زمستان سختی پیش رو داریم
تنپوش پشمینه ام،
از عصر یخبندان
مانده در صندوقچه مادر بزرگم
که رفت وُ من هنوز
دلتنگ آغوش گرمش ام
آسوده بخواب مادر بزرگ
طنینِ سرودِ فرزندانت از فرازِ بهمن
هنوز جاریست در من
بر این پهندشتِ خفته در خون،
با ردِ پاهایی که مانده بر سینه دیلمان
و جنگلی که نغمه هایِ دلاویزش را
به گوش دریا می خواند
زمستان سختی در پیش رو داریم
چه بر سر کارتن خوابِ بهمن ماه
خواهد آمد؟
و آن گور خواب،
چگونه از شبش خواهد گذشت؟
و به رویایِ روزش خواهد رفت..؟
نمی دانم در کدام دقیقه از روز
کدام ساعت از ماه
کدام ماه از سال
و از کدام بهارِ در راه
تلالو آفتاب
بر چشمانِ آن دخترک گلفروش
در چار راههای همیشگی خواهد نشست..؟
به تنهایی گرفتاریم
مشتی بیپناهیم
اینجا،
مسافرخانهِ تاریکِ رنج است
یا تبعیدگاهی گمشده
در متروکه ای زمین گیرم
زمستان سختی در پیش رو داریم
باید شعری سرود وُ
سرودی از نو،
تا،
تنپوش مان باشد،
از این معبر جانگداز خواهیم گذشت.
رحمان- ا
۷ / ۱۱ / ۱۴۰۰