روز گذشته به رسم دوشنبهها باز هم اتاق دوشنبههای سبز به راه افتاد. این بار علیرضا رجایی یکی از زندانیان سیاسی سابق به این اتاق دعوت شده بود تا پس از ارائه نظراتش به سوالات دیگران پاسخ بدهد. زمانی که اتاق هنوز مباحث را شروع نکرده بود چند موسیقی در آن پخش شد که یادآور روزهای جنبش سبز بود و مدیر گروه پس از پخش موسیقی یادی کرد از سالروز «شهادت هاله سحابی». همین باعث شد که علیرضا رجایی با بغض وارد اتاق شود و چند باری به شوخی به مدیران گروه بگوید که این چه موزیکهایی بود که پخش کردید و ما را به آن روزها بردید.
رجایی در صحبتهایش به اصلاحطلبی بروکراتیک انتقاد کرد و از این گفت که این مدل اصلاحطلبی دیگر کارآیی ندارد و بعد از ریاست جمهوری خاتمی این امر برای همه مشخص شد. اما اینکه چرا اصلاح طلبان راضی به دست کشیدن از اصلاح طلبی بروکراتیک نمیشوند؟ او معتقد بود این سوال را عمدتا بدون پاسخ میگذارند. هرچند در جایی از حرفهایش به این اشاره کرد که در صحبت با بعضی اصلاحطلبان آن ها به او گفتهاند که با نظراتش موافق هستند ولی به شوخی یا جدی گفتند که میترسند همین حرفها را بزنند و این راه را بروند. او از جای خالی رهبری سیاسی گفت و اینکه بدون وجود کسی که راهبری جنبش یا این مسیر تحول خواهی را بدست بگیرد نمیتوان انتظار داشت که کاری از پیش برود. رجایی البته در نقش راهبردی جنبش از روشنفکران هم گفت. کسانی که به عقیده او باید نخ تسبیح یک جریان سیاسی باشند. نخ تسبیحی که در بزنگاههای مهم تاریخی نمود پیدا میکند و نقشش را ایفا میکند. کما اینکه در گذشته هم چنین اتفاقاتی رخ داده است.
علیرضا رجایی این نقش را در روزهایی که نا امیدی گریبان گیر جامعه شده است بیشتر میداند ولی با خواندن شعری از شفیعی کدکنی گفت که هنوز میشود امید داشت:
«گر چه شد میکدهها بسته و یاران امروز
مُهر بر لب زده وز نعره خموشند همه
به وفای تو که رندان بلا کش فردا
جز به یاد تو و نام تو ننوشند همه»
بعد از رجایی نوبت به تقی رحمانی رسید. وقتی نام تقی رحمانی آمد علیرضا رجایی زیر خنده زد و گفت: «اوه اوه شروع شد» رحمانی هم با خنده و شوخی با علیرضا رجایی حرفهایش را شروع کرد و معتقد بود که سادهسازی همه حرفهایی که رجایی به صورت آکادمیک زده است میشود همان سرگردانی که امروز همه دچارش هستیم. او معتقد بود بضاعتی وجود دارد که دیگران آن را مسکوت گذاشتهاند. چون رهبران این جریان خفتهاند و مصلحت نمیدانند که حرف بزنند. او به اصلاحطلبانی که زمانی بخشی از جنبش سبز بودند اعتراض کرد و گفت که آنها سیطره فضاسازی بر جنبش سبز پیدا کردهاند؛ سیطرهای که آنها را ساکت و آرام کرده است. رحمانی این سکوت را آبستن حوادثی دیگر میدانست و معتقد بود این سکوت آنها را به جاهای ناشناختهتری میبرد: «اگر رهبران میدانی با رهبران جنبش سبز در تماس نباشند و گفتگو نکند اتفاقات خوبی رخ نمیدهد. با وجود همین فضای بسته که محصوران درگیرش هستند. اگر آنها با یک ایده به میدان بیایند و حتی از آن ایده اقبال هم نشود میتواند جنبش سبز را به سمت جبهه شدن ببرد و حتی اسم آن هم عوض شود. در آن صورت تحولاتی که در جامعه مدنی وجود دارد و اعتراضاتی که جسته گریخته صورت میگیرد باعث میشود که این احساس را در مردم ایجاد کند که یک پشتوانهای نسبت به آنها وجود دارد و آنها دلگرم به ادامه راه شوند.» او حرفهای رجایی را در مورد مبارزاتی بودن جنبش سبز تایید کرد و این را هم گفت که امروز بروکراتیک بودن در حال غلبه بر امر مبارزه است.
