ظهر پنجشنبه ۲۰ آبان در بلندگو اسمم را خواندند و گفتند که اداره ی حفاظت با شما کار دارد. همراه یک نگهبان به آن سمت رفتیم ولی مرا به کمی دورتر یعنی جنب قسمت اعزام بردند و گفتند باید به زندان رجایی شهر منتقل شوی.
موضوع طبق معمول ارادهی ضابطان امنیتی و بازجویان بود نه مسئولان زندان؛ ضابطان متوهمی که گپ و گفت من با جوانان سیاسی را خطرناک میدانند. با معاون اوین صحبت کردم و گفتم که این انتقال غیرقانونی است و با آن مخالفم و فشاری مضاعف هم بر خانواده ایجاد می کند که باید برای ملاقات به کرج بیایند. البته امنیتی ها می توانستند به زور مرا ببرند چون می دانستند که با پای خودم سوار ماشین نخواهم شد، مقاومت و داد و فریاد می کنم و لذا مجبورند با خشونت دستبند و پابند بزنند و بلندم کنند و داخل ماشین بیاندازند.
آقای یوسفی معاون داخلی اوین وقتی مخالفت من را دید با عکسالعملی قانونی و آرام گفت پس فعلاً در بند قرنطینه باشید تا ببینیم چه میشود کرد. بعد از چند ساعت مطلع شدم که ایشان با رئیس زندان صحبت کرده و او هم بر خلاف مدیران ضعیف که تابع نیروهای اطلاعاتی هستند، به اصرار آنان توجه نکرده و دستور داده است در داخل خود اوین به بند ۶ و یا ۴ منتقل شوم. دو روز آخر هفته محترمانه در قرنطینه اسکان داده شدم و عصر شنبه به بند ۴ منتقلم کردند.
برخورد قانونی و محترمانهی آقای هاشمی رئیس اوین و معاون داخلی ایشان منجر به جلوگیری از یک حادثه ی پر سر و صدا شد که معمولاً مسئولان و نیروهای امنیتی در چنین مواقعی ایجاد می کنند. نیروهای تندرو و متوهم باید بدانند این حق قانونی زندانی سیاسی است که در بند عمومی با سایرین به برگزاری جلسات بپردازد و فشار ضابطان امنیتی نخواهد توانست زندانیان را مرعوب کرده تا آرمان هایشان را دنبال نکنند.