صف های طولانی واکسن و سالمندانی دردمند، رونمایی از انواع واکسن های داخلی بدون انتشار تحقیقات مرتبط، وعده های کلان و عملکردهای حقیر در این چند ماهه سوالات چندی را ایجاد کرده است. من در این نوشتار تلاش می کنم به سه موضوع مرتبط با واکسن بپردازم و نشان بدهم که سیاست های مرتبط با واکسن شبیه به رویکرد دولت های مختلف در راستای خصوصی سازی خدمات همگانی است. دومین قدم توضیح در مورد مسائل مربوط به توزیع واکسن است و نشان دادن این موضوع که نظام های سوسیالیستی و سوسیال دموکرات در زمینه توزیع منابع مرتبط با سلامت کارایی بهتری دارند. در قدم سوم به خرافات و باورهای عامیانه حول واکسن نگاهی خواهم انداخت و نشان می دهم که این خرافه پروری ها در ساختار قدرت و دولت حامیانی دارد و به همین سبب است که ماندگار شده و خواستاران بسیاری دارد.
شیوه های مهندسی ذهن در راستای خصوصی سازی
در مناظره های اخیر ریاست جمهوری یک نکته بسیار به چشم من آمد. اینکه منتقدان دولت فعلی یکی از علل ناآرامی های آبان ۱۳۹۸ را عدم اقناع مردم برای بالا بردن قیمت بنزین می دانستند. یعنی هیچ کدام مخالف افزایش قیمت بنزین نبودند، اما از شیوه اطلاع رسانی و آماده کردن اذهان مردم انتقاد داشتند. پس به نظر می رسد یک شیوه متداول برای مهندسی اذهان در زمینه خصوصیسازی و افزایش قیمت ها وجود دارد که در تمامی جنبه ها قابل انجام است و به عنوان یک منش در دولت ها نهادینه شده است. اگر به خصوصی سازی ها در این سی سال گذشته نگاهی بیندازیم، می بینیم که در ابتدا به بهانه سریعتر شدن (مثل حمل و نقل عمومی و یا یا بانکها) یا به بهانه بهبود خدمات (مثل آموزش و پرورش و خدمات درمانی) خصوصی سازی (با اسم عجیب واگذاری به مردم!) انجام شده و بسیاری از مرم از دریافت خدمات محروم شده اند. در مواردی همچون بنزین، اقتصاددانان نئولیبرال و سیاستمداران در یک توافق نانوشته در بی بی سی فارسی، رادیو فردا تا صدا و سیمای خودمان از قاچاق بنزین و هدر رفت هزاران لیتر بنزین سخن می گویند (همین طور در رابطه با آب مصرفی شهروندان و یا برق) سپس با انداختن تقصیر به گردن شهروندان این گفتمان را درونی می کنند که مصرف بالا را با قیمت بالا می توان کنترل کرد! سومین رویکرد دولت و روشنفکران اندامواره اش، ایجاد کمبود مصنوعی و یا روانی در رابطه با یک محصول است. یک محصول به مدتی محدود ناپیدا می شود. هر جا که سر می زنی روغن یا رب گوجه فرنگی پیدا نمی شود و نیاز تا آنجا بالا می رود که همه از دیدن دوباره این محصولات در فروشگاه ها خوشحال می شوند و می توان با کیفیت پایین تر، اندازه کوچک تر و قیمت بالاتر آنها را به مصرف کنندگان فروخت!
به نظر می رسد این بازی های روانی در مورد واکسن نیز در حال انجام است. کمبودهای واقعی و یا مصنوعی در بازار، عدم شفافیت در امر توزیع واکسن و رسیدن ویروس های جهش یافته (به خصوص مدل دلتا یا همان هندی) به ایران، شهروندان را قانع کرده است که از واکسن داخلی استفاده کنند. این که ما می توانیم در داخل ایران واکسن بسازیم، امر بسیار مبارکی است، اما شرکت های داروسازی برای سهم بیشتر از بازار، وزیر بهداشت برای خودنمایی و پزشکان و ناظران برای پول بیشتر نباید بازار را دستکاری کنند و مردم را از نظر روانی به جایی بکشانند که بدون شفافیت کامل، راستی آزمایی و مراحل بالینی کافی واکسن ایرانی را بپذیرند و یا در بدترین حالت راضی به خصوصی سازی توزیع واکسن بشوند. این شیوه ها ممکن است که چندی جواب بدهند، اما بعد از مدتی باید مشکلات را به زیر زمین برانیم و یا در آمارها چنان دستی ببریم که حتی خودمان هم بعد از مدتی به نادرست بودن آمار اذعان کنیم!
