گفتگو با جعفر ابراهیمی فعال صنفی معلمان؛ جنبش معلمان فرازوفرودهای زیادی داشته و دورههای مختلفی را سپری کرده. در هر دوره مطالباتی مطرح میشده و معلمان پشتیبانی میکردند، سیستم بهجای پاسخگویی سرکوب میکرده و یک دورهای جنبش به محاق میرفته و بعد از مدتی دوباره احیا میشده. در تمام این دورهها گرچه کانونها و انجمنهای صنفی معلمان در بیدار کردن جنبش و نمایندگی مطالبات آن نقش مؤثر و بیبدیلی داشتند؛ اما در برخی موارد این بدنهی معلمان بوده که بهواسطهی آگاهی خود حرکت کردهاند و کانونها را هم بهحرکت درآوردهاند. البته در زمان هزینه دادن، بیشتر فعالان و اعضای کانونها و انجمنهای صنفی هزینه دادهاند.
در سالهای گذشته یکی از جنبشهای اجتماعی پر فراز و نشیب در ایران جنبش معلمان بوده؛ جنبشی که بهویژه از دهه ۸۰ مسیر پرتلاطمی را طی و رشد بسیاری کرده است. در درون این جنبش گروههای مختلفی به اعتراض برخاستهاند؛ معلمان رسمی (استخدامی)، معلمان حقالتدریس، معلمان ضمن خدمت، مربیان پیشدبستانی، آموزشیاران نهضت سوادآموزی و درنهایت معلمان بازنشسته. هرکدام نیز خواستههای خود را دارند اما در کلیت جنبش میتوان دید که خواستههای صنفی معلمان بهتدریج از مطالبات معیشتی فراتر رفته و نابرابری نظام آموزشی و خصوصیسازی آموزش را نیز هدف قرار داده است.
این جنبش چه ویژگیهایی دارد؟ اکنون چه خواستههایی دارد و از چه طریقی در پی رسیدن به این مطالبات است؟ در این راه با چه چالشها و موانعی روبرو بوده و چطور در شرایط سرکوب سیاسی راه خود را پیموده است؟ نهادهای درون آن تا چه حد توانستهاند دربرگیرنده ذینفعان گوناگون آن باشند؟ و بهطور خاص زنان که بیش از نیمی از جمعیت معلمان را تشکیل میدهند چه جایگاهی در سازماندهی و تصمیمگیری دارند؟ این سؤالها ما را بر آن داشت تا به بهانه خروش معلمان در سال ۱۴۰۰ با جعفرابراهیمی بازرس شورای هماهنگی تشکلهای صنفی فرهنگیان ایران به گفتگو بنشینیم.
این گفتگو که در ۲۵ دیماه انجام شده است، در دو قسمت منتشر میشود. این بخش از گفتگو عمدتا به مطالبات جنبش معلمان، تنوع و دربرگیرندگی این مطالبات و ارتباط آن با مطالبات جنبشهای دیگر اختصاص دارد. در بخش دوم نیز به مکانیزمهای تصمیمگیری درون نهادهای این جنبش، اشکال اعتراضات و پیگیری خواستهها، تهدیدها و مقاومتها میپردازیم.
فرازوفرودهای جنبش معلمان در دو دهه اخیر
اعتراضات معلمان در طول دهههای گذشته چه فرازوفرودهایی داشته است؟
اواخر دهه هفتاد و اوایل دهه هشتاد تشکلهای صنفی مستقل معلمان مجوز فعالیت گرفتند و تعدادی از این تشکلها ائتلافی را شکل دادند که این ائتلاف را اکنون به نام «شورای هماهنگی تشکلهای صنفی فرهنگیان ایران» میشناسیم. این ائتلاف متشکل از کانونها و انجمنهای صنفی معلمان است و از وقتیکه شکلگرفته یعنی حداقل دو دهه، مطالبات صنفی معلمان را نمایندگی میکند.
جنبش معلمان در این مدت فرازوفرودهای زیادی داشته و دورههای مختلفی را سپری کرده. به این صورت که در هر دوره مطالباتی مطرح میشده، معلمان پشتیبانی میکردند، سیستم بهجای پاسخگویی سرکوب میکرده و یک دورهای جنبش به محاق میرفته و بعد از مدتی دوباره احیا میشده. این نکته را هم بگویم که در تمام این دورهها گرچه کانونها و انجمنهای صنفی معلمان در بیدار کردن جنبش و نمایندگی مطالبات آن نقش مؤثر و بیبدیلی داشتند؛ اما در برخی موارد این بدنهی معلمان بوده که بهواسطهی آگاهی خود حرکت کردهاند و کانونها را هم به حرکت درآوردهاند. البته در زمان هزینه دادن، بیشتر فعالان و اعضای کانونها و انجمنهای صنفی هزینه دادهاند.
