من طبق عادت پیش از انقلاب همیشه برای بررسی منطقه مورد نظر 30 دقیقه ای پیش تر به محل تظاهرات اعلام شده رفتم تا از وضعیت اطلاع کافی داشته باشم. بر خلاف همیشه که جلوی مجلس از بازنشسته ها و یا فرهنگیان قرارداد موقت پر بود حتی یک نفر هم در آنجا دیده نمی شد از پلیس هم هیچ خبری نبود ولی یک پاسگاه پلیس ساخته شده بود که تک و توکی سرباز در اطراف ان پرسه می زدند. من در محل همیشگی ایستادم وبه تماشای رودخانه ی بدون توقف ماشین هایی که با سرعت عبور می کردند ایستادم. دو بازنشسته از آن سوی خیابان با دیدن من به این سو آمدند و جمع ما سه نفره شد. در همین موقع دیدیم یک افسر با مقداری قپه از مقر خارج شد و به سوی ما آمد و دو پلیس با درجات پایین تر به او پیوستند و از ما خواستند محل را ترک کنیم. چون دولت به دلیل وضعیت قرمز پایتخت و شاید پیش گیری از تظاهرات فرسایشی باز نشسته ها ده روز تعطیلی اعلام کرده است. گفتگوبا پلیس آغاز شد و ما از رفتن خود داری کردم. پلیس فرمانده همان جا گزارش با بیسیم را شروع کرد وبه سوی مقر برگشت و اعلام کرد فقط سه نفرند، ولی شروع کردند. تا برگشتن مجدد پلیس تعداد ما لحظه به لحظه بیشتر می شد، گروهی از آن سوی خیابان به ما پیوستند.
پلیس کمتر از 5 دقیقه برگشت و دید تعداد ما دیگر به سختی قابل شمارش است باز شروع به گزارش کردن کرد. که دیدیم پلیس مانند مور وملخ ما را محاصره کرده است و یک خط طویل ازپلیس و سرباز از جلوی مجلس تا سازمان برنامه بودجه کشیده شد و در همین زمان دیدیم چند پلیس ارشد به سمت ما آمدند و خواستند: لیدر باز نشسته ها خود را معرفی کنند تا یک لباس شخصی که از درون مجلس آمده بود با او گفتگو کند ونظرات را منعکس کند. یکی از بازنشسته ها گفت ما لیدر نداریم هر باز نشسته یک لیدر است وپرسش گر و پاسخ گوست.
پلیس: – شما این ده روز حق تجمع به دلیل سلامی خودتان ندارید خطر مرگ و میر وجود دارد. بازنشسته: – این زندگی که ما داریم مرگ تدریجی است و ما برای مردن به اینجا آمده ایم. اولین شعار به وسیله یک باز نشسته آغاز شد:انا للهه و انا علیه راجعون ( بازگشت همه به سوی اوست) و همه در پاسخ پلیس با صدای بلند شعار را فریاد زدند. 40 بازنشسته ای که آن سوی خیابان به تماشا ایستاده بودند با طرح این شعار که بوی مرگ می داد به این سوی خیابان آمدند و به جمع پیوستند و پلیس های ارشد عقب نشستند و شروع کردند
پلیس های اطراف اجتماع را سازمان دادن و سربازها شروع کردند به کشیدن نرده ها. ولی جمعیت لحظه به لحظه بیشتر می شد وشعارهای همیشگی با فریاد بازنشسته ها فضا را پر کرده بود. تا حق خود نگیریم هر یکشنبه همین جا. ولی شعارهای جدید تا کید روی اتحاد باز نشسته ها داشت که در واقع به رادیکال شدن شعار ها منجر شده بود، همراه با شعار آزادی اقای گرامی باز نشسته ای که دستگیرشده بود . شعارها جمعیت را به شورآورد و سخنرانان یکی پس از دیگری حاکمیت را که از نظر بازنشسته ها دروغ گو است، به چالش گرفتند و بر اجرای قانون و همسان سازی تاکید می کردند. زمانی که انبوه باز نشسته ها از هزار نفر هم گذشته بود در انتهای صف یک خانم جوان که گویی فرزند یک خانم و یا آقای باز نشسته ای بود که نیاز به مراقبت داشت، مورد حمله دو پلیس لباس شخصی خانم و یک پلیس مرد قرار گرفت. یازوی او گرفتند و به زور می خواستند با خود ببرند که دختر جوان فریاد کمک زد. به یک باره جمعیت به سوی جمله کنندگان برگشت شاید بیش از دویست نفر پلیس ها را چنان با خشم و نفرت وتوهین مورد حمله قرار دادند که در میان جمعیت نا پدید شده بودند و دختر را از چنگ آن ها رها کردند.
تهاجم و حمله مادر بزرگ ها و پدر بزرگ ها ماهیتی بسیار شجاعانه و پر از نفرت از یلیس مخفی هایی داشت که مرتب با دوربین هایشان تصویر برداری می کردند و برخی در جمع تفرقه می انداختند، شده بودند. این حمله و تهاجم بزرگ بازنشسته ها پلیس های را دچار شک کرده بود. ولی نیروی انتظامی در این مورد دخالتی نکردند و تنها شاهد درگیری بودند از ان به بعد پلیس ها فاصله خود با تظاهرات کنندگان را حفظ کردند و دخالتی در روند تظاهرات نکردند. پس از آرام شدن خشم بازنشسته ها یک سخنران با اشاره دست پلیس ها را مخاطب قرار داد و با فریاد اعلام کرد: ما طبق اصول قانونی که به شما مشروعیت داده است، در اینجا حق تجمع داریم و هیچ نیرویی حق حمله به اجتماع ما را ندارد. در ادامه سخنرانی ش علت عدم صداقت دولت های پس از جنگ و عدم اجرای قوانین را، پذیرفتن مناسبات تعدیل ساختار و خصوصی سازی اعلام نمود که می باید تغییر کند زیرا روندی بر خلاف قوانین است. پس از او یک خانم سخنرانی کرد که به دلیل نبودن بلند گو صدای ش به گوش اکثر باز نشسته ها نمی رسید. جمعیت هم چنان افزایش می یافت که با راهپیمایی به سوی سازمان برنامه و بودجه تظاهرات ادامه یافت البته به همراه شعار های: ققط کف خیابان به دست میاد حقمان ودیگر شعار های همیشگی و شعار اتحاد که تازگی داشت و شعار آزادی آقای گرامی. راه پیمایی در صف بزرگی که از جلوی مجلس تا خیابان منتی به برنامه و بودجه ادامه داشت روان بود.و شعا ها هم چنان تکرار می شد.جمعیت بزرگ بازنشسته ها را زنجیره بزرگ پلیس محاصره کرده بود و پس از توقفی در برابر برنامه و بودجه و طرح شعار ها به وسیله پلیس به سوی درب مترو هدایت شدند.
ناصر آقاجری
23 فروردین ماه 14