این روزها وقتی صحبت از محیطزیست ایران میشود، بلادرنگ همه به یاد خشکسالی و خشکیدگی و بیآبی میافتند؛ پدیدهای انکارناپذیر ماحصل مدیریت فاسد و تشدید شده به سبب بروز تغییرات اقلیمی که قابلیت زیستن در این سرزمین را از ما ایرانیان میگیرد. اما تراژدی دیگری نیز در جریان است که شاید کمتر به آن اشاره میشود: از دست رفتن خاک، فرونشست زمین و بروز فروچالهها. به فرض این که با ترفندهای فنآورانه (مثلا آبشیرینکنها) بتوان آب مهیا کرد، برای خاک از دست رفته و زمین فرونشسته تا امروز هیچ راه حل عملی پیدا نشده است. اگر فقدان آب، بیابان (یا همان بیآبان) را باعث میشود، فرونشست زمین، مرگ سرزمین را به دنبال دارد.
برخی آمارهای دولتی نشان میدهد سالانه ۱۲۵ هزار هکتار جنگل و ۸۰۰ هزار هکتار مرتع نابود میشود (مجموع این دو عدد از مساحت جزیره قشم بیشتر است). در عین حال، با از دست رفتن رطوبت خاک و نابودی گیاهان، میزان فرسایش تصاعدی افزایش پیدا میکند. برآورد شده دستکم هر سال دو تن از خاک ایران فرسوده شده و از دسترس خارج میشود (یعنی روزانه ۲۷۴ هزار تریلی خاک از ایران خارج کنند؛ درک چنین وضعیتی شاید ورای تصورمان باشد. اما متاسفانه سالهاست این تراژدی در ایران تکرار میشود). کارشناسان ایرانی معتقدند کشورمان رتبه نخست فرسایش خاک را دارد. حالا سوال اینجاست که فرسایش خاک چه اهمیتی دارد؟ رطوبت که از دست برود، گیاهان نابود میشوند. نابودی گیاهان یعنی فرسایش بیشتر خاک. فرسایش و از دست رفتن خاک (و به ویژه خاک حاصلخیز) یعنی غیرممکن شدن رشد و نمو گیاهان. در عین حال باید در نظر گرفت که خاک بلافاصله و سریع تولید نمیشود. تخمین زده شده طبیعت برای تولید هر سانتیمتر مکعب خاک، بین ۶۰۰ تا هزار سال زمان لازم دارد.
وضعیت آبهای سطحی نیز ناامید کننده است. گزارشهای رسمی نشان میدهد ۹۰ درصد تالابها در شرایط بحرانی قرار دارند. اکثر رودخانههای کشور خشک شدهاند: عمق آب کارون در بعضی مناطق به یک متر رسیده و در برخی نقاط به طور کلی خشک شده است و فاضلاب در آن بیداد میکند! زایندهرود در ۱۰ سال گذشته بیش از ۲۰ بار به طور کامل خشک شده است. برای نخستین بار امسال خبر رسید که رود چالوس نیز خشک شدن را تجربه کرده است. چشمهها و رودها در لرستان و اصفهان در برابر چشمان حیرتزدهی ساکنان آن سرزمین بیآب شدهاند. این وضعیت تقریبا در سراسر ایران در جریان است.
نگاهی سریع و گذرا به وضعیت آبهای زیرزمینی نشان میدهد ایران بیش از ۷۰ درصد این منابع را طی چهار دهه اخیر از دست داده است. از بین رفتن منابع آبهای زیرزمینی به معنی افزایش فرونشست زمین، بروز پدیده فروچالهها و در نهایت وقوع مرگ زمین است (برای درک بیشتر از افزایش فرونشست دشتهای ایران مثل دشت قزوین و تهران و بالا رفتن تعداد فروچالهها به اخبار منتشر شده در ماههای اخیر مراجعه کنید). زمانی که زمین نشست کند امکان احیای آن غیرممکن است. بیش از ۴۰۰ دشت ایران که زمانی ماوا و محل کشاورزی و زندگی بود به طور کامل خشک شده است.