به لحاظ تاریخی اولین خیزش معلمان در زمان دولت خاتمی بود، که سازماندهندگان و لیدرهایمان دستگیر و زندانی شدند. در دوره احمدینژاد جنبش بیشتر پا گرفت به این دلیل که دولت وقت در ابتدای کار لایحه بسیار مهم قانون مدیریت خدمات کشوری را پس گرفت. پیرو آن، اعتراضات گسترده معلمان در زمستان ۸۵ شکل گرفت که با سرکوب گسترده هم روبرو شد.
در مقطع ۸۸ جنبش تحت تأثیر مسائل کلی جامعه قرار گرفت و تعدادی از فعالان صنفی دستگیر شدند، البته نه به خاطر فعالیتهای مربوط به جنبش سبز، بلکه به این دلیل که از قبل فعال بودند و پرونده داشتند. در کل، فضای سرکوبی که پس از سال ۸۸ به وجود آمد، جنبش را به محاق برد. اما از سال ۹۲ و ۹۳ به بعد جنبش دوباره پا گرفت.
سال ۹۳ ما دوباره شاهد حضور گسترده معلمان در امر مطالبهگری بودیم با این تفاوت که از دورهای که از ۹۳ شروعشده و تا الآن ادامه دارد شبکههای اجتماعی مثل تلگرام، واتساپ و قبل از آن وایبر در گستردهتر شدن جنبش نقش بسیار اساسی ایجاد کردند. معلمان از این شبکهها استفاده کردند و بهواسطه این فضا کنشگران جدیدی که مایل به فعالیت بودند با فعالان قبلی ارتباط گرفتند.
سال ۹۴ و ۹۵ دولت روحانی تن به انتخابات کانونها داد و اجازه داد که تعدادی از این تشکلها دوباره مجمع برگزار کنند. البته محدودیتهایی هم برایشان به وجود آورد. معلمان از این فرصت استفاده کردند و به لحاظ تشکیلاتی خودشان را در تعدادی از استانها بازسازی کردند و دوباره رهبری اعتراضات را به دست گرفتند.
مطالبات جنبش معلمان در دو دهه اخیر
خواستههای این جنبش حول چه محورهایی بوده و در اعتراضات اخیر به چه سمت و سویی پیش رفتهاید؟
اعتراضات همواره پیرامون چند مسئله بوده است. یک سری از مطالبات ناظر بر حقوق دانشآموزان است. مطالبه اصلی در این زمینه دفاع از آموزش رایگان و حق برخورداری از آموزش باکیفیت و عادلانه برای تمام دانشآموزان در سراسر ایران با تاکید بر دانشآموزان طبقه کارگر بهخصوص در نقاط محروم ایران است. با توجه به سیاستهای نئولیبرالی که تمام دولتها بعد از جنگ آن را دنبال کردند و در دولت روحانی برجستهتر شد این مطالبه نیز بهمراتب در بین کنشگران تعمیق پیدا نمود. در بُعد آموزشی در مدرسه، نقد به ساختار ایدئولوژیک و تاکید بر آموزشوپرورش انتقادی و فاصله گرفتن از سویههای ایدئولوژیک همواره جزئی از مطالبات معلمان بوده. در بُعد فیزیکی و کالبدی مدرسه، ما خواهان مدارس ایمن و استاندارد هستیم.
یک سری از مطالبات هم ناظر بر وضعیت معیشت و منزلت معلمان شاغل و بازنشسته است ازجمله خواستهی حقوق بالای خط فقر؛ داشتن بیمه کارآمد و مفید برای معلمان؛ و برخورداری از امکانات و مزایای رفاهی و فرهنگی که هیچیک از معلمان به آن دسترسی ندارند.
مجموعهی دیگری از مطالبات مرتبط با تشکلیابی است. معلمان همیشه خواستار یک تشکل صنفی مستقل از حاکمیت و جناحهای سیاسی بودند و تاکنون هم توانستهاند استقلال خود را حفظ کنند. همینطور در طول این بیست سال، آزادی فعالیت صنفی، آزادی بیان و آزادی بدون قید و شرط معلمان زندانی بخش مهمی از مطالبات بوده است.
در دوره اخیر بهخصوص از سال ۹۵ به بعد، در وقایع دی ۹۶ و آبان ۹۸ یا رخدادهای طبیعی مثل زلزله و سیل، معلمان در کنار مردم بودند و یکی از خواستههایشان دفاع از حقوق مردم ایران و محکوم کردن سرکوب مطالبات عمومی است. معلمان هر جا از مطالبات معیشتی خود گفتند، در کنار آن خواهان این بودند که دستمزد تمام کارگران و مزدبگیران بالای خط فقر باشد. این مطالباتِ کلی طی سالهای گذشته از سوی معلمان مطرحشده است.
در اعتراضات اخیر چه خواستههایی را عمده کردید، چرا و چگونه این خواستهها مطرح شد؟
مطالباتی که هماکنون در بعد معیشتی مطرح است، در رابطه با معلمان شاغل و بازنشستگان است. مطالبهی مربوط به بازنشستگان اجرای قانون همسانسازی است که در ۱۴ سال گذشته اجرا نشده. طبق این قانون باید حقوق بازنشستگان با حقوق شاغلان یکی شود؛ اما دولتهای مختلف از دولت احمدینژاد تاکنون این قانون را اجرا نکردهاند.