علیرضا رجایی در پاسخ، «سرگردانی» را نپذیرفت و از این گفت که مبارزه همیشه فراز و فرود دارد و نیازمند این است که روشنفکران آن را تحلیل کنند و آینده آن را طرح ریزی کنند: «جنبشهای ارگانیک و جنبشهای اتفاقی را باید از هم تفکیک کرد. جنبشهای ارگانیک در جامعه به صورت بلند مدت کار میکنند. ولی جنبشهای اتفاقی نهضتهای گاه و بیگاهی هستند که پدیدار میشوند و بعد مدتی اثری از آن نمی ماند. جنبش سبز میتواند هر نام دیگری داشته باشد ولی به عنوان یک منطق تاریخی می توان از آن اسم برده شود. یک نظریه مبارزاتی ست که به نظرات روشنفکران سیاسی توجه کرده است و مرزبندی دارد. ولی مختصات این جنبش که بحث رهبری بود مهم است. وجود رهبری برای جنبش لازم است. در جنبش سبز هم همانطور که مردم از رهبری تاثیر گرفتند رهبری از مردم تاثیر گرفت و همین باعث پویا شدنش شد. الان درگیر مشکلات زیادی هستیم چون قدرت نابرابری داریم. مانند هر پدیده مبارزاتی دیگر.»
علیرضا رجایی البته ادامه داد که او و تقی رحمانی هر دو یک چیز را در اصل میگویند با این تفاوت که او قائل به این نیست که چیزی بگوید که معطوف به یک ناامیدی باشد. در این گروه مانند هر هفته دختران مهندس میرحسین موسوی هم حاضر بودند و برای دقایقی زهرا موسوی به سخنرانان اضافه شد که بدون حرف زدن دوباره به آودینس رفت و یکی از مدیران گروه با خوشآمد به فرزندان میرحسین و رهنورد از این گفت که گاهی خیالپردازی میکند که یک روز میکروفون باز میشود و صدایی میگوید: «سلام! من میرحسین موسوی هستم».
فاشیسم در کلاب هاوس بیرون زد
روز گذشته در کلابهاوس فارسی یک اتاق توسط افغانستانیها به راه افتاد. اتاقی به اسم «چرا مهاجرین در ایران نباید حق تحصیل داشته باشند؟» که در واکنش به یک اتاق دیگری بود که توسط ایرانیها به راه افتاده بود و در آن از این میگفتند که نباید به افغانستانیها، بهعلت این که غیرقانونی وارد ایران شدهاند، اجازه داد در مدارس ایرانی درس بخوانند. افراد حاضر در این اتاق علیه مهاجران افغانستانی از واژههای نژادپرستانه استفاده کردند و به مخالفان ایرانی و افغانستانی که وارد گروه میشدند چندان اجازه صحبت کردن نمیدادند. اوج حرفهای نژادپرستانه این افراد به جایی رسیده بود که یکی از افراد حاضر در اتاق خواستار کشتن افعانستانیهای ساکن ایران شد. او از این گفته بود که افعانستانی را در هر جای دنیا باید آتش بزنند یا با گلوله بکشند.
