«کارخانه صنایع پوشش چگونه به تاراج رفت؟»، «پشت پرده واگذاری کارخانه صنایع پوشش چه میگذرد؟» اینها تیترهای آشنای اخبار مربوط به کارخانه پوشش است که در رسانهها دستبهدست میشود. تعداد خبرهای کارشده درباره این موضوع هم کم نیست اما آنچه بیش از هر چیزی در متن اخبار، خودنمایی میکند، درگیری لفظی جناحهای قدرت است.
پوشش، کارخانهای که از اواسط دهه ٨٠ قربانی ناکارآمدی سیاستهای بخش خصوصی شد و حال با گذشت چند سال تیتر اخبار رسانهها شده، این بار نیز نقشی جز قربانی ندارد و صرفا تبدیل به ابزاری شده برای سرکوب و تخریب جناحی از حاکمیت که در زمان تعطیلی کارخانه، بر مسند قدرت بودهاند.
طی سالهای اخیر فقط صنایع پوشش گیلان گرفتار این سرنوشت نشده بلکه خصوصیسازی شرکتهای تولید تجهیزات سنگین هپکو، کشت و صنعت نیشکر هفتتپه، شرکت آلومینیوم المهدی و هرمزآل، کشت و صنعت و دامپروری مغان، پالایشگاه کرمانشاه، ماشینسازی تبریز و… را هم فلج و در آستانه نابودی قرار داده است. در دیوان محاسبات نیز تخلفاتی در واگذاری این شرکتها آمده است. دولت اما همچنان تاکید دارد که واگذاری کمتر از ارزش واقعی این شرکتها معقول بوده است و سعی در ادامه دادن این جریانات با وعدههایی چون شتاب بخشیدن به رشد اقتصاد ملی˛افزایش سطح عمومی اشتغال˛ گسترش مالکیت در سطح عموم مردم بهمنظور تأمین عدالت اجتماعی و وعدههایی مشابه که در سایه خصوصیسازی قابلیت تحقق نداشته و در حد یک وعده باقی میمانند.
از آنجا که کارخانهها حاصل دسترنج کارگرانی است که کارخانه از بدو تشکیل و در اوج سختیها با همت آنان رونق گرفته و بارورشده و آنها از نزدیک در همه فرازوفرودهای آن سهیم و ناظر بودهاند و اکنون میبینند این دستاورد آنان که جزو ثروت ملی است بهراحتی به افرادی خاص و فاقد اهلیت واگذار میشود، لاجرم نمیتوانند دست روی دست گذاشته و نظارهگر چوب حراج خوردن آن باشند. از راههای مختلف مثل اعتصاب و تجمع واکنش نشان دادهاند مصداق چنین اعتراضاتی از سوی کارگران در مورد واگذاری کارخانه پوشش به بخش خصوصی دیده و ثبت شده است.
کارخانه پوشش رشت از سال ۵۳ در جاده رشت به انزلی تاسیس شد و زن و مرد زیادی را مشغول به کار کرد. کارخانهای بزرگ با حدود ۸۰۰۰ کارگر که تقریبا نسبت مساوی بین زنان و مردان کارگر را به گفته کارمندان کارخانه در خود جای داده بود. این کارخانه از سال ۹۰ بهطور رسمی تعطیل است. این روزها صحبت از احیا و بازگشایی دوباره کارخانه در رسانههای خبری گیلان بسیار پررنگ شده است و بسیاری وضعیت این کارخانه را لکه ننگی برای مسئولان استان دانستند. در میانه همین اخبار و دلنگرانیها دادستانی استان در اول اردیبهشت سال جاری خبر از بازداشت متهمان اصلی پرونده کارخانه به اتهام اخلال در نظام تولید پوشش داد.