مطالبهی دیگر مربوط به رتبهبندی معلمان است که هم جایگاه علمی و منزلتی و هم جایگاه معیشتی آنها را باید ارتقا دهد. روح رتبهبندی این است که طبق قانون برنامه ششم توسعه، حقوق معلمان نباید بیش از بیست درصد با اعضای هیئتعلمی همپایهی خودشان تفاوت داشته باشد. یعنی برفرض حقوق من که فوقلیسانس با ۲۰ سال سابقه هستم نباید زیر هشتاد درصد حقوق یک عضو هیئتعلمی دارای مدرک فوقلیسانس در دانشگاه فرهنگیان یا هر دانشگاه دیگری باشد. درحالیکه الآن حقوق معلمان بهطور میانگین کمتر از یکسوم اعضای هیئتعلمی دانشگاه است.
در کنار این مطالبات همچنان مسئله حقوق دانشآموزان، تشکلیابی و آزادی معلمان زندانی محورهای اصلی خواستههای ما در اعتراضات اخیر بوده است. بهویژه که بر اساس آمار رسمی وزارتخانه و ادعای مسئولین مبنی بر ترک تحصیل ۳ میلیون دانشآموز در سال قبل و برآوردی که از آمار سال قبلتر داشتم، اکنون حدود ۵ میلیون کودک در سن آموزش از مدرسه راندهشدهاند. به همین دلیل ما روی این مسئله و بازگشت دانشآموزان به مدرسه مصرّیم.
رتبهبندی و همسانسازی مطالبات جدیدی نیستند. ۱۴ سال است دولتها از اجرای همسانسازی که الآن یک قانون است امتناع میکنند. رتبهبندی هم ۱۰ سال است که موردتوجه دولتها نیست. حالا که به خاطر مبارزات معلمان، مجلس مجبور شده رتبهبندی را تصویب کند، اولاً آن را سرهمبندی کردهاند که موردپذیرش معلمان نیست، دوما دولت گفته که همین رتبهبندی ناقص را هم در سال ۱۴۰۰ اجرا نمیکند و با رد همین مصوبه ناقص تیر خلاص را شورای نگهبان به لایحه رتبهبندی زده است که زمینهساز اعتراضات جدید است.
امسال طرح همسانسازی و رتبهبندی از آنجهت اهمیت یافت که در اواخر دوره روحانی، تورم بسیار بالا رفت و فشارهای اقتصادی بر معلمان زیاد شد. ابتدا فرهنگیان بهصورت پراکنده شروع به اعتراض کردند. شروع این اعتراضات به تابستان امسال برمیگردد، زمانی که شورای هماهنگی هنوز فراخوان نداده بود. در تابستان عدهای از معلمان شاغل برای رتبهبندی پیگیریهایی میکردند. منتهی زمانی که شورای هماهنگی در شهریورماه فراخوان تجمع داد، اعلام کرد مسئله شاغلان و بازنشستگان به هم گرهخورده است و بهاینترتیب خواسته همسانسازی حقوق بازنشستگان را هم روی میز گذاشت که قبلاً بازنشستگان حتی در دوران کرونا دهها تجمع اعتراضی برایش برگزار کرده بودند.
به دنبال آن، تاکنون شورای هماهنگی ۷ فراخوان داده که ۶ فراخوان مربوط به تجمع و یک فراخوان ترکیبی از تحصن و تجمع بود. شروع این تجمعات سراسری روز سهشنبه ۳۰ شهریور بود و آخرین تجمع مربوط به پنجشنبه ۲۳ دی بود. اگر اخبار را دنبال کرده باشید، میبینید که در تحصنی که روز شنبه و یکشنبه (۲۰ و ۲۱ آذر) برگزار شد، معلمان در بیش از ۲۰۰ منطقه، ناحیه و شهر دست به اعتصاب زدند و دست از کار کشیدند و روز دوشنبه (۲۲ آذر) تجمع سراسری در حدود بیش از ۱۰۰ شهر برگزار شد و جمعیت بسیار زیادی در این تجمعها شرکت کردند. مشارکت در تهران بهتر از دفعات قبل بود گرچه با توجه به جمعیت تهران رضایتبخش نبود. اما برآوردها نشان میدهد در شیراز حدود ۱۵ هزار نفر، در یاسوج بالای ۵ هزار نفر، در همدان بالای ۲ هزار نفر و در کرمانشاه بالای ۳ هزار نفر در تجمعات شرکت کردند. در این دوره در بسیاری از استانها میبینیم که شهرهای مختلفی که قبلاً نامشان را در تجمعات نشنیده بودیم هم در این اعتراضات نقش داشتند.
