ترجمه شده از CODIR – مترجم: امید مجد – اختصاصی اندیشه نو
در حالی که ایران به سوی انتخابات ریاستجمهوری خودش میرود، برخورد رئیسجمهور آمریکا بایدن نسبت به خاورمیانه بهتدریج شکل میگیرد. استیو بیشاپ، عضو ارشد شورای اجرایی کمیتهٔ دفاع از حقوق مردم ایران (کودیر CODIR) نگاهی دارد به مسائل پیشِ روی رهبری در این دو کشور.
انقلاب دموکراتیک ملّی ایران که دیکتاتوری شاه را در سال ۱۹۷۹ [۱۳۵۷] سرنگون کرد، اوج تلاش مردم برای تحقق خواستهایی مثل دموکراسی و پیشرفت بود که از زمان سرنگون کردن دولت محمّد مصدّق در کودتای سال ۱۹۵۳ [۱۳۳۲] در ایران، به یاری سازمان اطلاعات مخفی بریتانیا اِمآی۶، در جامعه در جوشش بود.
اینکه آن انقلاب را بعداً نیروهای مذهبی ارتجاعی ربودند و مال خود کردند، که به استقرار جمهوری اسلامی ایران منجر شد، یکی از تحوّلهای تلخ و فاجعهبار امروزینِ سیاست در خاورمیانه است.
برنامهٔ رهبران جمهوری اسلامی در بخش عمدهای از ۴۰ سال گذشته، تا حدّ زیادی روشن بوده است. جمهوری اسلامی ایران، بر پایهٔ گرایش شیعهاش در درون دین اسلام، در مقابل شکل اسلام سنّی که عربستان سعودی حمایت میکند، بر شالودهٔ صادرات انقلاب اسلامی در سراسر منطقه استوار بوده است.
مواضع سرسخت ضدغربی و ضدسنّی حکومت دینسالار ایران، باعث شده که قدرتهای بزرگِ آمریکا و اتحادیهٔ اروپا، سعودیها و متحدانشان در کشورهای حاشیهٔ خلیج فارس، و دولت اسرائیل- که بیش و پیش از قدرتها و دولتهای دیگر ایران را تهدیدی برای موجودیّت خود میدانند- این حکومت را دشمن مسلّم خود تلقی کنند. از زمان شکلگیری جمهوری اسلامی در ایران، [این جریان] «اسلام سیاسیِ» حاکم مورد انزجار آمریکا و متحدانش بوده است، روندی که با وقایع ۱۱ سپتامبر شدّت یافت و به مداخلههای نظامی بعدی در عراق، افغانستان، لیبی، یمن و سوریه دامن زد. با وجود اینکه تحمیل «دموکراسی» به سبک آمریکایی معمولاً پوششی برای این مداخلهها بوده، یا هدفْ به قدرت رساندن رژیمی متمایل به منافع امپریالیسم غرب بوده است، هیچیک از این مداخلهها نتوانسته است چنین چیزی را تأمین کند.
با توجه به این شکستها، غرب به دنبال آن بوده است که موقعیت منطقهیی خود را از طریق تداوم نظامی شدن اسرائیل و عربستان سعودی تثبیت کند. با فروش تسلیحات به این کشورها، مجتمعهای نظامی-صنعتی غربی ثروتهای کلانی به دست آوردهاند، امّا غرب کاری برای برطرف کردن نیازهای مردم منطقه انجام نداده است.
اقتصاد ایران به طور فزایندهای متکی به صادرات نفت خام برای کسب دلارهایی شده است که حکومت بسیار به آن نیاز دارد، در حالی که همزمان متکی به واردات برای تولید پایهیی و کالاهای مصرفی بوده است.
حکومت ایران، سلطهٔ دینسالاری در کشور را با نوعی نولیبرالیسم اقتصادی ترکیب کرده است که در نتیجهٔ آن، اقتصاد کشور زیر سیطرهٔ تراکم عظیمی از سرمایهٔ تجاری و مالی قرار گرفته است، که پیوندهای محکمی با لایههای بالایی ساختار قدرت سیاسی دارد. داراییهای ملّی خصوصی شده است و تبانی بین ردههای بالاتر طبقهٔ سیاسی و بخش صنعتی، به فساد و ضعف اقتصادی منجر شده است.
نتیجهٔ این ضعفِ اقتصاد جمهوری اسلامی ایران این بوده است که هدفی آسان برای طیف گستردهای از تحریمهای اعمال شده توسط آمریکا باشد که هدف از آنها، مهار نفوذ منطقهیی ایران، محدود کردن برنامهٔ هستهیی ایران، و حفظ برتری و تسلّط منطقهیی آمریکا بوده است.
در پی امضای برنامهٔ جامع اقدام مشترک «برجام» (JCPOA) در سال ۲۰۱۵، که در مقابلِ تعهد ایران به فروکاستن از برنامهٔ غنیسازی اورانیوم، تحریمها را کاهش میداد، فشارهای فزاینده بر ایران مقداری کم شد. ولی پیش از آنکه کاهش تحریمها بتواند تأثیر ملموسی در ایران داشته باشد، دولت ترامپ در آمریکا بدقولی کرد و در ماه مه ۲۰۱۸ [اردیبهشت ۱۳۹۷] به طور یکجانبه از توافق برجام کنارهگیری کرد، و به این ترتیب جمهوری اسلامی را در بحران اقتصادی و سیاسی عمیقتری فرو برد.
