Skip to content
می 21, 2025
   ارتباط با ما       در باره ما       فیسبوک       تلگرام   

احترام به تفاوت اندیشه، همیاری و تلاش مشترک در راه تحقق آزادی

  • خانه
  • ایران
  • جهان
  • اوکرایین
  • ویژه اندیشهٔ نو
  • اجتماعی
    • زحمتکشان
    • جوانان و دانشجویان
    • زنان
  • اقتصادی
  • فرهنگی – ادبی
  • محیط زیست
  • تاریخی
  • فلسفی
  • Home
  • نقطه‌ضعف ترقی‌خواهی در آمریکای لاتین: فقدان فرهنگ عامهٔ چپ
  • نوار متحرک
  • ویژه اندیشهٔ نو

نقطه‌ضعف ترقی‌خواهی در آمریکای لاتین: فقدان فرهنگ عامهٔ چپ

رهبران ترقی‌خواه جدید در آمریکای لاتین. از چپ به راست: آندره لوپز اوبرادور (مکزیک)، گوستاوو پترو (کلمبیا)، پدرو کاستیلو (پرو)، سیومارا کاسترو (هندوراس)، و گابریل بوریچ (شیلی).

نوشتهٔ لوئیس هرناندز ناوارو – ترجمه شده از متن انگلیسی در رزومِن لاتینوآمریکانو، ۲۰ دسامبر ۲۰۲۱ (۲۹ آذر ۱۴۰۰)

مترجم: نیما حیدری – اختصاصی اندیشه نو

مصاحبه با آلوارو گارسیا لینه‌را، معاون سابق رئیس‌جمهور بولیوی در دوران ریاست‌جمهوری اوو مورالس، و یکی از رهبران ارتش چریکی توپاک کاتاری در اوایل دههٔ ۱۹۹۰ [۱۳۷۰].

به باور آلوارو گارسیا لینه‌را، یکی از نقاط ضعف بزرگ جنبش ترقی‌خواهی آمریکای لاتین، و یکی از عوامل ناکامی‌های آن، فقدان فرهنگ عامهٔ چپ‌گرا، بدیل، و جذاب برای ترویج راه‌های جدید سازمان‌دهی مطابق با زندگی روزمره است.

گارسیا لینه‌را در گفت‌وگو با نشریهٔ مکزیکی لا جورنادا دربارهٔ ترقی‌خواهی، چپ، راست، و فرهنگ عامه، توضیح می‌دهد که با وجود پیروزی‌های انتخاباتی ایده‌های مترقی در منطقه، نولیبرالیسم نوعی باور و برداشت عمومی را تثبیت کرده است که صرف‌نظر از آن که چه کسی حاکم است، در جامعه جاری است. در اینجا بخش پایانی آن مصاحبه را می‌خوانید.

*****

به نظر می‌رسد در کشورهایی مانند شیلی، السالوادور، و اکوادور جناح راست نه‌فقط موفق به حفظ جاذبهٔ خود بر انتخابات، بلکه موفق به جلب توجه و جذب بخش‌های میانی و کارگری جامعه شده است. این پدیده را چگونه می‌شود توضیح داد؟

و نه‌فقط در آنجا…

حتی در تجربه‌های موفق جنبش ترقی‌خواهی، برداشت‌ها و تصوّرهای نولیبرالی به‌مثابه فرهنگ توده‌یی، به طور کامل از میان نرفته است. روشن است که در مقاطعی، شاهد تلاشی، بُهت و گیجی، و گشایش در آگاهی و شناخت مردم در برخی جاها بوده‌ایم، اما ۴۰ سال نولیبرالیسم، روایت و برداشت مشترکی را در ذهن‌ها رخنه داده است که ربطی به آن ندارد که چه کسی حاکم است، و فراتر از این حرفهاست که آیا دولت باید از شما محافظت کند یا نه. چنین برداشتی، در توقع‌های شخصی گوناگون مردم نیز جا افتاده است.

جنبش ترقی‌خواهی صرفاً به معنای غلبه بر فرهنگ نولیبرالی نیست، بلکه فرایندی است در مبارزه با آن فرهنگ. این جنبش با همهٔ فراز و نشیب‌هایش، در جنبه‌های دیگر پیشرفت‌هایی داشته است، اما در این جنبه- و البته جنبه‌های دیگر- هنوز پیروز میدان نبرد نشده است. مواردی وجود دارد که این جنبش، حتی در مبارزهٔ محدود و جزئی با فرهنگ نولیبرالی هم حضور ندارد. در چنین مواردی، سلطهٔ نولیبرالی تقریباً مطلق است.