بعدازاین تحصن و تجمعات بود که دولت اعلام کرد همان مصوبه ناقص را هم در سال ۱۴۰۰ اجرا نمیکند و از سویی شروع به بازداشت و احضار فعالان کرد. بهجرئت میتوان گفت صدها معلم به حراستها و نهادهای امنیتی مختلف احضار شدند تا مانع تجمع بعدی شوند؛ اما شورای هماهنگی در اعتراض به تصمیم دولت و مجلس و خط سرکوب روز پنجشنبه دوم دی اعلام تجمع سراسری نمود و حدود ۱۱۰ شهر و منطقه به این فراخوان پاسخ مثبت دادند. احضارها باعث شد برخی شهرها کمفروغ شوند اما مطالبات جدی و رادیکالتر شد و شعار معلم زندانی آزاد باید گردد در صدر شعارها قرار گرفت. شورای هماهنگی به خاطر امتحانات اعتراضات را تعلیق کرد اما مجدد در تاریخ ۲۳ دی اعلام تجمع کرد که با تمام فضای سرکوب و ارعاب تجمع موفقی بود.
تنوع و دربرگیرندگی مطالبات
چقدر در کل مطالبات مطرحشده از سوی کانونها و شورای هماهنگی دربرگیرندهی مطالبات از گروههای مختلف است؟ چگونه خواستههای متنوع و خاص گروههای مختلف معلمان ازجمله زنان معلم، معلمان از ملیتهای مختلف تحت ستم، معلمان با امنیت شغلی پایینتر ازجمله معلمان شرکتی، مربیان پیشدبستانی، معلمان مدارس غیرانتفاعی یا حتی دانشآموزان که به آن اشاره کردید را در اعتراضات جمعی مدیریت میکنید؟ در این زمینه با چه چالشهایی مواجه هستید؟
شورای هماهنگی سعی میکند مطالبات فراگیر باشد برای فهم بهتر شاید لازم باشد تفاوت مطالبهگری فردی و تشکیلاتی را بگویم. اگر شما با یک معلم شاغل صحبت کنید ممکن است بهجز رتبهبندی خواستهی دیگری نداشته باشد -البته هستند معلمانی که بهغیراز رتبهبندی به حقوق دانشآموزانشان هم اهمیت میدهند. یا وقتی با یک بازنشسته صحبت میکنید امکان دارد که تنها دغدغهاش همسانسازی باشد -البته بازهم بازنشستگانی هستند که دغدغههای عمومیتر دارند. ولی وقتی پای تشکیلات و شورای هماهنگی وسط میآید، خواستهها فراتر از مطالبات معیشتی خاص است. مثلاً حتی زمانی که تمرکزمان بر روی رتبهبندی و همسانسازی بوده، هیچگاه از بحث آموزش رایگان عقبنشینی نکردیم. ما میدانیم که آموزش رایگان در کشوری که همه سیاستهایش نئولیبرالی است و این سیاستها هرچه بیشتر از گذشته در اشکال خصوصیسازی تا پولیسازی مدارس دولتی ادامه دارد، بهراحتی محقق نمیشود. با توجه به این موضوع ما نمیتوانیم بهراحتی به خواسته آموزش رایگان دست یابیم، ولی حداقل آن را به گفتمان غالب تبدیل کردیم و بین معلمان گسترش دادیم. معلمی که تا دیروز این دغدغه را نداشت امروز به این مسئله جدی نگاه میکند.
نمونه دیگر، مسائل معلمان غیررسمی است. خب رتبهبندی که مطالبه تجمعات اخیر بوده برای معلمان رسمی معنا دارد و شامل معلمان غیررسمی نمیشود. ولی شورای هماهنگی در مواضع و بیانیههایی که منتشر میکند همیشه مربیان پیشدبستانی، مربیان نهضت سوادآموزی، نیروهای خدمتگزار و سرایدار مدرسه و همچنین نیروهای خرید خدماتی یا همان شرکتی را مدنظر قرار میدهد و خواهان این است که امنیت شغلی برایشان به وجود آید و بیمه آنها درست شود. شورای هماهنگی حتی در نامهای که در نقد و بررسی لایحه رتبهبندی نوشت، درخواست این را داد که نیروهای غیررسمی هم شامل این رتبهبندی شوند و از دولت خواست که به کارفرمایان مدارس بخش خصوصی (غیرانتفاعی) فشار بیاورد تا آنها هم رتبهبندی را برای معلمانشان اجرا کنند. ولی ما میدانیم که این کار به این سادگی صورت نمیگیرد. دولت هرروز میخواهد تعداد نیروهای غیررسمیاش را زیاد کند چون ارزانسازی و بیثبات کردن نیروی کار ازجمله سیاستهای دولتها است. هیچ فرقی هم از این لحاظ بین دولت رئیسی و روحانی و احمدینژاد وجود ندارد. ولی اینکه ما نمیتوانیم در وضعیت حقوقی نیروهای خرید خدمتی که اینهمه استثمار میشوند بهسادگی تغییری ایجاد کنیم به این معنی نیست که آنها را فراموش کنیم، بلکه مطالبات آنها همواره جزء خواستههای ماست.