ماجرای پوشش به تیرماه ۸۳ برمیگردد که این کارخانه که بخش مهمی از اشتغال استان و همچنین اشتغال زنان را در استان گیلان به عهده داشت طی یک مزایده به بخش خصوصی واگذار شد. از آن به بعد حقوق کارگران پرداخت نشده تا در زمان برف سنگین ۸۳ که سولههای کارخانه به دلیل عدم نگهداری و تعطیل شدن سولهها پیش از برف ۸۳ شکستند و بسیاری از دستگاهها نیز از بین رفت. در همین زمان تحصنهای کارگری به اوج خود رسیده بود. درواقع بخش خصوصی به دنبال تغییر کاربری ۸۷ هکتار زمین کارخانه بود که در مسیر رشت به انزلی قرار داشت و سرمایه عظیمی را به کارفرمای خصوصی واگذار میکرد. در سال ۹۱ کارگران طی حرکتی خودجوش بخش خصوصی را از کارخانه بیرون کردند و کارخانه به شرکت آتیه دماوند واگذار شد. که این شرکت تنها ۳۵۰۰ نفر از کارگران را بازنشست کرد و سنوات ایشان را پرداخت کرد که کمتر از مطالبات آنان بود.
داستان پوشش برای مردم گیلان داستانی غمانگیز است که پایان آن با فقر تعداد زیادی از خانوادهها همراه بود. مردم گیلان سالها در این کارخانه کار کردند کودکان زیادی در کودکستان آن بزرگ شدند و بهنوعی آن را برای خود میدانستند و امید داشتند که روزی فرزندانشان نیز در این مکان شاغل شوند اما همه این رؤیاها با سیاستهای خصوصیسازی دولت به ویرانه تبدیل شد. نصف کارگران پوشش زن بودند و این را از مصاحبه با یک کارمند حسابداری و دو کارگر این کارخانه شنیدهایم. یکی از کارمندان حسابداری میگوید تعداد پرسنل ۸۰۰۰ نفر بود و نیمی زن و نیم دیگر مرد بودند.
این تعداد کارگر زن در یک کارخانه در استانی که همه زنانش را به شغل کشاورزی و لباسهای رنگی میشناسند از نکات جالب این کارخانه است. یکی از کارگران زن پوشش درباره شروع کارش اینگونه میگوید: صنایع پوشش در سال ۵۳ باز شد من سال ۵۵ رفتم. اول استخدام برای طراحی رفتم. بعد گرهزنی و کارهای اولیه را آموزش میدهند و بعد به قسمتهای دیگر میفرستند.
«همان روز اول استخدام شدم. بیمه هم شدم. بعد از سه ماه حکم دوم آمد. حقوق اول ۱۸ تومان بود و حکم دوم شش ماه و بعد یک سال. سرکارگر بودم ۴۲ تومان میگرفتم. شیفت باعث شد از سرکارگری بیرون بیام چون برای من سخت بود که شب را بیدار بمانم.»
تعداد زیادی از کارگران کارخانه از اطراف رشت در این مکان شاغل بودند و به همین دلیل خانه اجاره کرده بودند. «من در آبکنار دوستی داشتم که اون خانوم و برادرش در یک خانه در خمام زندگی میکردند و در پوشش کار میکردند. من رفتم و یک هفته با آنها ماندم و بعد خانه کرایه کردم. دخترعموی خودم را هم بردم که پوشش کار کند و همخانه شدیم. اون ازدواج کرد و رفت. من هم به انزلی رفتم و خانه مجردی داشتم که ده سال مجردی زندگی کردم.»
در زمان انقلاب اعتصابها و تحصنها به پوشش هم رسید. کارگران زیادی اعم از زن و مرد در این اعتصابات شرکت میکردند: «تعداد زن و مرد نصف نصف بود. بله زنان هم زیاد تحصن میکردند. آقای افسری مدیر بخش ما خیلی اعتراض میکرد که نروید. ولی کارگرها میرفتند. دم در کارخانه میماندند و داخل سالنها برای کار نمیرفتند. برای انقلاب شعار میدادند و بعضی وقتها هم با سرکارگرها میرفتند رشت برای تظاهرات. آنها میگفتند برابری برادری کارگری. کارخانه ما اینجوری بودند. خیلی از آن بچهها رفتند خارج. ما با هم بودیم اما کم بودیم. من به احترام پدر و مادر و اینکه چون مجرد بودم و تنها زندگی میکردم وارد این مسائل نشدم. میآمدند در خانه و میبردند.»
