصتی پیش آمد که از شبهجزیره کریمه دیدن کنم، جایی که چندین سده منطقهٔ موردعلاقه برای سپری کردن تعطیلات و بازیافت سلامت رهبران روس و نویسندگانی نامدار مانند میخائیل لرمانتوف، آنتون چخوف (که یکی از داستانهای کوتاهش بهنام “بانو با سگ ملوس” در یالتا شکل گرفته شده است)، لِو تولستوی (که خانواده او نزدیک به یک سال در عمارتی کهنه در گاسپرا زندگی کردند)، فدور داستایِفسکی، و بسیاری دیگر از روسهای برجسته دوران پیش از انقلاب به شمار میرفت.
مشهورترین شاعر سده نوزده روسیه، الکساندر پوشکین، بهدلیل سرودههایش دربارهٔ آزادی از سنتپترزبورگ به کریمه تبعید شد. و در سده بیستم، مارینا تسوِتایهوا، ماکسیم گورکی، و الکسی تولستوی، همگی، در کارهایشان از هوای گرم و چشماندازهای زیبای کریمه الهام گرفتند.
در طول جنگ داخلی پس از انقلاب اکتبر، کریمه آخرین سنگر مقاومت ارتش سفید – ضد انقلاب- بود. از بندرهای آن کشتیهای پناهجویان دانشمندان، هنرمندان، و نویسندگان را با خود میبردند. سال ۱۹۲۰/ ۱۲۹۹خورشیدی، سال پیروزی نهایی بلشویکها، نقطه عطفی در ادبیات روسیه بود. نمایشنامه “پرواز” نوشته میخائیل بولگاکف، آخرین روزهای روسیه گذشته را بهتصویر میکشد.
الکساندرا گوریانُوا در نشریه راسیسکایا گازیتا نوشت: “کریمه به کشتی نوح شباهت داشت که در تشویش و اضطراب بسر میبرد. اینجا سربازان ارتش سفید، کشیشان، و اشراف از سنتپترزبورگ به کریمه آمدند و در تلاش بودند تا بفهمند چه بر سر روسیه آمده است و اکنون چگونه جایگاهشان را در جهان پیدا کنند.”
گوریانُوا در ادامه مینویسد: “کریمه همواره انسانهای آفرینشگر را که با عملکرد رهبران دولت در مسکو مخالفاند بهخود جلب کرده است. یکی از آنان شاعر و مترجم جوان جوزف برادسکی بود. برادسکی در شعر رواییاش بهنام ادای احترام به یالتا، از شکنندگی و تصادفی بودن زندگی زمینی سخن میگوید که سرنوشتی نامرئی و سنگدلانه بر آن حاکم است.
ما دربارهٔ جنگ کریمه ۱۸۵۶-۱۸۵۳/ ۱۲۳۲- ۱۲۳۵میدانیم که در آن امپراتوری روسیه در جنگی با ائتلاف متشکل از امپراتوری عثمانی [ترکیه پیشین]، فرانسه، بریتانیا، و ساردینیا [دومین شبهجزیرهٔ بزرگ مدیترانه و خودمختار در چارچوب ایتالیا] شکست خورد. در سرودهای از لرد آلفرد تنیسون پیروزی بریتانیا در نبرد بالاکلاوا در ۲۴ اکتبر که بر اساس گفته یک تاریخشناس بسیار ناچیز یعنی “تنها” ۱۱۸ نفر از ۶۲۰ کشته بود، تجلیل کرد.
هزینه انسانی جنگ کریمه بسیار زیاد بود: یک برآورد نشان میدهد که ۲۵ هزار بریتانیایی، ۱۰۰ هزار فرانسوی، و تا یک میلیون روس کشته شدند که بیشترشان بهدلیل بیماری و سهلانگاری بود. فلورانس نایتینگل و مری سیکول به خاطر کارشان در بهبود شرایط بیمارستان برای مجروحان این جنگ به قهرمانان ملی تبدیل شدند.