اما در بحث زنان، بااینکه ۵۳.۵ درصد نیروی انسانی آموزشوپرورش زن هستند اما هنوز شاهد حضور یک ادبیاتی که ادبیات مطالبهگر زنانه در جنبش معلمان باشد، نیستیم. مطالباتی که هم برخورداری از آزادیهایی در محیط کار است که بهواسطه سرکوب جنسیتی از آن محروماند و هم برخورداری از حقوقی که مرتبط با مادر بودن آنهاست، مانند مرخصی زایمان، داشتن مهدکودک در محیط کار و حمایت از مادران و پدرانی که فرزند کوچک دارند. این مطالبات خیلی بدیهی و ابتدایی است، اما معلمان این حمایتها را ندارند و توجه ویژهای به نیازهای زنان معلم نمیشود. اگرچه زنان مطالبهگر معلم از حقوق خودشان آگاه هستند، ولی محدودند. به این خاطر که فضای سرکوبی که در مدرسه نسبت به دختران و زنان معلم وجود دارد بسیار سطحش بالاتر از پسران و مردان معلم است.
در صحبتها به این اشاره کردی که یکی از موارد اعتراض معلمان در سالهای قبل نسبت به ساختار نظام آموزشی در ایران بوده است. این ساختار را چگونه میبینید و خواستهی معلمان در این زمینه چیست؟ چشمانداز شما چه مدلی است؟
ساختار نظام آموزشی در ایران ویژگیهای خاص خود را دارد. اولین ویژگی آن این است که این ساختار بهشدت طبقاتی است یعنی منابع و امکانات عادلانه نشده است بلکه کسانی که پول بیشتری دارند و در مدارس خاص و خصوصی تحصیل میکنند اغلب به طبقه سرمایهدار تعلق دارند و کودکان طبقه کارگر در مدارس بیکیفیت دولتی تحصیل میکنند. حضور تعدادی از کودکان طبقه کارگر در مدارس خاص مانند سمپاد یا نمونه دولتی به معنای مخدوش شدن این خطکشی طبقاتی نیست. طبقاتی شدن باعث شده کسانی که قدرت خرید خدمات آموزشی را دارند در کنکور موفق باشند و این خود به تقویت گفتمان موفقیت تحصیلی به مدد پول کمک کرده است.
نظام آموزشی در ایران ایدئولوژیک است، هم به لحاظ اقتصادی که مدرسه محل تربیت نیروی کار ارزان و ماهر است و هم به لحاظ ارزشهای سیاسی و فرهنگی که حاکمیت آن را از طریق نهاد مدرسه نهادینه میکند. این دیدگاه در تمام ارکان نظام آموزشی رسوخ کرده و آشکار است. از قضا برخلاف برخی نظامهای ایدئولوژیک که سرکوبگر بودن مدرسه و ایدئولوژیک بودن نظام آموزشی پنهان است، اینجا چیز پنهانی وجود ندارد. در نظام آموزشی ما این ساختار ایدئولوژیک کاملاً عریان و شفاف است. نیازی به تحلیل محتوا نیست، این ویژگی در همه عناصر مختلف مرتبط به مدرسه، معلمان، دستورالعملها، آییننامهها و قوانین، آشکار است.
از پیامدهای ساختار طبقاتی و ایدئولوژیک، تحت انقیاد درآوردن دانشآموزان است. اولین مواجهه کودکان با مدرسه «از جلو نظام» است، اگرچه ظاهر قضیه نظمبخشی است، اما در حقیقت اولین گام برای مطیعسازی کودکان است. این حرکت را با حرکتی که در پادگان صورت میگیرد مقایسه کنید و ببینید چطور میخواهند حرکات دانشآموزان را در مدرسه همانند سربازخانه قالببندی کنند. هدف از مطیعسازی این است که یک نیروی کار ارزان و سربهراه برای بازار کار تولید کنند. دانشآموزان اگر یاد بگیرند در مدرسه مطیع باشند وقتی رفتند سر کار دیگر به دستمزد پایین اعتراض نمیکنند. اگر یاد گرفتند مطیع باشند زمانی که دانشجو میشوند به حقوق سیاسی و فرهنگی خودشان اهمیت نشان نمیدهند. این ظرفی است که در آن سرکوب بهصورت مستمر انجام میگیرد که متأسفانه بسیاری از معلمان از این ابزار سرکوب آگاهی ندارند.
ویژگی بعدی ساختار سلسهمراتبی این نظام و از بالا به پایین بودن آن است. معلم بهعنوان فردی که در خط مقدم آموزش است فقط مجری بخشنامهها و آییننامههایی است که از بالا صادر میشود. از بالا یعنی نهادهای سیاستگذاری مثل شورای عالی انقلاب فرهنگی یا شورای عالی آموزشوپرورش سیاستگذاری میکنند و تصمیمات از وزارتخانه به ادارات کل، بعد به ادارات، سپس به مدارس، از مدارس به مدیران و بعد معلمان ابلاغ میگردد و اصلاً منافع معلمان و دانشآموزان در این ساختار تصمیمگیری دیده نمیشود. بهتبع این ویژگی، غیر دموکراتیک و غیر مشارکتی است.