در پی رشد مخالفتهای فعّال در خیابانهای ایران، بحران سیاسی در محافل حاکم در ایران برجستهتر شده است. معترضان به فساد درونِ رژیم اعتراض میکنند، غارت داراییهای ملّی به نفع قشر ممتاز حاکم را زیر علامت سؤال میبرند، و نارضایتی خود از میزان فزایندهٔ بیکاری و فقری را که مردم ایران با آن مواجهاند، ابراز میکنند.
در حالی که لفاظیهای ضدغربی و ضدآمریکایی رهبری ایران باعث شده است که برخی نیروهای چپ بهاشتباه چنین نتیجه بگیرند که حکومت ایران به لحاظ ماهَوی ضدامپریالیستی است، ولی سیاست و شیوههای رفتار رژیم نسبت به مردم کشور، سرکوب مخالفان و دگراندیشان سیاسی، و تعامل پنهانی رژیم در حمایت از اقدام آمریکا در افغانستان و عراق، ماهیت ارتجاعی این حکومت را بدون هیچ تردیدی نشان میدهد.
رژیم حاکم در ایران میخواهد به هر صورتی شده برای خودش وجههای فراهم کند، و به همین دلیل مشتاقِ نزدیکی با غرب است که اکنون با خروج دونالد ترامپ از کاخ سفید، آسانتر شده است. از فعالیتهای سیاسی منطقهیی و شبهنظامی برونمرزی ایران در قالب نیروی قدس و متحدان اسلامگرای ارتجاعی نیابتی آن، اکنون تا حدّی کاسته شده است. همچنین، ایران از این عقبنشینی به مثابه ابزار چانهزنی دیپلماتیک در مذاکرات با آمریکا و متحدان منطقهییاش، از جمله در مذاکرات کنونی در وین برای احیای برجام، استفاده میکند.
در درون محافل حاکم در ایران، در این باره که جمهوری اسلامی تا چه حدّ باید به غرب امتیاز بدهد و تا چه حدّ باید موضع سختتری بگیرد، تقابلهایی وجود دارد. انتخابات پیشِ روی ریاستجمهوری در ماه ژوئن [خرداد] کانون این مبارزه قدرت خواهد بود، همانطور که نبرد برای جانشینی آیتالله علی خامنهای، ولی فقیه سالخورده و بیش از پیش نحیف و نزار شده، عرصهٔ این تقابلهای جناحی خواهد بود.
در این میان، دولت بایدن در آمریکا به دنبال برگرداندن رابطهٔ خود با ایران به سطحی است که در سال ۲۰۱۵ با دکترین اوباما در «مهار چندجانبهٔ» توازن قدرت در خاورمیانه به دست آمده بود. بخشهایی از حاکمیت ایران بیصبرانه منتظر تحقق این وضعاند، که حداقل فایدهٔ آن برای آنها، فراهم آمدن دسترسی به سرمایهٔ مالی بینالمللی است که در حال حاضر امکانش وجود ندارد.
آمریکا و متحدان اروپاییاش نیز بهنوبهٔخود موقعیت را این طور میبینند که دادن برخی امتیازها به ایران بالقوه میتواند راه را برای به قدرت رسیدن دولتی باز کند که بیشتر متمایل به غرب باشد، و امکان بهرهبرداری غرب از بازار گسترده و تا حدّ زیادی دست نخوردهٔ ایران را فراهم کند.
گرچه اسرائیل و عربستان سعودی در خواستِ اقدام نظامی برای مهار کردن نفوذ ایران خصمانهتر عمل کردهاند، ولی بعید است که این رویکرد به همان اندازه که مورد توجه دونالد ترامپ بود، برای جو بایدن جاذبه داشته باشد. شکی نیست که هدف نهایی بایدن همچنان حفظ برتری و سلطهٔ کامل آمریکا در خاورمیانه، یا دستکم حفظ نفوذ آمریکاست، امّا روشهایی که او به کار خواهد گرفت، ظریفتر از روشهای ترامپ، و رویکرد اوّلیهاش دستکم زیرکانهتر خواهد بود.
استفاده از اهرم سعودیها از هماکنون آغاز شده است. روزنامهٔ فایننشیال تایمز اخیراً گزارش داد که مقامهای شورای عالی امنیت ملّی ایران و رئیس سازمانهای اطلاعاتی عربستان سعودی در حضور ویلیام برنز، مدیر سازمان «سیا»ی آمریکا، دیدار و گفتوهایی داشتهاند.
در پشت درهای بسته، رژیم ایران تغییر روابط با آمریکا را خواهد پذیرفت، اگر این به معنای کاهش یا لغو تحریمها و فراهم شدن امکان تجارت بینالمللی باشد. به همین ترتیب، آمریکا نیز در صورتی که بتواند توافق هستهیی را احیا کند و اهرم مالی در اقتصاد ایران به دست آورد، کاری به کارنامهٔ حقوق بشری ایران نخواهد داشت.
در حال حاضر، به احتمال زیاد «مصلحتگرایی» اسم رمزِ این دو طرف است. تأمین منافع مردم ایران و خاورمیانه اساساً مورد تردید باقی خواهد ماند. تهدید به مداخلهٔ نظامی ممکن است کم شود، اما شبح فقر، بیکاری، و استثمار باقی خواهد ماند. معاملهٔ کوتاهمدّت میان این دو طرف، این نوع مشکلات را حل نخواهد کرد. سرنوشت ملّتهای خاورمیانه فقط زمانی به طور رضایتبخش رقم خواهد خورد که آنها خودشان بتوانند آن را به دست بگیرند.