درنهایت پس از انقلاب کارگران سر کار برگشتند اما به قول یکی از کارگران کار ما تغییری نکرد: «همان کار بود و همان ساعت کار و همان حقوق. هیچ فرقی نکرد. فقط دستگاههای بیشتری آوردند و کارخانه بیشتر پیشرفت کرد ولی برای کارگر تغییری نکرد. ریسندگی و حوله بافی اضافه شد.»
این کارخانه تسهیلاتی برای کارگران داشت که آنجا را محل امنی برای ایشان میکرد. تسهیلاتی که هرچند ابتدایی بود اما وقتی با مشاغل امروز مقایسه میشود خیلی این تسهیلات خودنمایی میکند: «شیرخوارگاه برای کودکان ۳ماهه تا ۳ سال داشتیم. سالی ۱۸ روز مرخصی و سه ماه مرخصی زایمان با حقوق و مزایا داشتیم. بعد سه ماه هم که شیرخوارگاه میپذیرفت. سالن بزرگ بود. تخت کودک و کارگر هم بود ما در کارخانه سالن غذاخوری داشتیم. فروشگاه داشتیم که مواد غذایی و وسایل خانه میفروختند. اینها قبل و بعد از انقلاب بود. ما که بودیم کارخانه نیمهدولتی بود.» و به گفته یکی از پرسنل که تا ۸۵ سر کار بود تا قبل از به هم خوردن کارخانه چنین خدماتی ارائه میشد.
کارگر زنی که با او مصاحبه میکردیم بعد از به دنیا آمدن فرزند دوم و پس از مخالفتهای همسر به کارش پایان داد و درباره بقیه همکاران زن نیز چنین میگوید: «فقط یک نفر ادامه داد و ۳۰ سال بازنشست شد. بقیه همه ۱۰ تا ۱۲ سال. ازدواج کردند و بچهدار شدند و کار را کنار گذاشتند.» او فکر میکند پس از بچهدار شدن هم میشد به کار کردن ادامه داد: «من یکی را با خودم به شیرخوارگاه میبردم و شوهرم برای فرزند دیگر با من همکاری نکرد. همکاری نمیکرد تا من خسته شوم و بیایم بیرون. کار کردن برای روحیه آدم خیلی خوبه. ولی پشت هم داشته باشی. ازدواج کردی هم همسرت همکاری کند. یکم دلگرمی داشته باشی کار خوب است و فقط بحث پول نیست.»
سیاستهای خصوصیسازی و مردسالاری دست در دست هم عده زیادی از زنان کارگر را از کار بیرون کردند که در هیچ کجای آمار این کارخانه و کارخانههای دیگر نمیآید و هیچ نهادی هم قرار نیست برای آن کاری انجام دهد. وقتی در کارخانهای که به شیرخوارگاه هم مجهز است زنان زیادی به خاطر عدم اجازه شوهرانشان و به بهانه نگهداری از فرزندان بیکار میشوند یعنی احداث کودکستان رایگان در محل کار یکی از راهکارهای کمک به اشتغال زنان بوده و راهحل نهایی نیست چون این خدمات در حالی ارائه میشود که قانون حق اشتغال زن را به شوهرش واگذار کرده و مرد میتواند در پناه قانون اجازه کار کردن را به همسرش را ندهد. همچنین عرف جامعه نیز این مسئله را پذیرفته شده میشده میداند و چنین است که قانون و عرف و نظام حاکم در هماهنگی با یکدیگر زن را تخت هر شرایطی بیکار میسازند.