ویژگی دیگر این نظام آموزشی، متمرکز بودن و گرایش آن به مرکز است. یعنی به همه کودکانی که در کردستان، سیستان و بلوچستان، مناطق عربنشین خوزستان، آذربایجان و ترکمنصحرا و مناطق دیگر هستند یک مواد آموزشی را آموزش میدهند و تنوع جغرافیایی، فرهنگی، زبانی و قومی و مذهبی اصلاً لحاظ نشده است. درنتیجه نظام آموزشی ما مبتنی بر آموزش زبان فارسی و نادیده گرفتن سایر زبانها است. در این قسمت هم مقاومتهایی صورت گرفته، بهخصوص در آنجایی که آگاهی نسبت به مسئله زبان بالاست مثلاً در کردستان میبینیم که در کنار مطالباتی که مطرح میشود همیشه بحث آموزش به زبان مادری بهعنوان یک مطالبه جدی مطرح میشود.
اما بین خود معلمان هم این موضوع چالشبرانگیز است. چون گرایشهای مرکزگرایانه در بین بسیاری از معلمان غالب است. متأسفانه بسیاری از معلمان بهجز آموزش زبان فارسی، آموزش زبان دیگری را برنمیتابند و تا صحبت از آموزش زبان مادری میشود، اگر انسانهای دموکراتی باشند و آموزش زبان مادری را بپذیرند، آموزش با زبان مادری را اصلاً قبول نمیکنند و این خواسته را دارای سویههای تجزیهطلبانه میدانند. درصورتیکه این حق طبیعی هر انسانی است که با زبان مادری خودش بنویسد، بخواند، یاد بدهد و یاد بگیرد.
تمام این ویژگیهای منفی که در نظام آموزشی ما وجود دارد در مدرسه عینیت پیدا میکند. به همین دلیل میبینیم دانشآموزان در بسیاری از مسائل درسی پیشرفتی ندارند ولی در مسائل خارج از مدرسه، خلاقیت دارند و اگر فرصت و امکانی پیدا کنند پیشرفت میکنند. بهطور مثال دانشآموزی که میتواند صفر تا صد آهنگسازی را انجام دهد ولی از پس حل یک مسئله ساده ریاضی برنمیآید مشکلش را باید در همین نظام آموزشی جستجو کرد نه آن دانشآموز.
این ویژگیهای نظام آموزشی ایران اعم از طبقاتی بودن، سرکوبگر بودن، کنترلگر بودن، به خاطر این است برخاسته از شرایط اقتصادی و سیاسی خاص است، همه این ویژگیها در مدرسه دخترانه، در مورد دختران و معلمان زن بیشتر دیده میشود. در آنجا بحث کنترل بر بدن و کنترل بر پوشش هم مطرح است و بهشدت از طریق نهادهایی که علاقهمند به کنترل و مدیریت آن هستند مانیتور میشود و معلمان، مدیران و معاونانی که کمی سهلگیر باشند تحتفشار قرار میگیرند.
همه این موارد که از مدرسه توصیف کردم کارکرد عام آن است و به معنای این نیست که معلمان و دانشآموزان در برابر آن منفعل باشند. به همان اندازه که سرکوب وجود دارد مقاومت همشکل میگیرد و بهواسطه همین مقاومت است که نظام آموزشی نتوانسته گفتمان خود را بهخصوص در بعد پرورشی، غالب کند.
نکته مهم دیگر اینکه ساختار نظام آموزشی ایران صرفاً در بعد ایدئولوژیک و سیاسی دولتی است، در سایر ابعاد ازجمله تأمین مایحتاج دانشآموزان و مسائل دیگر کاملاً از سیاستهای کشورهای سرمایهداری پیروی میکند. امروز میتوانم بهجرئت بگویم که بالای ۹۰ درصد مدارسْ دولتی ولی پولی شده و شکلی از خصوصیسازی پنهان در مدارس دولتی رخداده است.
چشمانداز شما چه مدلی از نظام آموزشی است؟
وقتی به سیاستهای دست راستی و نئولیبرالی اعتراض میشود، برخی طرفداران خصوصیسازی عنوان میکنند که آموزش در ایران دولتی است که بهجز فساد و تباهی چیزی نمیآورد. درصورتیکه این دوگانهسازی اشتباه است. ما وقتی نظام آموزشی مبتنی بر بازار آزاد را نقد میکنیم به معنای حمایت از نظام آموزشی دولتی-ایدئولوژیک نیست. گزینه سوم وجود دارد، نظام آموزشیای که در آن برعکس ویژگیهای موجود که من گفتم از پایین به بالا شکل میگیرد، دموکراتیک و مشارکتی است و از پایینترین سطح دانشآموزان و والدینشان تا معلمان در تصمیمگیری دخالت میکنند. در این نظام آموزشی وظیفه دولت این است که در بعد ایدئولوژیک دخالتی نکند و اجازه دهد محتوای درسی بهصورت منطقهای منطبق بر نیازهای واقعی فرهنگی و جغرافیایی دانشآموزان در اقصی نقاط کشور تهیه شود.