با از دست رفتن آب و مرگ زمین، روند مهاجرت، حاشیهنشینی و عواقب بعدی آن نیز افزایش مییابد. به گفته مقامهای رسمی، سالهاست مهاجرت از فارس، یزد، سیستان و بلوچستان، خوزستان، خراسان جنوبی و کرمان آغاز شده است. روستاهای کُربال در حاشیه رود کُر در فارس که از زمان هخامنشیان محل زیست و سکونت ایرانیان بود، امروز تقریبا خالی از سکنهاند. بر اساس گفتههای مقامهای دولتی/حکومتی بیش از ۲۰ میلیون نفر از ایرانیان حاشیهنشیناند (مرگ حیات اجتماعی را جامعهشناسان بهتر میتوانند توضیح بدهند).
از سوی دیگر، سرنوشت ایران و عراق و ترکیه و سوریه کم و بیش به هم گره خورده است. رودهای مهم دجله و فرات با طرح آناتولی بزرگ (ساخت ۲۲ سد و ۱۹ نیروگاه بر سرشاخه این رودها) میتواند مرگ هلال حاصلخیز یا همان گهواره تمدن را به دنبال داشته باشد؛ اثرات نابودی این عرصه وسیع تقریبا ورای تصور است. هلال حاصلخیز منطقهای پهناور شبیه بومرنگ یا هلال ماه است که از کرانههای شمالی خلیج فارس شروع میشود، عراق و سوریه و لبنان و اردن و اسرایٔیل را طی میکند و به شمال مصر میرسد (فقدان دیپلماسی سازنده در منطقه و ضعف ایران از عوامل تشدید کننده بروز این رخداد بیبازگشت است).
نام مصر آمد؛ یادمان باشد حال نیل هم خوب نیست و سد النهضه در اتیوپی تیر خلاص را به نیل خواهد زد. از دست رفتن رطوبت خاک در این منطقه (شمال آفریقا و خاورمیانه) یعنی افزایش طوفان گرد و خاک در ایران. صحبت از طوفان گرد و غبار شد مقامهای رسمی چندی پیش اعلام کردند ۲۸۰۰ هکتار کانون ریزگرد در ایران شناسایی شده است.
بنابراین ایران نه تنها در معرض کانونهای داخلی ریزگرد است از کشورهای همسایه هم میزان قابل توجهی از این گردوغبار سمی و آغشته به مواد رادیواکتیو، شیمیایی و بیماریزا نیز دریافت میکند که مستقیم وارد ریه هموطنان میشود.
اجزای طبیعت ایران در حال فرسودگی است؛ از آب و گیاه تا خاک و حیاتوحش، از رودخانهها و چشمهها تا جنگلها و مراتع، از تالابها و دریاچهها تا علفزارها و درختزارها، از منابع سطحالارضی تا بنمایهها و کارمایههای تحتالارضی. وقتی این منابع از دست برود، یعنی زمین و سرزمین میمیرد. یعنی بخش وسیعی از ایران جای سکونت نخواهد بود.
چنین گزارهای کسانی را آشفته و پریشان میکند. حق دارند. باورش دشوار است. همچون سوگی میماند که به دل آدم آوار میشود. اما پس زدن حقیقت و انکار آن، مشکلی را حل نمیکند. نخستین قدم برای حل مساله، پذیرش آن است. بپذیریم با پمپاژ امید واهی و القای نرمال بودن شرایط نمیتوان روند فعلی نابودی ایرانمان را مهار کرد، بعد شاید برای درمان آن هم کمر همت ببندیم، البته شاید.
آب, خط صلح, سام خسروی فرد, سد, سدسازی, سدسازی و نابودی منابع آب, شماره 124, فرونشست زمین, ماهنامه خط صلح