هر چند سیاستهای خصوصیسازی باعث بیکاری کارگران در پوشش شد و این شامل زن و مرد میشود اما تعداد زیادی از کارگران زن پیش از خصوصیسازی نیز قربانی مردسالاری میشدند و تسویه اجباری در مورد آنان اعمال شده بود. اما همچنان پس از خصوصیسازی وضعیت برای همه کارگران بدتر شد. یکی از پرسنل حسابداری در ابن باره اینگونه میگوید: «بخش خصوصی فقط منافع خودش را در نظر داشت، باعث تعطیلی کارخانه شد، کارگران را بازخرید و اخراج کردند. تعداد کارگران از نصف هم کمتر شد، کارگران برخلاف میلشان، با حقوق و سنوات بسیار کم بازخرید شدند. و حقوق سنواتی که به کارگران رسیده بود، آنقدر کم بود که با آن مبلغ نمیتوانستند از پس هزینههای زندگی برآیند و تعداد زیادی از آنها به دستفروشی روی آوردند. کارگرانی که از ابتدا وارد کارخانه شدند سواد نداشتند،حتی یک امضا هم بلد نبودند، و عدهای هم آگاه نبودند که چه بر سرشان میآید. بعد از بازخرید شدن (با حقوق و سنوات پایین ) بعد از بیرون آمدن از کارخانه متوجه شدند که این مبلغ، مبلغ کمی بوده و برای گذران زندگی دچار مشکل شدند.»
واکنشهای کارگران به احیا مجدد کارخانه که این روزها به محل تبلیغات حکومت تبدیل شده است شنیدنی است. یکی از کارگران میگوید: «من هیچ اطلاعی ندارم. این دیگر نوشدارو بعد از مرگ سهراب هست.» یا کارگر دیگر: «عملا دیگر کارگری باقی نمانده، اگر کارخانه بخواهد دوباره شروع به کار کند باید دنبال نیروی کار باشد. دستگاهها مستهلک شدند و حدود سی یا چهل سال از عمر آن دستگاه میگذرد و بیست سال زیر باران بودند و نیاز هست دستگاههای جدید وارد کنند.»
و اساسا بهدرستی احیا مجدد کارخانه با آن عظمت که به قول کارگران قرار بود پوشش انسان شود و در زمانی خانوادههای زیادی در گیلان را از بیکاری نجات داده بود نمایشی بیش نیست. این کارخانه سالهاست که تنها به حال خود رها شده و کارگران پیشین هنوز کامل به حقوق خود نرسیدهاند. این تبلیغات و دستگیری چند نفر بهعنوان مقصر˛ پیش از جبران خسارات وارده به کارگران و خانوادههای گیلان نمایشی است که خصوصا پیش از انتخابات مضحک به نظر میرسد. بازداشت مقصرین برای کارخانه الکتریک رشت نیز اتفاق افتاده که سرنوشتی مشابه پوشش داشت و اینک با داستان سازی یکسان برای این کارخانهها پس از سفر رئیس قوه قضائیه به گیلان که کاندیدای ریاست جمهوری نیز شده است نشان از پایان غمانگیز دیگری برای کارخانههای تعطیلشده گیلان ازجمله پوشش است.
امیدی که این روزها علیرغم تلاش دولت در مردم شکل نگرفت نشان از عدم اعتماد مردم به ساختاری است که هر چهار سال یکبار با نشان قرار دادن یک موضوع سعی در جلب آرای عمومی را دارد. ساختمان فرسوده کارخانه پوشش نیز در مسیر رشت به انزلی باقی میماند تا دورانی از تولید در گیلان را به مردم یادآوری کند که کارگران حداقلهای حقوق کارگری را در کارخانهای داشتند که قسمت عظیمی از تولید پارچه و حوله و … را در کشور پوشش میداد. روزهای فقر و بیکاری در گیلان امروز نتیجه بیلیاقتی کسانی که کارخانههای گیلان را تا مرز تعطیلی کشاندند و کارگرانش را بیکار ساختند.
به گفته وی کارگران بعد از اینکه متوجه این قضیه شدند به تحصن و اعتصاب روی آوردند. اما کارگران که کارخانه را از آن خود میدانستند و به آن احساس تعلق داشتند از وضعیت کنونی پوشش ناراحتاند. کارگر زنی که سالها از کارخانه دور بوده میگوید: «قرار بود کارخانه پوشش، پوشش انسان شود. قرار بود همهچیز را بیاورند و تولید کنند. از ریسندگی و پارچه و حوله و … ولی خب نگذاشتند. الان من تو تلویزیون دستگاهها را میدیدم. من واقعا تعجب میکنم اون دستگاهها چطور خراب شد؟ با آن عظمت.»
بیدارزنی