درنتیجه در مقابل نظام آموزشی مبتنی بر بازار آزاد و نظام آموزشی دولتی ایدئولوژیک میتوانیم از یک نظام آموزشی مشارکتی رایگان دفاع کنیم که نه ایدئولوژی دولتی بر آن حاکم است و نه کودکی به دلیل پولی بودن آموزش، از تحصیل طرد میشود. تفکر انتقادی محور اصلی این آموزش میتواند باشد و به فعالیتهای هنری و ورزشی اهمیت داده میشود. در این مدل مشارکتی بهجز مدرسه، نهاد انجمن اولیا و مربیان و شورای محل و شهر بسیار مؤثر هستند.
ارتباط مطالبات جنبش معلمان با جنبشهای دیگر
گاهی ما شاهد آن بودیم که معلمان در اعتراضات خود همدلی با دیگر معترضان داشتهاند، مثلاً بهطور نمادین با «بستن چشمان» از کشاورزان معترض اصفهان حمایت کردند، بهطور کل شما چه رابطهای میان خواستهها یا گفتمان جنبش معلمان و جنبشهای دیگر میبینید؟ آیا رابطه ارگانیکی هم بین این جنبشها باوجود دارد؟
در مورد رابطه جنبش معلمان با دیگر جنبشهای اجتماعی به نظرم باید مواضع، دیدگاهها و شعارها را تحلیل محتوا کنیم. معلمان مدت زیادی است بهخصوص از سال ۹۲ به بعد و با عمدهتر شدن گفتمان عدالتخواهی و برتری گفتمان آموزش رایگان در بین معلمان، رو به جامعه صحبت میکنند. هرجا که صحبت از آموزش رایگان، حقوق دانشآموزان و حقوق همه زحمتکشان میکنیم داریم با جامعه صحبت میکنیم. دستاورد این ارتباط را میتوان در تحصنها و تجمعهای اخیر دید. دیدیم که مردم در قالب والدین و برخی گروههای اجتماعی مانند گروههای کارگری از ما حمایت کردند. در رابطهی میان جنبشها، این حمایتها همیشه از سوی تشکلها و بدنهی معلمان از سایر اقشار بهخصوص طبقه کارگر و دانشجویان و برعکس وجود داشته، و جنبش دانشجویی هم بهعنوان یک جریان آگاه و پیشرو همیشه از معلمان حمایت کردهاند.
در مورد ارتباط ارگانیک، شاید الآن ارتباط مشخصی میان جنبش معلمان با تشکلهای زنان، کارگری یا دانشجویی وجود نداشته باشد و تنها ارتباط در قالب بیانیههای مشترک از سوی برخی کانونها با برخی گروههای کارگری، زنان و دانشجویان بوده. اما جنبش معلمان پیوند عمیقتری با گروههای بازنشستگان دارد، به دلیل اینکه معلمان بازنشسته توانستهاند با بازنشستگان لشگری و تأمین اجتماعی ارتباطهای خوبی بگیرند و در این راستا برنامههای مشترک میگذارند و حمایتهای خوبی از هم میکنند.
شورای هماهنگی هم در مورد مسائل عام جامعه، هم در بلایای طبیعی مثل سیل و زلزله و هم در مورد کمک به کودکان آسیبدیده در مناطق دورافتاده مثل کمک به تجهیز مدارس یا کمک به تهیه لوازم و تحریر برای کودکان مناطق محروم، تلاش کرده. البته این را وظیفه خودش نمیداند و در عین انجام این کمکهای انسان دوستانه همیشه خواهان این بوده که دولت وظایف عمومی و اجتماعی خودش را انجام دهد. درواقع معلمان رویکرد خیریهای نداشتند بلکه میخواستند در گام اول دولت را به چالش بکشند و مطالبهی مشخص در رابطه با وضعیت اجتماعی مردم ایران را مطرح کنند.
بهجز این درمواردی که به اعتراضات عمومی هم مربوط میشده، مثل اعتراضات دی ۹۶ و آبان ۹۸، هم تشکلها و هم بدنهی معلمان با ابتکارات خاص خودشان از خواستههای مردم حمایت کردند و در کنار مردم ایستادند. آخرین نمونه آن بحث اصفهان و زخمی کردن مردم با ساچمه بود که به آن اشاره کردید، معلمانی که در گرگان تجمع کرده بودند بهصورت سمبلیک یکچشم خود را بستند و در تهران برخی در شعارنوشتههایی که در دست داشتند به کور شدن چشم دانشآموزان با ساچمه اعتراض کردند.
