بیولوژی زن و فرزندآوری مهم ترین دستاویز جامعه مردسالار برای محدودکردن زنان و ممانعت از ورود آنها به حوزه عمومی بوده است. زن برای قرن ها به خاطر ویژگی های زیست شناختی مجازات شده و از حقوقی که مرد از آن برخوردار بوده، محروم شده است. در عصر جدید و با پیشرفت در حوزه دانش و فناوری و شکل گیری نظریه های برابری خواهانه، اندک اندک موقعیت زنان مورد بازاندیشی قرار گرفت و این ایده مورد استقبال قرار گرفت که بیولوژی نمی تواند مبنای محروم کردن زنان از تعالی و خودشکوفایی باشد.
امروزه این واقعیت محرز شده که فرزندپروری علاوه بر اینکه می تواند با مشارکت پدران انجام شود، لازم است در این خصوص حمایت جامعه شامل حال زنان شود. بنابراین گسترش مهدکودک ها و ارائه خدمات رایگان و ارزان راه حلی است که می تواند به والدین کمک کند تا دغدغه مراقبت از فرزند در ساعت های کاری شان کمتر شود. کاستن از دشواری های فرزندپروری و تسهیل آن با استفاده از امکانات اجتماعی زنان را قادر می کند که از حق اشتغال و مشارکت اجتماعی برخوردار شوند.
در ایران اما در هنوز بر همان پاشنه اولیه می چرخد و بیولوژی مونث، بهانه ای برای محصورکردن زنان در خانه است. با همین استدلال برای نگهداری فرزندان کمکی به زنان نمی شود و وجود مهدکودک در محل کار تقریبا نادر است. در واقع زن شاغل خودش باید فکری برای مراقبت از فرزند بکند وگرنه حمایت رسمی از او فراهم نشده است. زنان شاغل همواره با اضطراب مادر بد بودن و استنکاف از ایفای نقش مادری مواجه هستند. این اضطراب اخلاقی زنان را در موقعیتی قرار می دهد که بین کار/مشارکت اجتماعی و مراقبت فرزندان یکی را بر دیگری ترجیح دهند که البته انتخاب یکی از این دو به آسانی و بدون تبعات نخواهد بود. چنانکه زن شاغل اگر وظایف شغلی اش و مشارکت اجتماعی را به وظایف مراقبتی ترجیح دهد، به بی عاطفگی و مادر بد بودن متهم می شود و اگر وظایف مراقبتی را برگزیند که خود را از حقوق انسانی اش محروم کرده است.
در رویکرد رسمی، همواره تقدیس مادری و توسل به انگاره های سنتی برای مجاب کردن زنان به ایفای نقش مراقبتی رواج داشته است. در واقع با اتکا به رومانتیزه کردن مادری و برساخت الگوی مادر فداکار، تلاش شده است که مطالبه گری زنان برای مشارکت اجتماعی در تقابل با مادری قرار گیرد و زنان را به احساس گناه دچار کند که از هنجار و ارزش اجتماعی مادری عدول کرده اند.
این تاکید بر نقش مادری با تغییر سیاست جمعیتی بیشتر شده است. از نظر برخی طرفداران سیاست افزایش جمعیت، آنچه به کم فرزندی و کاهش رشد جمعیت انجامیده، استنکاف زنان از پذیرش نقش مادری است. در این دیدگاه علت سرباززدن زنان از فرزندآوری هم اشتغال زنان و فعالیت های خارج از حوزه خصوصی است. اما خطابودن چنین دیدگاهی با رجوع به داده های آماری و شواهد پژوهشی موجود قابل اثبات است. در ایران از بین ۲۱ میلیون نفر زن متاهل، حدود دو میلیون نفر شاغل هستند و بیش از ۱۷ میلیون نفر، از نظر مشارکت اقتصادی غیرفعال و خانه دار هستند. بنابراین مشارکت اقتصادی زنان را نمی توان مانع فرزندآوری تلقی کرد. علاوه بر این پژوهش های متعددی نشان داده اند که بین زنان شاغل و غیرشاغل از نظر تمایل به فرزندآوری تفاوتی وجود ندارد. بنابراین مقصر نشان دادن زنان در کاهش جمعیت، یک هیاهوی تبلیغاتی علیه مشارکت اقتصادی و اجتماعی زنان است که به نظر می رسد، با اهداف دیگری دنبال می شود. یکی از این اهداف خانه نشین کردن زنان و خاموش کردن صدای مطالبه گری آنها در حوزه اشتغال است که سال هاست بدون پاسخ مانده و موجب سقوط ایران به قعر جدول رتبه بندی بین المللی از نظر مشارکت اقتصادی زنان شده است.
حامیان جمعیت، لازم است به این واقعیت واقف شوند که فرزندآوری و افزایش جمعیت یک موضوع اجتماعی و چندعاملی است که مهم ترین عوامل آن عوامل اقتصادی و تغییرات فرهنگی هستند و با هیاهو و نادیده گرفتن حقوق زنان و تنگ کردن عرصه بر زنان این موضوع حل نخواهد شد. همان طور که پیش تر اشاره شد، اشتغال زنان مانع تمایل آنها به فرزندآوری نیست، ولی این وظیفه دستگاه دولتی است که زمینه مراقبت از فرزندان را فراهم و مراقبت از فرزند را تسهیل و رایگان کند تا زنان نیز بتوانند به اشتغال شان برسند و از مشارکت اجتماعی باز نمانند. زنان رنج مادرشدن را تحمل می کنند و تحمیل کردن تمام بار مراقبت از فرزند به مادران خلاف عدالت و انصاف است. در هر برنامه ریزی و سیاست گذاری باید توجه شود که این حق زنان است که بتوانند همچون مردان در تمام عرصه های حیات اجتماعی و اقتصادی جامعه مشارکت کنند و برای این منظور لازم است بندهای حوزه خصوصی از دست و پایشان باز شود، نه اینکه این بندها محکم تر شوند.