یکی دیگر از نبردهای کلیدی در جنگ کریمه، در سواستوپول، بندری تاریخی و مهم در دریای سیاه بود. این پایگاه نیروی دریایی روسیه در دریای سیاه که در سال ۱۷۸۳ / ۱۲۵۲ بنا نهاده شد در جنگ کریمه از سوی بریتانیا محاصره شد. از زمان انقلاب ۱۹۱۷ این بندر پایگاه اصلی ناوگان دریای سیاه نیروی دریایی اتحاد جماهیر شوروی بود و بهاینترتیب، از نظر راهبردی برای روسیه بسیار اهمیت دارد.
اکنون که در سال ۲۰۲۱ / ۱۴۰۰ این مطلب را مینویسم، شاید آنچه بیشتر مردم بریتانیا درباره کریمه میدانند این باشد که روسیه در سال ۲۰۱۴ / ۱۳۹۳ شبهجزیره کریمه را اشغال کرد. بااینحال، این صلحآمیزترین مداخله تا کنون بود که پس از همهپرسی انجام گرفت و نشان داد اکثرقریب بهاتفاق ساکنان کریمه خواهان این بودهاند که بخشی از روسیه باشند. کریمه از سال ۱۷۸۳ بخشی از امپراتوری روسیه بود و جمعیت آن بیشتر روسی و اوکراینی بودهاند.
کریمه، این شبهجزیره آفتابی در دریای سیاه، همچنین بهسبب میزبانی کنفرانس یالتا در فوریه ۱۹۴۵/ بهمن- اسفندماه ۱۳۲۴ پرآوازه است. در کریمه روزولت، چرچیل، و استالین، سران کشورهای متفق متشکل از ایالاتمتحده، بریتانیا، و اتحاد جماهیر شوروی با یکدیگر دیدار کردند تا پیرامون چگونگی سازماندهی دوباره اروپا پس از شکست نازییسم در جنگ جهانی دوم بهتوافق برسند.
از کاخ لیوادیا، یکی از کاخهای تزار در دوران پیش از انقلاب که اکنون موزه است، بازدید کردم. در آنجا از فرمان لنین پس از انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ آگاهی یافتم که در آن آمده است: همه این قصرها از این پس از آن کارگران و دهقانان خواهد بود. در سالن بزرگ سفید میتوانستم عکس بزرگی از وینستون چرچیل را ببینم.
پارتیزانهای شوروی توانستند از ویرانی کاخ بهدست نازیها که تزئینات دیوار، چلچراغها، و اشیاء هنری را دزدیده بودند، جلوگیری کنند. راهنمایمان به ما گفت: “از حدود ۸۰۰ و اندی شیء گرانبهایی که نازیها ربودند هیچکدام به ما بازگردانده نشد.”
اتاقی دیگر سندهایی از سه کنفرانس پس از جنگ در پوتسدام، تهران، و یالتا را در خود جای داده بود. راهنمای ما تأکید کرد که در میان موضوعهای بسیاری که در لیوادیا موردبحث قرار گرفت از ضرورت نازیزدایی در آلمان، و تمایل اتحاد جماهیر شوروی به ایجاد “یک آلمان قوی، دموکراتیک، و متحد” میتوان نام برد.
در دیداری دیگر از این کاخموزه، پیامدهای مهیب جنگ چنان که در بسیاری از مکانهای دیگر اتحاد جماهیر شوروی، همچون جای زخم دردناکی بود که هرگز بهطور کامل بهبود نیافته است چشمگیر بود. برآورد میشود که حدود ۳۸۸ هزار بریتانیایی در جنگ جهانی دوم جان باختند، اما اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی حدود ۲۶ میلیون شهروند، نظامی، و غیرنظامی را از دست داد. درک عمق این فاجعه، تأثیرش بر اقتصاد بهدلیل نابودی یک نسل از مردم و پیامدهای آن بر مقوله جمعیتشناختی کشور دشوار است.
اندیشه نو: استفاده از تمام یا بخشهایی از این مطلب با ذکر منبع بدون مانع است.