به چهره با صلابت این زن و مادر زحمتکش در این تصویر خوب بنگرید! چشمهایش، نوع نگاه پر از حرف او، نوع نشستن با صلابت او، شانه های محکم و استوارش، خطوط چهره و لبان او، دوباره که به این تصویر نگاه کردم واقعاً تکانم داد که چه قدرتی در او و ما نهفته است و کافی است که به دور و برمان خوب نگاه کنیم تا بتوانیم به وجود با ارزش همدیگر و نیرویی که داریم پی ببریم و قدرتمند شویم.
من از نزدیک با این مادر و خانواده مبارز ایشان رفت و آمد نداشتم، ولی چهره اش برایم بسیار آشناست و از این انسانهای مقاوم و عاشق چون مادرم زیاد دیده و به شدت تأثیر گرفته ام. به نظر میآید که او با تمام سختیهایی که در زندگی کشید و با وجود زخم های بسیاری که به جان و تن اش زدند و دردهایی که در دل داشت، توانست در زندگی محکم و استوار بایستد و به خانواده و دوستان درس زندگی و عشق همراه با مقاومت و ایستادگی و سر خم نکردن در برابر ظالمان را بدهد.
هرچند گاه از این رفتن ها دچار یأس و ناامیدی میشویم، چون گمان میکنیم که آن دیو پلید که آتش گدازانی را از آتشفشانی مهیب به جان و خرمن ما انداخته است، دارد تمام زیباییها و خوبیها را نیست و نابود میکند و ما هر روز تنهاتر و ناتوانتر می شویم، ولی اگر به دور و برمان خوب بنگریم میبینیم که ما نیز از فوران آن آتشفشان رودهایی جاری شده ایم و به هر کوی و برزن و خانهای رسیده ایم و در آن منزل کرده ایم. فقط کافی است که درها را باز کنیم و دوباره رودهایی جاری و به هم متصل شویم تا بتوانیم با امواج خروشان ما، آن آتشی که دیو پلید به جان ما انداخته است را خاموش کنیم و او را جایی که سزاوار آن است بفرستیم.
هرچند او و بسیاری دیگر از مادران، پدران و خانوادههای مقاوم که با تمام وجود به ما درس مقاومت و انرژی برای ادامه راه میدادند را در این راه از دست دادهایم یا بیمار و ناتوان شدهاند، ولی رفتن شان نیز میتواند ما را چون رودهایی دور افتاده از هم به همدیگر متصل کند، به ویژه اگر با مرور و یادآوری زندگی و راه و روش آنها همراه باشد و جوانه های بسیاری که در کنارمان رو به نو شدن و شکوفا شدن هستند را نیز ببینیم.
درست است که در این راه برخی از ما گاه از جور ظالم از پا افتادهایم و تبدیل به برکه هایی بی حرکت شدهایم و گمان میکنیم که توان جاری شدن نداریم، ولی اگر به دور و بر خودمان خوب نگاه کنیم، میبینیم که نیروی بسیاری در ما نهفته است و میتوانیم راه برکه ها را باز کنیم و چون رودی خروشان راه بیافتیم و باغها را آب یاری کنیم و گلها برویند و شکوفه دهند و همه جا با طراوت و زیبا شوند و به دریا و اقیانوس با خورشیدی فروزان برسیم.
سرودرودازسعیدسلطانپوربهیادمادرانودیگرعزیزانماکهچونرودبودند!
«میگذرد در شب آیینه رود
خفته هزاران گل در سینهٔ رود
گلبن لبخند فردایی موج
سرزده از اشک سیمینهٔ رود
فرازِ رود نغمهخوان
شکفته باغ کهکشان
میسوزد شب در این میان
رود و سرودش
اوج و فرودش
میرود تا دریای دور
باغ آیینه
دارد در سینه
میرود تا ژرفای دور
{موجی در موجی میبندد/ بر افسون شب میخندد/ با آبیها میپیوندد}(۲)
فردا رود افشان ابریشم
در دریا میخوابد
خورشید از باغ خاور میروید
بر دریا میتابد
{موجی در موجی میبندد/ بر افسون شب میخندد/ با آبیها میپیوندد}(۲)
فردا رود طغیان شور افکن
در دریا میخوابد
خورشید از شرق سوزان میروید
بر دریا میتابد
{موجی در موجی میبندد
بر افسون شب میخندد
با آبیها میپیوندد}(۲)
منصوره بهکیش
۱۲تیر۱۴۰۰