شایعه هایی از از تمایل مصطفی تاجزاده، برای کاندیداتوری در انتخابات ریاست جمهوری ۱۴۰۰ به گوش میرسید و ما هم با کابینه و دولت آقای تاجزاده و حرفهایی که میان رئیس جمهوری آینده و رهبر رد و بدل می شود، شوخی ها می کردیم که ناباورانه دیدیم در توییتر و اینستاگرام خودِ خودش نوشته است: «به استحضار عزیزانی که نظرم را درباره نامزدشدن در #انتخابات ریاست جمهوری پیشرو میپرسند، میرسانم که در این زمینه در حال مشورت و رایزنی با دوستان و صاحبنظران هستم. به زودی و بعد از جمعبندی جوانب امر، تصمیم نهایی را به یاری حق اعلام خواهم کرد.»
خنده بر لب هایمان خشک شد و در همان جمعی که به شایعه کاندیداتوری آقای تاجزاده شوخی می کردیم ناگهان جدی شدیم و پس از بحث کوتاهی نتیجه گرفتیم که ما با جماعت سیاستمدار در دو جهان موازی زندگی می کنیم؛ آنچه برای ما اسباب شوخی و خنده است و غیرقابل باور، برای آنها واقعی است یا حظی از واقعیت دارد. و این وحشتناک بود.
به خودمان گفتیم چه اتفاقی افتاده است؟ چرا کار از فاصله گذشته است و دیگر هم را نمیفهمیم. یا درستترش این است که چرا در دو جهان متفاوت به سر می بریم، با دغدغه های متفاوت با مسئله های متفاوت و البته معلوم است با راه حل های متفاوت. به هیچ جوابی نرسیدیم اما تصمیم به نوشتن این نامه به آقای تاجزاده گرفتیم:
ما، به عنوان بخشی از مردم معمولی از جامعه، بخشی از دهه شصتی ها و هفتادی ها، لیسانس یا فوق لیسانس یا دکترای مان را گرفته ایم. تقریبا همه بی کاریم، تقریبا همه به فکر مهاجرت و چاپ مقاله و پیدا کردن کار در خارج هستیم. بعضی هایمان در بورس بدهکار شده ایم و داریم بیت کوین و ارزهای دیجیتال خرید و فروش می کنیم از سر علافی. دوست دختر و دوست پسر داریم و روابط خارج از ازدواج. بعضی هایمان مشروب و گل و تریاک مصرف می کنیم باز هم از سر علافی. اگر کسی در گروهمان جدی در مورد دین و انتخابات حرف بزند هووش میکنیم. از همین گروه چند صد نفره ما نزدیک به صد نفرمان موفق به مهاجرت شده اند یا کارهایشان درست شده است.
برای ما اصلا فرقی نمی کند چه کسی کاندیدای ریاست جمهوری می شود، اصلا به انتخابات فکر نمی کنیم. اگر حرفمان را باور کنید باید بگویم تقریبا هیچکدام نمی دانیم چه روزی امسال انتخابات برگزار می شود. گاهی به شوخی یا جدی می گوییم فقط به احمدی نژاد رای می دهیم تا حال رهبری را بگیرد. ولی راستش این است که رای دادن برای ما یک شوخی است. مثلا ممکن است آن روز هر کدام از ما زیادی گل کشیده باشیم و برویم از سر تمسخر رای بدهیم یا ندهیم.
آقای تاجزاده، آینده هیچکدام از ما در ایران اتفاق نمی افتد. دیر یا زود اغلب ما در یکی از کشورهای دیگر زندگی را شروع می کنیم با امید به آینده. همان امید لعنتی که آخرین چیزی بود که از ما در اینجا گرفتند. وقتی کسی از از امید به آینده و اینده روشن چیزی میگوید می خواهیم سر به تنش نباشد. اجازه بدهید دقیق برایتان بگویم. اصولگرایان خانه و کاشانه و وطن و دین و ایمان ما را از ستاندند و اصلاحطلبان امیدمان را. به همین خاطر عصبانیت و خشم ما از اصلاحطلبان بیشتر است چون چیزی که آنها از ما گرفتند باارزشتر بود و چون خودی بودند و این دردش بیشتر بود. اگر امید داشتیم می توانستیم بقیه چیزها را از اصولگرایان پس بگیریم و وطنی را که خمینی و خامنهای نابود کردند بسازیم اما حالا برای پیدا کردن امید راهی جز مهاجرت نداریم.
آقای تاجزاده، منصف باشید. اگر رییسی و قالیباف رئیس جمهور ما بودند در این هشت سال، حالا همه ما امید داشتیم. جنگی هم اتفاق نمی افتاد و نرمش قهرمانانه هم نرمتر و بهتر اتفاق می افتاد چون جلوی چشم محارم بود نه شماها .
اما حاصل کار و انتخاب و تحلیل شماها در این هشت سال همین وضعیت فعلی ماست. ما شاید هیچکدام در تجمع های اعتراضی شرکت نکرده ایم. آدم های جسور و شجاعی نیستیم. اما شعار «اصلاحطلب اصولگرا دیگه تمومه ماجرا» شعار ما هم بود اما نه از لحاظ سیاسی. در زندگی روزمره ما نقش این جریان ها تمام شد. ما داریم می رویم جایی که ماجرای اینها تمام شده باشد، تمام شده است. امیدوارم بهتان برنخورد اما شماها هیچ وقت معنی این شعار را نفهمیدید و نفهمیدید چرا این شعار که تنها یکبار در یک تجمع کوچک سرداده شد مورد استقبال همه قرار گرفت،
آقای تاجزاده، بیایید برایتان یک جوک تعریف کنم. می گویند در یک اتوبوس مسافربری به مقصد مثلا شیراز، نیمه های شب در حالی که مسافران خواب بودند، مسافری رفت و زد روی شانه راننده و گفت: آقای راننده! برای کی دارید رانندگی می کنید، همه خوابند.
حالا آقای تاجزاده حرف من و ما هم با شما همین است. برای کی و چی دارید ثبت نام می کنید؟ اگر برای رئیسجمهور شدن کاندیدا میشوید که تأیید صلاحیت نمی شوید اگر هم برای آگاه کردن و افزایش اطلاعات و زنده کردن فلان جریان برای ما و …خلاصه برای ما ثبت نام می کنید، باور کنید که ما از شما عبور کرده ایم، دور از جان عزیزتان با لودر… حتی اگر تایید صلاحیت هم و رئیس جمهور هم بشوید برای که رئیس جمهور می شوید؟ خودتان میمانید و مملکتتان (دستم الان روی شانه شماست) ، ما دیگر ایران نیستیم و ما هم مثل بقیه که توانستند، همین روزها بلیط یک طرفه را می خریم به سوی جایی که در آن هیچ چیزی هم اگر نداشته باشیم، امید به آینده داریم. شوخی نمی کنم شما هم اگر به فکر آینده خودتان هستید به جای ثبت نام در انتخابات در یک کلاس زبان ثبت نام کنید و در چند تا از همین سفارت ها زودتر نوبت بگیرید، لیست انتظارشان بسیار بسیار طولانی است، خیلیها مثل ما هستند…
*نام نویسنده یادداشت نزد زیتون محفوظ است.