توزیع واکسن و پزشک خانواده و مساله اخلاقی توزیع
تقریبا از سالهای پایانی دهه ۱۳۷۰ طرحی در مجلس به تصویب رسیده است که هیچ یک از دولت ها به آن اعتنایی چندانی نداشته اند و فقط به صورت پایلوت و البته ناقص در دو استان انجام شده است. این طرح در صورت اجرا می توانست رابطه شهروندان و نهاد پزشکی را به صورت رادیکال تغییر بدهد و به جای آنکه افراد در هنگام بیماری به پزشک مراجعه کنند در زمان های تعیین شده برای انجام چک آپ های سلامت به این مراکز مراجعه کنند و انواع تست ها بر اساس سن و جنسیت و مشکلات زمینه ای و خانوادگی برای آنها انجام شود. آنچه بر شمردم البته آرزوی دوردستی است. اما اگر نهاد پزشک خانواده می توانست اطلاعات پزشکی شهروندان را به صورت منظم دسته بندی کند، نظام سلامت ما می توانست افراد را بر اساس سن، آسیب پذیری و بیماری های زمینه ای و میزان در معرض ویروس بودن (به خاطر نوع اشتغال) طبقه بندی کند. این طبقه بندی در هنگام واکسیناسیون بسیار به کار می آمد. زیرا یک جوان با نقص شدید ایمنی همان قدر در خطر است که یک شهروند ۸۰ ساله با بیماریهای زمینه ای. اما ما الان راهی برای شناخت نداریم.
نکته دومی که درباره مزیت نهاد طب ملی و پزشک خانواده در دوران کرونا می توان گفت این است که به علت طبقه بندی و گردآوری منسجم اطلاعات، نهادهای سلامت به دقت می دانستند که چه افرادی به کرونا مبتلا شده اند و چه هنگام این اتفاق افتاده است و میزان آنتی بادی یا محافظت آنها در چه حد است. به این ترتیب حتی می توانستیم توزیع واکسن را به صورت هوشمندانه تری انجام دهیم و ابتدا به کسانی واکسن را تزریق کنیم که سابقه ابتلا به بیماری را نداشته و مشکلات زمینه ای زیادی دارند. به این ترتیب ما خیلی سریعتر به ایمنی جمعی (معروف به ایمنی گله ای) می رسیدیم.
نکته سومی که در رابطه با نهاد طب ملی و پزشک خانواده می توانیم بگوییم این است که به علت نوع رابطه پزشک و بیمار در این نهاد (که آلوده به رابطه مالی نشده) توصیه ها، شیوه نامه ها و دستورالعمل های بهداشتی که از سوی این سازمان به مردم ارائه می شد با اقبال و پذیرش بیشتری مواجه می گشت. به خصوص که به علت حضور پزشکان خانواده در متن و بطن جامعه این توصیه ها و شیوه نامه ها می توانستند به زبان و بیان مردم عادی یک منطقه خاص ترجمه بشوند و با زبانی قابل فهم برای آن اجتماع مطرح بشوند.
نکته آخر این است که به علت وجود کادر آموزش دیده در نهاد پزشک خانواده و ارتباط منظم با شهروندان، نظم و ترتیب در تزریق واکسن به خوبی رعایت می شد و این نهاد می توانست با کمترین معطلی و با تعیین وقت قبلی شهروندان را بر اساس سن و دیگر نکات واکسینه کند. کما اینکه فساد در توزیع واکسن نیز به حداقل می رسید چون شهروندان در سامانه های الکترونیک ثبت شده بودند و فراخوان، زمان تزریق و حتا عوارض احتمالی واکسن نیز راحت تر شناخته می شد، امکان جمع آوری اطلاعات پس از تزریق واکسن در زمینه موفقیت واکسیناسیون و تاثیرگذاری آن نیز فراهم می آمد.