در اتاقی که در واکنش به این اتاق راه افتاده بود، اما بغضها شکسته شد و خیلی از ایرانیها از گفتههای آنان شرمنده بودند. یکی از حاضران در گروه میگفت: «اینکه امروز میبینم دوستان ایرانی نسبت به این رفتار واکنش نشان میدهند٬ما را به آینده امیدوار می کنند. اما من هم از دسته آدمهایی هستم که بارها در دوران مدرسه اخراج شدم چون یک مهاجر بودم. هرچند به لطف مسئولان مدرسه توانستم تا جایی به تحصیل خود ادامه بدهم.» یکی دیگر هم از این گفت که مهاجران افغانستانی با پول خودشان و حمایت خیرین به مدرسه میروند و درس خواندن اولین و کوچکترین حق یک کودک است. و چطور میتوان کودکان را از این حق محروم کرد؟ او خبر داد که مهاجران در خریدن کتابهایشان هم مشکل داشتند و کتاب های درسی را به دلیل لزوم ارائه کد ملی با کمک ایرانیهایی که اجازه میدهند کد ملیشان را استفاده کنند و با پول خیرین میخرند.
یکی دیگر هم گفت که هیچ وقت همه ایرانیان را به یک چوب نمیزنند و فراموش نمیکنند که در عزای شهدای مکتب دشت پرچین در کلاب هاوس اتاق به راه انداختند و با آنها همدردی کردند: «همه جای دنیا هم مردم خوب هستند هم بد. ایرانیان خوب را فراموش نمیکنیم.»
دیگری اما معتقد بود این خشونتهای کلامی دیگر از حدی گذشته است که بشود آن را پای جهل گذاشت و مانند چند نفر دیگر معتقد بود که این خشونتها علیه مهاجران افغانی در ایران به صورت سیستماتیک رخ میدهد: «این سخنان نژاد پرستانه را نمیشود گذاشت به حساب جهل. کسی که در این قرن زندگی میکند٬ به سوشیال مدیا دسترسی دارد را نمیتوان جاهل خواهند. ما اتاقهای زیادی در مورد افغانستانیهایی ساکن ایران داشتیم٬ گلایههایی داشتیم٬ شکایتهایی داشتیم. باید این تجربیات را مستند کنیم و هدفمندانه صحبت کنیم.»
عضو دیگری از این اتاق هم گریزی به ماجرای سواستفاده جمهوری اسلامی از مهاجران افغانستانی در جنگ سوریه زد که چطور وقتی ما برای جنگ جمهوری اسلامی به سوریه میرویم و کشته میشویم، خوب هستیم اما وقتی میخواهیم درس بخوانیم نه دولت و مکاتب از ما حمایت میکنند و نه مردم؟ او ادامه داد: «هستند ایرانی هایی که نمیخواهند کودکان ما در کنار کودکانشان به مدرسه بروند. اینجا هم روم تشکیل میدهند که افغانستانیها را بکشند. این حرفهایی که امروز در این روم زده شد٬ فقط حرف نیست. سی چهل سال هست که ما با قوانینی از این دست در ایران دست و پنجه نرم کردیم. مثل قانون ممنوعیت پیوند عضو و ممنوعیت مالکیت. عجیب است که جامعه ایران آن چنان دچار سکوت فرهنگی شده است که در قبال تصویب چنین قوانین نژاد پرستانهای صدایشان در نمی آید.»
او گلایه مند از این بود که حالا بر سر مهاجرین منت میگذارند که اجازه میدهند، بچههایشان با هزینه شخصی خود به مدرسه بروند.
او به مساله دیگری اشاره کرد که بعضی از ایرانیان مخالف حضور افغانستانی ها از آن استفاده میکنند و آن مرتکب جرم شدن بعضی از اتباع افغانستان است که اکثرا توسط رسانهها با تاکید بر ملیت آن خبررسانی میشود: «جرم یک موضوع شخصی است اما هنوز هستند ایرانیهایی که اگر یک افغانستانی مرتکب جرم شود٬ کل جامعه مهاجرین افغانستانی را متهم میکنند و تهدید به مجازات. ما باید دادخواهی کنیم. حتی اگر نه مستقیم٬ به صورت غیر مستقیم تلاش کنیم برای شنیده شدن صدایمان.»
همزمان با این اتفاق عده ای از ایرانیان در توییتر با پخش کردن عکس آن اتاق مروج نژادپرستی و معرفی مدریتورها آن، از دیگر کاربران خواستند که آنها را ریپورت کنند.
کلاب هاوس در زیتون