چه چیزی باعث پیوند خواستههای معلمان با خواسته های مردمی است؟
حقیقت این است که معلمی یک شغل ویژه است. وقتی اتفاقی مثل اصفهان میافتد که به مردم با گلولههای ساچمهای حمله میشود یا حملههایی که در آبان ۹۸ صورت گرفت، این دانشآموزان ما هستند که آسیب میبینند. وقتی یک سرپرست خانواده، یک مادر یا پدر در این اعتراضات کشته میشوند، تبعات مستقیمی بر دانشآموزان دارد. از این جنبه خیلی مواقع امنیتیها و محاکم قضایی ما را متهم میکنند که در مسائلی که به ما مربوط نیست دخالت میکنیم. پاسخ به اینها مشخص است، هر اتفاقی که در جامعه بیفتد مستقیم کودکان را تحت تأثیر قرار میدهد. شغل معلمی بدون توجه به کودکان و دانشآموزان معنا ندارد. اگر قرار باشد ما فقط عین ربات به سر کلاسها برویم و برایمان مهم نباشد که پدر این دانشآموز یا خود این دانشآموز چه وضعیتی دارد و در این اعتراضات آسیبدیده یا نه؛ با تعریف معلمی در تضاد است. معلمان با تمام مشکلات معیشتی که داشتند کارنامهی قابل دفاعی در همراهی با مردم و مشکلاتشان داشتند.
بهعنوان یک نمونه دیگر ما چگونه میتوانیم نسبت به پدیده کودک همسری که امروز جامعه ما با آن درگیر است بیتفاوت باشیم. چون این مسئله ارتباط مستقیمی با آموزشوپرورش دارد. در بسیاری از مناطقی که آموزشوپرورش بهخوبی از خانوادهها و دخترانشان حمایت نمیکند، جاهایی که مدرسه متوسطه اول (راهنمایی) برای دختران نیست، بسیاری از دختران مجبور به ترک تحصیل میشوند. بسیاری از این دختران برای آنکه در خانه نمانند و هزینهای برای خانوادههای فقیر نداشته باشند مجبور به ازدواج در سن پایین میشوند. یک دختر در سن سیزدهسالگی که باید کلاس هفتم باشد ازدواج میکند و در سن ۱۵ سالگی که باید در کلاس نهم باشد بچهدار میشود. دختری که باید مدرسه را تمام و خودش مسیر زندگیاش را انتخاب میکرد، به خاطر سیاستگذاری غلط در آموزشوپرورش و تحمیل فقر و فلاکت به خانوادههای کارگری و تهیدست، مجبور به ترک تحصیل و ازدواج میشود. در مورد پسران هم وقتی از مدرسه رانده میشوند، به سمت خیابانها یا کارگاهها کشیده میشوند و در بسیاری از مواقع مورد سوءاستفاده قرار گیرند. درصد قابلتوجهی از کودکان کار و خیابان با تجاوز مواجه میشوند یا درگیر بیماریهای خاص واگیردار هستند.
اگر ما یک نظام آموزشوپرورش انسانمحور داشتیم که علت نیامدن دانشآموز به مدرسه را مانیتور میکرد اینهمه بازمانده از تحصیل نداشتیم. مدارس هیچ برنامهای برای پیگیری دانشآموزانی که ترک تحصیل میکنند ندارد. هرسال اعلام میکنند که چند هزار کودک به چرخه آموزش بازگشتند ولی نمیگویند پنجمیلیونی که از چرخه آموزش خارج شدند در چه وضعیتی هستند. به این صورت حتی اگر بخواهیم وارد حوزه مسائل و آسیبهای اجتماعی بشویم میبینیم حرفه و شغل معلمی چقدر اهمیت دارد. ممکن است بگویند ما در همه حوزهها میخواهیم دخالت کنیم. در این صورت اگر بخواهیم فعالیت صنفیمان را تنها به معیشت معلم محدود کنیم، نباید در حوزههای دیگر وارد شویم؛ حتی در مورد آموزش و کیفیت آموزشی. ولی ازنظر من امر صنفی در پیوند با بقیه ساختارهای کلان اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و اقتصادی است.
این رویکرد چندجانبهنگری در طرح مطالبات تاکنون چه پیامدهایی داشته است؟
این نگاه هم به بالنده شدن جنبش معلمان و هم به پیوند این جنبش با سایر جنبشهای اجتماعی کمک کرده و تنها در خدمت صنف معلمان نیست بلکه در خدمت کلیت جامعه است. چنین رویکردی میتواند کلید حل بسیاری از مشکلات و حرکت بهسوی یک ساختار دموکراتیک و مبتنی بر مشارکت واقعی مردم در تصمیمگیری باشد و درعینحال صلح و شادی و رفاه هم برای مردم به ارمغان بیاورد.
اما این رویکرد را خیلیها برنمیتابند. هم در درون قدرت افرادی هستند که با این رویکرد مشکل دارند و نمیخواهند جامعه به این سمت حرکت کند و آگاه شود، هم گروههای وابسته خارج از قدرت یا در حاشیه قدرت نمیخواهند جامعه معلمان به این سمت حرکت کند. چون وقتی این رویکرد غالب شود دکان کسانی که از هر طرف در حال ارتزاق از منافع مردم هستند، بسته میشود و دیگر نمیتوانند از یک طرف دست در جیب مردم بکنند و از طرف دیگر لاف دفاع از حقوق معلمان را بزنند.
ادامه دارد…
بیدارزنی – تاریخ گفتگو: ۲۵ دی ماه ۱۴۰۰