خرافات حول واکسن
سوظن بیمارگونه (پارانویا) در سیاست ایران امری شناخته شده است. این گزاره تکرارشونده که “هر حرفی که مخالف ماست را یا دشمن می گوید یا انسان مغرض” نشان از حضور دیرپای این انگاره ها دارد. یکی از علل حضور این پارانویا در سیاست و اجتماع ایران عدم اعتماد تاریخی ملت به دولت است. وقتی به دولت ها اعتمادی وجود نداشته باشد، سخنان آن ها نیز مورد پذیرش قرار نمی گیرد و شایعات و تصورات به جای حقیقت می نشینند. در مصاحبه قبلی ام گفته بودم که بحران واکسن بحران اعتماد است. دولت در زمینه زمان بروز و شیوع بیماری در ایران، میزان بیماران با تست مثبت، بستری و مرگ و میر با مردم روراست نبوده است و گاه آمارها را مناسب با وضعیت شلاق زده و به تمکین واداشته است. آیا می توان به این دولت در زمینه مجوزهای لازم به واکسن اعتماد کرد؟ آیا اگر واکسن ها وارداتی و یا داخلی عوارض شدید و یا غیرمترقبه ای داشته باشند، دولت و یا وزارت بهداشت آن را اعلام می کند؟ اگر خطایی در خط تولید این شرکت ها وجود داشته باشد، آیا دولت ما می تواند مثل دولت آمریکا (در مورد واکسن جانسون و جانسون) حکم به توقیف محموله ها بدهد؟ و یا وزارت بهداشت حاضر است که نتایج تحقیقات مربوط به واکسن را به سازمان جهانی بهداشت بدهد و تا زمانی که آن ها ایمنی و سلامت واکسن را تأیید نکرده اند، از توزیع آن خودداری کند؟ تا این سوالها پاسخی نگیرند و به مدت طولانی از دروغ و ناراستی پرهیز نشود، حس اعتماد به مردم باز نمی گردد
نکته بعدی در رابطه با رویکردهایی است که در بخش هایی از قدرت وجود دارد و آن تشویق انگاره های غیرعلمی است. اینکه بسیاری از تریبونهای رسمی به طب سنتی میدان می دهند و از خوبی های روغن بنفشه و نیش زنبور سخن می گویند راه را برای ورود به خرافات به عرصه رسمی باز می کند. وقتی که یک “حکیم” خودخوانده حکم به ممنوعیت فلورایدتراپی برای کودکان می دهد و بهداشت کاران را از برخی مدارس به تبع این حکم بیرون می کنند و از فلورایدتراپی کودکان ممانعت می شود، می توان حدس زد تا چه حد نهادهای قدرت پشتیبان این اندیشه ها و انگاره ها هستند.
مقابله ناکافی و ناتوان وزارت بهداشت با این انگاره های غیرعلمی، خرافات و بستن دکانهای این شیادان نشان دیگری از حمایت های پیدا و پنهان از این قشر است. به نظر من با کمک گرفتن از انگاره های سنتی برخی از صاحبان قدرت تلاش می کنند در برابر مشروعیت زدایی مداوم مقابله کنند و از منابع سنتی مشروعیت و مقبولیت کسب کنند…
آنچه گفته شد در توضیح این بود که دولت ها در ایران تغییر می کنند اما سیاستهای کلان اقتصادی در یک راستا حرکت می کنند و در کنار خود ایدئولوژی و اندیشه هایی را می پرورانند که توجیه گر و تداوم بخششان باشد…جز از طریق مبارزه توامان در راستای تئوریک و پراتیک نمی توان بر آنها غلبه کرد و این گفتار در خدمت شناخت رادیکال از وضعیت موجود بود، باشد که در روند عمل و تغییر به کار گرفته شود…