با این حال، این تسلط از بین خواهد رفت. [بقای آن] دیگر بدیهی و حتمی نیست، بلکه با شک و تردید روبه‌روست. در دههٔ ۱۹۹۰ [۱۳۷۰] نولیبرالیسم اصولی را به مثابه مجموعه‌ای متعارف از «بدیهیات زندگی» تحمیل و اجرا کرد که مردم آنها را مسلّم فرض کردند، گویی چیزهایی طبیعی‌اند. امروزه، از دیدگاه ترقی‌خواهی، و در کشورهایی مانند کلمبیا، السالوادور، گواتمالا، در خود اروپا، [نولیبرالیسم] بیانی است که شالوده‌اش در حال فروپاشی است… و دارد ترک می‌خورد.

در کجا این روند را می‌شود دید؟

کلمبیا در وضعیتی بوده است که شیلی در دههٔ ۱۹۹۰ بود. حالا در قرن بیست و یکم، به کشوری تبدیل شده است که با حضور والت دیسنی در آن، تبلیغی که برای هنرمندانش شده است، حضور نظامی فراگیر آمریکا، و تبلیغات در این مورد که آن کشور به نوعی ادامهٔ ایالت میامی در آمریکای لاتین است، قرار بود ایالات متحد آمریکا از آن الگویی بسازد.

کلمبیا الگویی است که در آن نولیبرالیسمِ تابع و فرمانبردار «جنوب»، در حکم خراج‌گزار و رعیتِ نولیبرالیسم شمال با «موفقیت» عمل می‌کند. که در آن، نمایندگان آمریکا با صاحبان کسب‌وکار و سیاستمداران کلمبیایی دیدار و گفت‌وگو می‌کنند. که در آن، درهای دانشگاه‌های کلمبیایی به روی دانشگاه‌های آمریکای شمالی باز است. که در آن، هالیوود فرهنگ عامهٔ (پاپ) کلمبیایی را به رسمیت می‌شناسد.

اما ببینید که حالا، حرکت مردمی عظیمی پدید آمده است که دست رد به همهٔ اینها می‌زند. البته هنوز موفقیت‌های سیاسی نداشته است. و این درسی است در این مورد که چگونه اقدام جمعی باید استراتژی داشته باشد تا بتواند واقعیتی سیاسی را ترویج کند و به پیش ببرد. اما حتی در آنجا، در کشوری که می‌شود گفت شیلی جدید دههٔ ۲۰۲۰ [۱۴۰۰] است، لرزش و ترک‌خوردگی به آمده است. من مطمئنم که این روند در بقیه کشورهای این قاره هم ادامه خواهد داشت.

در دهه‌های ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰، چپ آمریکای لاتین قدرت فرهنگی زیادی داشت. تولید موسیقی، ادبی، و گرافیکی آن استثنایی بود. آن کار فرهنگی جنبش ترقی‌خواهی کجاست؟

آن فرهنگِ چپ تغذیه کنندهٔ نیروی سیاسی، کادرها، و واقعیت پیشرفت‌های ترقی‌خواهانه [در زمان خودش] بود. چپ دههٔ ۱۹۶۰ مایهٔ بروز و ظهور جنبش ترقی‌خواهی کنونی نبوده است، بلکه آن را پرورانده و نیروی درونی- نوعی کشش داخلی، کوچک اما بسیار محکم و استوار- به آن داده است.

نمونهٔ بولیوی را در نظر بگیریم. ظهور جنبش‌های بومی-دهقانی ربطی به چپ دههٔ ۱۹۶۰ ندارد. هیچ ربطی ندارد. گذشته از این، در آن چپ، بازیگران درجه دو شرکت داشتند، خرده‌بورژوازی‌ای که می‌خواست ببیند کارگران چگونه انقلاب می‌کنند. احیای مجدد جنبش دهقانی، از درون بخش‌های دیگر جامعه، از تجربیات دیگر، صورت گرفته است.

در زمان شورش‌های جمعی بزرگ، این چپ که نولیبرالیسم آن را به حاشیه رانده بود، و در شهرها حضور داشت و در دهه‌های ۱۹۶۰، ۷۰، ۸۰، و ۹۰ قدرتمند بود، دوباره ظاهر می‌شود. در زمینهٔ… نبردهای ایدئولوژیک قبلی که پیش از پیروزی‌های انتخاباتی رخ می‌دهد، برخی از کادرهایش آن را ترقی‌خواهی نامیدند.

من بر این باورم که پیش از پیروزی در انتخابات، همیشه نخست ایده‌ها برنده می‌شوند، حتی اگر فقط تا حدی. و در آنجا، چپ قدیم، و کادرهای قدیمی، در لحظه‌ای حساس به کمک آمدند. آنها خوب می‌دانستند لحظه را تشخیص دهند و بفهمند که وقت عمل است، و صبر نکردند. بعضی‌ها صبر کردند و در کنج خود ماندند، و منتظر شدند تا سوسیالیسم یا کمونیسم بیاید. اما بخش دیگر، وارد میدان شد. اینها متوجه شدند که فعالیت و مبارزهٔ مردمی وجود دارد. آن کادرهای قدیمی، هم در مدیریت و هم در بحث‌های سیاسی به درست اندیشیدن و غنی کردن اندیشه کمک کردند.

با این حال، جنبش ترقی‌خواهی جدید نه وقت آن را داشته است و نه آن نگاه شفاف و روشن را داشته است که این فرهنگ چپ را بسط و گسترش دهد. این کار را بسیار آهسته انجام داده است، یا در برخی موارد، هیچ کاری نکرده است.

بولیوی شاید نمونه‌ای خیلی متفاوت و غیرمتعارف باشد. این تناقض به وجود آمده است که در دهه‌های ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ یک فرهنگ طبقهٔ متوسط چپ‌گرا در آنجا وجود داشت. اما در دههٔ اول قرن بیست و یکم، بومی‌ها انقلاب کردند، نه طبقهٔ متوسط. طبقهٔ متوسط به انقلاب پیوست. این فرایند حاکی از ماهیت رادیکال آن، و تجدید حیات جنبش مردمی و بومیان از پایین است.

گویی دنیای دیگری است؛ جایی که فروشندهٔ خوراک تاکو، وزیر می‌شود، و سپس دوباره به فروش تاکو برمی‌گردد. او آن کسی نیست که پولدار می‌شود و در عمارتی بزرگ و مجلل زندگی می‌کند، چون او رهبری اجتماعی است.

آیا فرهنگ چپ جدیدی به وجود آمده است؟

یکی از اشتباهات جنبش ترقی‌خواهی، که بولیوی را هم در آن می‌بینم، این است که وقت کافی برای تولید فرهنگ چپ‌گرای جدید با مُهر و نشان این جنبش بومیان ندارد. نه آن فرهنگ قدیم. فرهنگ مطلوب امروز، نمی‌تواند همان چپ قبلی باشد و از آن نگاه طبقهٔ متوسط رادیکال شده برخیزد. چون الآن، مردم عادی در خیابان‌ها هستند. اما با این حال، چپ قدیم وقت و توانایی ایجاد فرهنگ جدید را نداشته است.

به همین دلیل است که گفتم فرهنگ نولیبرالی شکست نخورده است. ما ترک‌هایی در آن ایجاد کرده‌ایم. ضربه‌هایی خورده است. شکاف برداشته است. اما هنوز با دستگاه فرهنگ جدیدی جایگزین نشده است.

چه وقت خواهیم توانست دستگاه فرهنگ نولیبرالی را خلع‌سلاح کنیم؟ هنگامی که فرهنگ عامهٔ چپ‌گرا، بدیل، و جذاب، با محورهای جدید برای سازمان‌دهی مطابق با زندگی روزمره مردم داشته باشیم.

این یکی از نقاط ضعف بزرگ جنبش ترقی‌خواهی و یکی از عوامل ناکامی‌های آن است. چون اگر توانسته بود آن فرهنگ را بسازد، چرخهٔ بلندمدت دست‌کم سه یا چهار دهه‌یی [فعالیت] می‌داشت. اما موج ۱۵ ساله‌ای بوده است، و اکنون هم تولد دوباره. مطمئن نیستم ۱۵ یا ۲۰ سال دیگر به این صورت بتواند حیات داشته باشد. مطمئن نیستم.

بحث عمده در مورد ساختارهای فرهنگی جدید برای سازمان‌دهی مطابق با زندگی روزمره مردم، هنوز به سود ما و نقطه قوّت ما نیست. در این قاره هنوز فرهنگ چپ، فرهنگ عامهٔ رادیکال، با زبان و بیان پیروزمندانهٔ چپ‌گرا نداریم.

اندیشه نو: استفاده از تمام یا بخش‌هایی از این مطلب با ذکر منبع بدون مانع است.

Continue Reading

Previous: تلاش برای انتقال عالیه مطلب‌زاده به زندان قرچک به دلیل برگزاری مراسم یادبود بکتاش آبتین در زندان اوین
Next: قطعنامه پایانی تجمع بیست و سوم دی ماه یکهزار و چهارصد
  • تلگرام
  • فیسبوک
  • ارتباط با ما
  • در باره ما
  • فیسبوک
  • تلگرام
Copyright © All rights reserved